نگاهی به فیلم «مرد بازنده»
کلاف سردرگم
احمد سیمای عراقی
فیلم سینمایی «مرد بازنده» از جهات زیادی قابل واکاوی است. بهتر است اول از کارگردان فیلم شروع کنیم، یعنی محمدحسین مهدویان. وی دارای آثاری چون «ایستاده در غبار»، «ماجرای نیمروز»، «شیشلیک»، «درخت گردو»، «زخم کاری» و... است. ترتیب ساخت آثار او به گونهای است که تقریبا هر سال یک فیلم ساخته و روانه جشنواره فیلم فجر کرده است! این حجم ساخت فیلم با توجه به نگارش فیلمنامه و انجام کارهای فنی و پیش تولید و پس تولید یعنی زمان اندکی برای تصویربرداری در اختیار داشته. شتابزدگی در تولید «مرد بازنده» را میتوان در جای جای فیلم و تولید آن به خوبی حس کرد؛ از جمله انتخاب اشتباه قهرمان فیلم که به دلیل تصویر ذهنی تماشاگر از «جواد عزتی» که وی را بیشتر در آثار کمدی دیده و همینطور فاصله سنی زیاد این بازیگر با نقشی که به عهده گرفته.
همچنین ژانر فیلم که ظاهرا پلیسی و جنایی است، اما مولفهها و شاخصههای آن در این فیلم به خوبی جا نیفتادهاند؛ مولفههایی مثل تعلیق، گرهافکنی و کشش که در ذات آثار پلیسی است در «مرد بازنده» چندان نمود ندارند! در نتیجه کارگردان، برای جبران این نقص، مجبور به استفاده از سس اضافه شده است! یعنی خرده روایتهایی مربوط به ماجراهای خانوادگی و زندگی شخصی قهرمان را به دفعات کار کرده است.
یکی از مشکلات «مرد بازنده» این است که طوری پایانبندی شده که نمیتواند مخاطب را اقناع کند. به طور کلی یک فرد یا یک قهرمان نمیتواند ساختاری که در آن رشد کرده را در کوتاهمدت اصلاح کند. این نکته را هم در فیلم، مافوق قهرمان به او گوشزد میکند و حتی مانع انجام آن میشود. همانطور که گفته شد کارگردان به دلیل اینکه فرصت کافی نداشته و شرایط برایش فراهم نبوده، مجبور شده از دیگران وام بگیرد. اگر این الگوبرداری گلدرشت باشد، نتیجهاش این میشود که فضا و جنس اتمسفر آن هیچ سنخیتی با جامعه ایران ندارد. هوای دائما بارانی و مهآلود و فضای تیره و تاریک چه ربطی به تهران دارد؟
برخی حرکات قهرمان شبیه به کاراکترهای خارجی است و کارگردان برای کمرنگتر کردن این بیگانگی شخصیت محوریاش با پلیس ایرانی از عناصری مثل دندان و سبک حرف زدن استفاده کرده است. البته از این نوع حرکات در سریالهای تلویزیونی هم زیاد تکرار شده بود. مثل پلیس در سریال «میوه ممنوعه» که مدام صورت خودش را با دستمال یزدی پاک میکرد! ضمن اینکه این قهرمان یک جا فراموش میکند که کیست و چه موقعیتی دارد و در کلانتری مثل لاتهای چالهمیدان است و در سکانس بعد تازه یادش میافتد که خودش را معرفی کند! این اتفاق نه تنها هیچ کمکی به تکامل جایگاه قهرمان فیلم در ذهن مخاطب نمیکند بلکه باعث میشود شخصیتی یک بام و دو هوا به نظر برسد!
ساز فیلم و قهرمان آن به قدری ناکوک و فاقد هارمونی است که گاهی فیلم از حالت پلیسی به کمدی تبدیل میشود! کمدی که به ضرر فیلم است و با کلیت فیلم و هدف فیلمساز همخوانی ندارد.
درباره خرده روایتهای فیلم هم باید گفت که آنقدر زیاد هستند که گویی از کنترل کارگردان خارج شدهاند. داستانکهای فیلم هم نمیتوانند حس لازم را در مخاطب ایجاد کند. چون پراکنده و ناقص شکل گرفتهاند.
یک فیلمساز گفته بود که فیلمی میسازد که تماشاگر آن را حس کند. او به نکتهای کلیدی اشاره کرده بود که میتواند برگ برنده یک کارگردان باشد. در فیلم «مرد بازنده» پراکندهگویی آنقدر زیاد است که سردرگمی کارگردان فیلم را نشان میدهد.
اما گاف بزرگ فیلم این است که قتل از گردن مافیا و یک شبکه فاسد رسوخ کرده در سیستم ساقط میشود و به عهده یک زن و عشق نافرجام و ممنوعه آن میافتد. کارگردان در این فیلم قصد نمایش ساختار شکلدهنده یک مافیا را داشته اما نتوانسته این کار را کند، چون نه وقت داشته و نه توان و شناخت لازم را! روند فیلم به گونهای است که گویی نظر و دیدگاه کارگردان در آن تغییر کرده، همانگونه که سبک فیلمسازی او تغییر کرده است. این سردرگمی و سرگردانی از کارگردان به قهرمان فیلم هم سرایت کرده است چون بین تلاش برای اصلاح ساختار و انجام وظیفه سازمانی سردرگم است و همین هم باعث میشود تا مخاطب نتواند با قهرمان فیلم همذاتپنداری کند. قهرمان فیلم (با بازی جواد عزتی) موانع مختلفی در پیش دارد، اما بدون تردید مهمترین مانع بر سر راه او، کارگردان فیلم است! چرا که حرکت کارگردان در این فیلم، سینوسی و نامتوازن است. اصولا لازم نبوده که در فیلم به همه موضوعات و جزئیات به طور ناقص اشاره شود و این کلاف سردرگم درست شود، بلکه کارگردان باید یک موضوع را در فیلم خودش به طور کامل هدف پرداخت قرار میداد. محمدحسین مهدویان با فیلمهای «ایستاده در غبار» و «ماجرای نیمروز» سطح انتظارات را از خودش بالا برده است و اگر یک کارگردان نتواند هم رتبه آثار قبلیاش فیلم بسازد، برای او شکست محسوب میشود. در واقع «مرد بازنده» این فیلم، خود مهدویان است!