فرو بردن خشم توسط مالک اشتر (حکایت خوبان)
مالک اشتر روزی در بازار کوفه عبور میکرد که شخصی به او جسارتی کرد. آن شخص مالک را نمیشناخت و نمیدانست که او سردار لشکر امام علی(ع) و از نظر نیروی ظاهری شخص اول است. وقتی مالک به جسارت او اهمیتی نداد و به راهش ادامه داد، دیگران به آن شخص گفتند: او را شناختی؟ گفت: نه! گفتند: او مالک اشتر بود(فرمانده ستاد مشترک ارتش امام علی(ع). این شخص با عجله و پرسش از دیگران مکان مالک اشتر را در مسجد پیدا کرد و رفت داخل مسجد و دید مالک مشغول نماز است. وقتی نماز مالک تمام شد، خودش را روی دست و پای مالک انداخت و گفت من شما را نشناختم و معذرتخواهی کرد. مالک در جواب گفت: من به مسجد نیامدم مگر در رابطه با عمل تو! من نماز خواندم و بعد از نماز از خدا خواستم که از این عمل خلاف تو بگذرد و تو را به راه راست هدایت فرماید. (1)
____________
1- بحارالانوار، ج 42، ص 157