انتخاب آزادانه دوزخ چرا و چگونه؟
محسن سلطانی
ممکن است کسی بگوید چه کسی حاضر است که دوزخ و آتش ابدی آن را با اراده و آزادانه انتخاب کند؟ مگر دیوانه و احمق است؟ آدم عاقل که چنین انتخابی نمیکند. اما خدا در قرآن بیان میکند که اکثریت جن و انس با اراده خویش و آزادانه دوزخ را انتخاب میکنند، بیآنکه کسی آنان را وادار کند که آن را انتخاب کنند؛ در حالی کهاندکی از مردمان در طول تاریخ بهشت و آسایش و آرامش ابدی را انتخاب میکنند و به دوزخ گرایش و تمایل داشته و از بهشت گریزانند و سعادت ابدی را نمیخواهند.
بر اساس آموزههای قرآن، انسان موجودی دارای اراده است که میتواند میان سعادت و شقاوت بیهیچ اکراه و اجباری انتخاب آزاد داشته باشد؛ زیرا اراده در انسان به او اجازه میدهد تا هر چیزی را که میخواهد انتخاب کند. بنابراین، این پرسش پیش میآید که چرا اکثریت مردم به اراده آزادانه خویش دوزخ را میپذیرند و از انتخاب بهشت و سعادت ابدی سرباز میزنند؟ قرآن به این پرسش پاسخ میدهد.
***
هواهای نفسانی و وسوسههای شیطانی
شاید کسانی را دیده باشید که به انتخاب خویش به قطب شمال و جنوب یا به بیابانها و کویرهای بیآب و علف سفر میکنند یا خود را به قلههای بلندی چون هیمالیا میرسانند تا زمانی را در آنجا به سر برند. آنان همه شرایط سخت بودن و زیستن در این امکان را به جان میخرند و حتی تا پای جان پیش میروند و جان در این راه میدهند.
این گرایشها در شماریاندک از انسانها وجود دارد که خود را در این شرایط سخت و جانکاه قرار دهند؛ و اکثریت مردم حاضر نیستند خود را آزادانه در شرایط سخت قرار دهند، بلکه اکثریت نزدیک به همه دوست دارند تا در بهترین شرایط قرار گیرند و آرامش و آسایش داشته باشند. از نظر اکثریت قریب به اتفاق مردم، قرار گیری در شرایط سخت قطب و کویر، نوعی دیوانگی است که عقل آن را نمیپذیرد و انسان عاقل به طور ارادی حاضر به چنین انتخابی نیست.
پرسش این است که اگر اکثریت قریب به اتفاق حاضر نیستند تا خود را به مشقت اندازند و در کویر و قطب زندگی کنند، پس چرا اکثریت مردم بلکه اکثریت از جن و انس به گزارش قرآن، دوزخ را انتخاب میکنند و شقاوت ابدی را برای خویش رقم میزنند و از آسایش و آرامش محروم میشوند(اعراف، آیه 179) تا جایی که در دوزخ در شرایط نه مرگ و نه زندگی دست پا میزنند(اعلی، آیه 13؛ طه، آیه 74)، بیآنکه لذتی ببرند؟
خدا در قرآن پاسخ میدهد که علت این انتخاب بسیار بد آزادانه ارادی اکثریت جن و انس، فقدان ژرفاندیشی، بصیرت، بیعقلی و بیفکری است(اعراف، آیه 179)؛ زیرا این افراد بر خلاف هدایت فطری – تکوینی(طه، آیه 50؛ شمس، آیات 7 و 8) و آموزههای وحیانی تشریعی موافق آن(روم، آیه 30) عمل کرده و فطرت خویش را دفن کرده و قوای ادراکی و گرایشی الهی خویش را مهر زدهاند.(شمس، آیات 7 تا 9؛ بقره، آیه 7)
در حقیقت این افراد، با انتخاب ارادی و آزادانه خویش، تغییری را در فطرت خویش دادهاند. این تغییرات در خلقت و فطرت موجب میشود تا قوای معرفتی و گرایشی در ساحتاندیشه و انگیزه نتواند به درستی کارکرد راستین داشته باشد. این در حالی است که قوای انسانی به طور فطری به سبب الهام الهی میتواند حق و باطل و خیر و شرّ را بشناسد و به سبب همان نرمافزار فطری هدایتی، گرایش به حق و خیر وگریزش از باطل و شر داشته باشد و این گونه در مسیر کمالاتی قرار گیرد که برای انسان مقدّر شده است.(شمس، آیات 7 و 8؛ طه، آیه 50)
علت انتخاب آزادانه دوزخ
الف) غلبه هواهای نفسانی
از نظر قرآن، خاستگاه انتخاب انسانها در تغییر فطرت خویش که منجر به تغییر در شناختها و گرایشها،اندیشهها و انگیزهها میشود، هواهای نفسانی درونی و وسوسههای شیطانی بیرونی است؛ زیرا هر انسانی دارای قوای گوناگونی چون قوه مدرکه عاقله، قوه جاذبه شهوانی، قوه دافعه غضبانی، قوه واهمه، قوه متخیّله و مانند آنها است. این قوای انسانی نفس، به انسان کمک میکند تا در شرایط دنیا زندگی مناسبی داشته باشد، به شرط آنکه حالت اعتدال،همچنان باقی بماند و برخی از قوای نفس از جمله شهوت و غضب و واهمه و متخیله علیه قوه عاقله طغیان نکند و چیره نشود(شمس، آیات 7 تا 10)؛ اما بسیاری از مردم در شرایط زندگی دنیوی، این اعتدال میان قوا را به هم میزنند و هواهای نفسانی بر کلیت نفس چیره شده و انسان را به سمتی هدایت میکند که بر خلاف حکمت آفرینش انسان است و انسانها با انتخاب ارادی نادرست و غلط، زندگی مادی دنیوی و شهوات را برگزیده و از زندگی اخروی و حیات معنوی طیب باز میمانند. این گونه است که اصول اخلاقی و انسانی را کنار میزنند و به جای عدالت، صداقت، امانت و وفا، به سوی ظلم، دروغ و خیانت و بیوفایی و عهدشکنی رو میآورند تا مقاصد مادی دنیوی را تامین کنند.
اولین ظلمی که انسان به خود میکند، فراموشی خدا و هدف خلقت انسان و لقاء الله در آخرت است(ص، آیه 26؛ اعراف، آیه 51)؛ خدا همه هستی انسان را شکل داده و میسازد و انسان چیزی جز ظهور انوار صفات و اسمای الهی نیست.(نور، آیه 35) پس کسی که خدا را فراموش کرده، خودش را فراموش کرده(توبه، آیه 67؛ حشر، آیه 19) و این گونه ظلم عظیم به خود روا داشته و گرفتار فسق میشود(همان)؛ زیرا خدا غنی حمید است و زیانی به او نمیرسد. فراموشی لقاءالله و آخرت نیز سمت و سوی انسان را از آخرت به سوی دنیا تغییر میدهد و این گونه انسان دنیا طلب میشود و آخرت در برنامه او جایگاهی ندارد؛ از همین رو این افراد دنیا را بر آخرت ترجیح میدهند.(اعلی، آیه 16)
به هر حال هواهای نفسانی به سبب خروج نفس از حالت اعتدال موجب میشود که انسان در شرایطی قرار گیرد که خدا و آخرت را فراموش کند و زندگی دنیوی را بر آخرت ترجیح دهد و همه همت و تلاش خویش را برای زندگی دنیوی بگذارد. این انتخابی ارادی است که خروجی آن چیزی جز آتش دوزخ نیست؛ زیرا چنین شخصی بر خلاف هدایت فطری الهامی و هدایت وحیانی تشریعی عمل میکند و با تکذیب آیات الهی و انکار دین و قیامت و حسابرسی آن، دوزخ و شقاوت ابدی را برای خود برمیگزیند.
ب) وسوسههای شیطانی
علت دیگری که خدا در قرآن برای انتخاب آزادانه دوزخ از سوی اکثریت جن و انس مطرح میکند، وسوسههای شیطانی است؛ زیرا شیطان بهعنوان دشمن غیرقابل دیدن(اعراف، آیه 27) بهگونهای عمل میکند که شخص گمان میکند، چیزی که میاندیشد یا بیان میکند، افکار و اندیشهها و بیانات خودش است؛ در حالی که این امور القائات و وحی شیطانی است: ان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم لیجادلوکم؛ به راستی که شیاطین به دوستان خود الهام میکنند تا با شما مجادله کنند.(انعام، آیه 121؛ و نیز انعام، آیه 112)
این دشمن چنان در انسان تأثیر دارد که او را ابزاری برای تغییرات شیطانی در خلقت میکند.(نساء، آیه 119) از این رو شیاطین جنی و انسی(انعام، آیه 112) در خدمت یکدیگر در مسیر تغییر فطرت عمل میکنند و شرایط را برای اکثریت مردم بهگونهای ترسیم و تصویر میکنند که گویی تمام حقیقت همان چیزی است که آنان میگویند. این تمام حقیقت چیزی جز زندگی دنیوی و غفلت از خدا و آخرت نیست؛ زیرا مبنای این علوم همان علوم ظاهری مادی مبتنی بر حواس و تجربیات است؛ در حالی که خدا و آخرت از علوم غیبی و حقایقی است که با حواس و تجربیات حسی، غیرقابل شناخت و ادراک است. اینگونه است که حقایق غیبی به ساحت خرافات و اساطیر وارد شده و از حوزه و ساحت علم تجربی خارج شده و مردم بر این باور گرایش مییابند که حقیقت چیزی جز علوم تجربی و حسی آزمایشگاهی نیست. چنین باور و ایمانی موجب میشود تا اکثریت مردم بر پایه علوم محدود حسی و تجربی به مجادله با اهل ایمان به غیب بپردازند و حتی شرایط را برای مومنان سخت کنند.(انعام، آیات 112 و 121) کسانی که تحت تأثیر دو عامل هواهای نفسانی و وسوسههای شیطانی قرار میگیرند، از امر مهم و اساسی خدا و آخرت غافل میشوند و قلب آنان به یاد خدا نخواهد بود و راه افراط را در پیش میگیرند و همه هستی را برای دنیای زودگذر میگذارند و دنبال زینت دنیا میروند و به جمع و تکاثر آن میپردازند.(کهف، آیه 28)
بنابراین، با اینکه انسان دارای اراده آزاد است تا هرچه بخواهد انتخاب کند؛ و با آنکه حق از سوی خدا به اشکال گوناگون الهام فطری و وحیانی بیان شده؛ ولی هرگز خدا کسی را مجبور به دینداری و پذیرش اسلام نمیکند: لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی؛ هیچ اکراه و اجباری در دین اسلام نیست؛ بتحقیق رشد از گمراهی جدا و روشن شده است.(بقره، آیه 256) از نظر قرآن با آنکه اکراه و اجباری در انتخاب نیست؛ ولی انسان باید بداند که انتخاب آزاد او میتواند او را به بهشت یا دوزخ، یعنی سعادت ابدی یا شقاوت ابدی برساند.(هود، آیات 105 تا 108)
خدا به صراحت میفرماید: بگو دین حق همان است که از جانب پروردگار شما آمد. پس هر که میخواهد ایمان آورد و هر که میخواهد کافر شود. برای ظالمان کافر آتشی مهیا کردهایم که شعلههای آن گرد آنان احاطه کند و اگر شربت آبی درخواست کنند آبی مانند مس گداخته سوزان به آنان دهند که صورتهای آنان را بسوزاند و آن آب بسیار بد شربتی و بسیار بد جایگاهی است؛ آنان که ایمان آورند و نیکوکار شدند، بهراستی ما اجر نیکوکاران را ضایع و تباه نسازیم و برای آنان بهشتهای عدن و ... است.(کهف، آیات 29 تا 30)
بنابراین، از آیات قرآن به دست میآید که شخص با اراده خود دوزخ را انتخاب میکند؛ این امر به سبب جهالت نسبت به عوالم غیب و متأثر از پیروی از هواهای نفسانی و وسوسههای ابلیسی است. چنین افرادی فقط گمان به علم خویش دارند و آنچه که از آن پیروی میکنند علم نیست، بلکه حدس و گمان است؛ زیرا کسی که همه هستی را نگشته و نشناخته چگونه میتواند به انکار امر غیبی بپردازد، یعنی حتی براساس موازین عقلی، انکار خدا و قیامت و حسابرسی آن و عوالم غیبی، انکار غیرعلمی و مبتنی بر ظنون و جهالت است؛ چرا که برای انکار چیزی همانند اثبات چیزی نیاز است تا همه ابعاد شناخته شود؛ در حالی که چنین امری برای کافران و مشرکان نیست؛ زیرا آنچه را علمی دانستهاند، بخشی از حقیقت است نه تمام حقیقت؛ چنانکه ابزارهای شناختی، محدود به حس نیست؛ بلکه همین علوم حسی تا زمانی که عقلانیت در آن ورود نکند، نمیتواند از قضایای شخصی به قضایای کلی تبدیل شود و بهعنوان قوانین مطرح گردد. بنابراین، چگونه است که در قوانین تجربی و حسی به عقل مراجعه میکنند تا قضیه جزیی و شخصی را در قالب قضیه کلی و قانون تبیین کنند، اما در امور دیگر به عقل مراجعه نمیکنند؛ زیرا اگر عقل داشتند، میدانستند و میفهمیدند که حقایق تنها محدود به موجودات مادی حسی و تجربی نیست، بلکه عوالم و موجودات دیگری است که بیرون از دایره حواس است و میبایست از طرق دیگر از جمله علوم شهودی و قلب و مانند آن دریافت و درک شود.