دستِ آسماني
سعید رضایی
از چند هفته مانده به عيد نوروز به همه گفته بود كه در ايام عيد مراسم خاصي دارد. همه را چشم انتظار گذاشته بود و منتظر. روزهاي عيد نوروز سال 1362 يكي پس از ديگري طي میشد اما خبري از برنامه خاص داود نبود.
آن سال نيمه شعبان و ميلاد با سعادت امام زمان (عج) مصادف شده بود با روز سيزدهم نوروز كه همه براي گردش و تفريح به بيرون خانه میرفتند.
چند روزي بود كه در تدارك مراسمی بود. مادر گمان میكرد براي ميلاد امام زمان (عج) مراسم جشني برپاست. درست هم حدس زده بود. مراسم جشني در حوزه علميه مجتهدي بر پا بود.
مراسم جشن تاجگذاري، جشن عمامه به سر گذاشتن طلاب جوان، جشن آغاز شاگردي و مريدي صاحب الزمان، جشن اعلام عبوديت و بندگي.
و چقدر داود خوشحال بود وقتي كه با لباس روحانيت به خانه بازگشت و چقدر مادر گريست و چقدر پدر او را در آغوش گرفت و خدا را شكر كرد كه فرزندي به او داده كه در راه دين و امام حسين(ع) گام برداشته است.
***
روحاني شهید داود قيداري محمدي در سال يك هزار و سيصد و چهل و سه در شهر تهران به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را در مدرسه ملا جعفر خيابان مولوي گذراند و سپس وارد دبيرستان شد.
دوران دبيرستان داود مصادف شده بود با وقوع انقلاب اسلامی و تظاهرات گسترده مردم عليه رژيم شاهنشاهي. داود نيز از اين رهگذر غافل نبود و همدوش مردم در راهپيماييها شركت میكرد و عليه شاه شعار میداد. روحيه جهادگري داشت و نمیتوانست آرام و ساكت يكجا بنشيند و فقط نظارهگر باشد.
پس از اتمام دبيرستان بهدليل علائق مذهبي كه داشت به سمت مطالعه دروس ديني كشيده شد و با تلاش و پشتكار خودش خانواده را راضي كرد تا ادامه تحصيل را در حوزه علميه بدهد. طلبه باسواد و اهل درس خواندن و جهاد علمی بود. تا پاسي از شب چراغ حجره كوچكش در حوزه علميه روشن بود و به مطالعه میپرداخت و صبح هنگام نيز قبل از اذان صبح برمیخواست و وضو میگرفت و به نماز شب مشغول میشد.
داود تا پيش از ورود به حوزه علميه با نماز شب آشنا بود ولي با حضور دائم در حجرههاي خوابگاهي و كوچك حوزه علميه، مداومت او بر نماز شب نيز بيشتر شد و همين عمل باعث شده بود روح معنوي و والايي پيدا كند.
داود به شدت دوستان نزديكش را بر نماز شب تشويق میكرد و میگفت: «اي برادران من نماز شب را فراموش نكنيد كه اين دستور امام زمان (عج) و دستور رهبر انقلاب و نائبالامام روحالله است. نماز شب وسيله تقرب به خداوند و جلب محبت خداوند است. مگر نشنيدهايد وحي خداوند به موسي بن عمران را كه میفرمايد: (دروغ میگويد كسي كه گمان دارد مرا دوست میدارد ولي چون شب فرا میرسد از من غافل شده و به خواب میرود)».
داود همچنين بسيار اهل قناعت و ساده زيستي بود. به ماديات دنيا هيچ دلبستگي نداشت و نه تنها براي به دست آوردن مقام و منزلت دنيايي تلاش ننمود بلكه هميشه نيز از آن گريزان بود اگرچه دنيا همچنان به او روي خوش نشان ميداد و به سمتش میآمد.
از سال 1359 هم خودش با اصرار قدم به جبهههاي نبرد گذاشت و هم اينكه دوستانش را نيز با خود همراه كرد. معتقد بود اگر روزي در جبهه جنگ و به دست دشمنان بعثي به شهادت نرسد، بالاخره يك روز در شهر به دست منافقان كوردل به شهادت خواهد رسيد.
در يكي از عملياتهاي جنگ در سال 1362 از ناحيه عصب دست دچار مجروحيت شد و براي هميشه سيستم عصبي دستش از كار افتاد اما او هيچگاه به اين دليل و به هيچ دليلي دست از تلاش و فعاليت و مبارزه در راه حق و حقيقت برنداشت و در رفتن به جبهه تعلل نورزيد. با همان دست فلج و بدون تحرك هم در جبهه و هم در پشت جبهه و خانه و حوزه علميه حضور داشت و فعاليت میكرد.
آن هنگامینيز كه به تهران میآمد و مشغول درس بود، در برنامههاي بسيج مسجد كاظمين محل سكونت فعاليت داشت و گويي خود را وقف بسيج كرده بود آنچنان كه حتي اگر براي امام جماعت مسجد مشكلي پيش میآمد و نمیتوانست در نماز حاضر شود، داود را به عنوان پيشنماز موقت به جاي خود معرفي مينمود.
در اخلاص و تقوا زبانزد بود و همه اهل محل و اقوام و بستگان از او تعريف میكردند. داود خود در بخشي از وصيتنامهاش خطاب به ايشان چنين ميگويد: «اي عزيزان من، بشريت مادي چنان در دنياي بيكران شهوات و كثرات غرق شده كه هر آن موجي از علائق و وابستگيهاي مادي او را به سويي پرتاب میكند و شما بايد بسيار قدردان اين موقعيت الهي خود باشيد. حجت بر شما تمام شده و با قيام روح الله، خداوند دين را براي شما كامل نموده و مسئوليت پر بها و گراني بر عهده شما گذارده شده كه همانا آن برقراري و حفظ و نگهداري دين مبين اسلام میباشد».
روحاني شهيد داود قيداري محمدي هم در زندگي خودش انساني مرگ آگاه بود و هم اينكه ديگران را دائماً نسبت به اين مطلب متذكر میساخت و آنان را دعوت میكرد تا براي لحظاتي در حال خود بينديشند و به عاقبت و معاد خود فكر كنند. تجلي اين مرگ آگاهي از وصيتنامهاش پيداست آنجا كه چنين مینويسد: «و همواره مرگ را به ياد داشته باشيد. بدرستي كه اين عمل انسان را متذكر واقعيت زندگي میگرداند. مگر نديديد عاقبت كساني را كه علم به مرگ داشتند ولي باورشان نمیشد و چنان زندگي میكردند و میكنند گويي تا ابدالدهر زنده هستند. واي بر حال كساني كه در اين جهان زودگذر مادي مأوي گزيدند و جايگاه ابدي و حقيقي خود را از ياد ببرند».
داود پس از مدتي به عنوان مبلغ از طرف لشگر 27 حضرت رسول (ص) به جبهههاي جنگ و مناطق مختلف اعزام شد. او اگر چه در دانشگاه نيز قبول شده بود اما با توجه به تأكيدات امام خميني(ره)براي حضور در جبهههاي جنگ، آن را در اولويت قرار داد و از رفتن به دانشگاه منصرف شد.
روحاني شهيد داود محمدي كه سالهاي متمادي در جبهههاي نبرد حق عليه باطل شركت میكرد و سعي داشت در اكثر عملياتهاي بزرگ حضور داشته باشد، در آخرين روزهاي جنگ تحميلي نيز اين فرصت را از دست نداد و با عزمی راسخ مجدداً پاي به ميدان مبارزه گذاشت و در زمره آخرين شهدايي قرار گرفت كه خداوند توفيق ديدار خود را نصيب آنان كرده است.
آري او گوي سبقت را از همگان ربود و در آخرين روزهاي جنگ تحميلي يعني تيرماه سال 1367 و در تهاجم گستردهاي كه عراق پس از پذيرش قطعنامه توسط ايران انجام داد، به فيض عظيم شهادت نائل شد.
آخرین توصیه شهید
«اي عزيزان من شما را وصيت ميكنم به تقواي الهي، بترسيد از خداوند تعالي كه هر كس به هراندازه عظمت او را درك نمود، به همان نسبت در برابر او خاشع ميشود. بار ديگر سفارش ميكنم بر اينكه اين رهبر الهي را قدر بدانيد و بهترين استفاده را از آن
ببريد».