kayhan.ir

کد خبر: ۲۴۰۷۶۰
تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۱۹:۳۷

خواطر ذهنی و کنترل آن از دیـدگاه شهید مطهری

 

علی قنبریان
خواطر، راه نفوذ شیطان
از مباحث علم النفس فلسفی که فلاسفه متقدم مانند ابن سینا و فارابی و فلاسفه متأخر همچون میرداماد و مرحوم صدرالمتألهین به آن امعان نظر داشته‌اند، بحث از ماهیت و ضبط خواطر می‌باشد. در اهمیت خواطر همین بس که راه نفوذ شیطان از همین طریق است زیرا قلمرو شيطان در وجود بشر نيز محدود به نفوذ در انديشه اوست نه جسم او. نفوذ شيطان در انديشه بشر نيز منحصر است به حدّ وسوسه‏ كردن و خيال يک امر باطلى را در نظر او جلوه دادن. قرآن اين معانى را با تعبيرهاى «تزيين»، «تسويل»، «وسوسه‏» و امثال اینها بيان مى‏كند (مرتضی مطهری، مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهرى، ج‏1، ص95). در زبور آل محمد (ع) هم آمده است که: «أَشْكُو إِلَيْكَ يَا إِلَهِي ... وَسْوَسَةَ نَفْسِي» (امام زین‌العابدین ع، صحیفۀ سجادیه، دعای51 ).
انواع خواطر نفسانی (رحمانی و شیطانی)
القائاتى را كه بر قلب عارف وارد مى‏شود «واردات» مى‏خوانند. آن واردات گاهى به صورت قبض يا بسط يا سرور يا حزن است و گاهى به‌صورت كلام و خطاب است، يعنى احساس مى‏كند كه گويى كسى از درون با او سخن مى‏گويد. در اين صورت آن واردات «خواطر» ناميده مى‏شوند؛ و آن گاهى رحمانى است و گاهى شيطانى و گاهى نفسانى. يكى از خطرگاه‌ها همين خاطرات است. ممكن است در اثر انحراف و لغزش، شيطان بر انسان مسلط شود، همچنان كه قرآن كريم مى‏فرمايد: «وَ انَّ الشَّياطينَ لَيوحونَ الى‏ اوْلِيائِهِمْ» و در خفا ‏شيطان‌ها به دوستان خود وسوسه مى‏كنند (انعام: 6/121).
مى‏گويند همواره فرد کامل‌تر بايد تشخيص دهد كه خاطره رحمانى است يا شيطانى. مقياس اساسى اين است كه ببينيم آن خاطره به چه چيز امر و نهى مى‏كند؛ اگر امر و نهى‏اش برخلاف امر و نهى شريعت بود، قطعاً شيطانى است: «هَلْ انَبِّئُكُمْ عَلى‏ مَنْ تَنَزَّلُ الشَّياطينُ تَنَزَّلُ عَلى‏ كُلِّ افّاكٍ اثيمٍ» (شعراء: 26/ 221 -222). آيا شما را خبر دهم كه شياطين بر چه كسى فرود مى‏آيند. بر هر دروغزن گناهكارى فرود مى‏آيند (مرتضی مطهری، مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهرى، ج‏23(كليات علوم اسلامى)، ص90ـ91).
کنترل خواطر ذهنی با عبادت
از عجيب‏ترين نيروهاى ما قوّه متخيّله است. به موجب اين قوّه است كه ذهن ما هر لحظه از موضوعى متوجّه موضوعى ديگر مى‏شود و به اصطلاح تداعى معانى و تسلسل خواطر صورت مى‏گيرد. اين قوّه در اختيار ما نيست، بلكه ما در اختيار اين قوّه عجيب هستيم و لذا هر چه بخواهيم ذهن خود را در يک موضوع معيّن متمركز كنيم كه متوجّه چيز ديگر نشود، براى ما ميسّر نيست؛ بى‏اختيار قوّه متخيّله، ما را به اين سو و آن سو مى‏كشاند. مثلاً هر چه مى‏خواهيم در نماز «حضور قلب» داشته باشيم، يعنى هرچه مى‏خواهيم اين شاگرد را بر سر كلاس نماز حاضر نگه داريم، نمى‏توانيم؛ يک وقت متوجّه مى‏شويم كه نماز به پايان رسيده است و اين شاگرد در سراسر اين مدّت «غايب» بوده است. رسول اكرم(ص) تشبيه لطيفى دارد در اين زمينه. دل را، دل افرادى كه مسخّر قوّه متخيّله است، به پرى تشبيه مى‏كند كه در صحرايى بر درختى آويخته شده باشد كه هر لحظه باد او را پشت و رو مى‏كند. فرمود: «مثل القلب مثل ريشهًْ في الفلاهًْ، تعلّقت في اصل شجرهًْ يقلّبها الرّيح ظهرا لبطن» دل مانند رشته‏اي است در بيابانى به درختی آويخته كه باد پيوسته آن را زير و رو
می‌کند. (ابوالقاسم پاينده، نهج‌لفصاحهًْ «مجموعه كلمات قصار حضرت رسول(ص)»، ص346)
ولى آيا انسان جبراً و اضطراراً محكوم است كه همواره محكوم انديشه باشد و اين نيروى مرموز كه مانند گنجشكى همواره از شاخى به شاخى مى‏پرد حاكم مطلق وجود او باشد و يا اينكه محكوميّت در برابر قوّه متخيّله از خامى و ناپختگى است، كاملان و اهل ولايت قادرند اين نيروى خود سر را مطيع خود گردانند؟ شقّ دوم صحيح است (مرتضی مطهری، مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهرى، ج‏3( ولاءها و ولایت‌ها)، ص299ـ300).
يكى از وظايف بشر تسلّط بر هوس‌بازی خيال است و گرنه اين قوّه شيطان‌صفت مجالى براى تعالى و پيمودن صراط قرب نمى‏دهد و تمام نيروها و استعدادها را در وجود انسان، باطل و ضايع مى‏گرداند. سالكان راه عبوديّت، اين نتيجه را مى‏گيرند كه بر قوّه متخيّله خويش ولايت و ربوبيّت پيدا ‏كنند و آن را برده و مطيع خويش ‏سازند. اثر اين مطيع ساختن اين است كه روح و ضمير به سائقه فطرى خداخواهى هر وقت ميل بالا كند، اين قوّه با بازیگری‌های خود مانع و مزاحم نمى‏ شود.
بگذريم از انسانى مانند على(ع) و زین‌العابدین(ع) كه چنان در حال نماز مجذوب مى‏شوند كه تيرى را از پاى على(ع) بيرون مى‏آورند و او از شدّت استغراق به خود بازنمى‏گردد و متوجّه نمى‏شود؛ يا فرزند خردسال زین‌العابدین(ع) در حالى‌ كه آن حضرت مستغرق عبادت است از بلندى سقوط مى‏كند و دستش مى‏شكند، فرياد بچّه و زن‌های خانه غوغا مى‏كند و بالاخره شكسته‌بند مى‏آيد و دست بچّه را مى‏بندد، زین‌العابدین(ع) پس از فراغ از نماز، يعنى پس از بازگشت از اين سفر آسمانى، چشمش به دست بچّه مى‏افتد و با تعجّب مى‏پرسد كه مگر چه شده است كه دست بچّه را بسته‏ايد؟ معلوم مى‏شود اين فرياد و غوغا نتوانسته است امام را از استغراق خارج كند. آرى، بگذريم از اين رديف انسان‌ها، در ميان پيروان آنها ما در عمر خود افرادى را ديده‏ايم كه در حال نماز آنچنان مجموعيّت خاطر و تمركز ذهن داشته‏اند كه به‌طور تحقيق از هرچه غير خداست غافل بوده‏اند. استاد بزرگوار و عالیقدر ما مرحوم حاج ميرزا على آقا شيرازى اصفهانى(ره) از اين رديف افراد بود.
براى كسب اين پيروزى هيچ‌چيزى مانند عبادت كه اساسش توجّه به خداست، نمى‏باشد. رياضت‌كشان از راه‌های ديگر وارد مى‏شوند و حدّاكثر اين است كه از راه مهمل گذاشتن زندگى و ستم بر بدن، اندكى بدان دست مى‏يابند، ولى اسلام از راه عبادت، بدون اينكه نيازى به آن كارهاى ناروا باشد، اين نتيجه را تأمين مى‏كند. توجّه دل به خدا و تذكّر اينكه در برابر ربّ الارباب و خالق و مدبّر كل قرار گرفته است، زمينه تجمّع خاطر و تمركز ذهن را فراهم مى‏كند. در نمط نهم اشارات پس از تشريح عبادت عوامانه كه تنها براى مزد است و ارزش زيادى ندارد، به عبادت‌های مقرون به معرفت مى‏پردازد؛ مى‏گويد:
«عبادت از نظر اهل معرفت، ورزش همت‌ها و قواى وهميّه و خياليّه است كه در اثر تكرار و عادت دادن به حضور در محضر حق، همواره آنها را از توجّه به مسائل مربوط به طبيعت و مادّه به‌سوى تصوّرات ملكوتى بكشاند و در نتيجه، اين قوا تسليم «سرّ ضمير» و فطرت خداجويى انسان گردند و مطيع او شوند به حدّى كه هر وقت اراده كند كه در پى جلب جلوه حق بر آيد، اين قوا در جهت خلاف فعّاليّت نكنند و كشمكش درونى ميان دو ميل علوى و سفلى ايجاد نشود و «سرّ باطن» بدون مزاحمت اینها از باطن كسب اشراق کند».(ابن‌سینا، شرح‌الاشارات و التنبيهات، ج2، ص592)
(مرتضی مطهری، مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهرى، ج‏3(ولاءها و ولایت‌ها)، ص299ـ302)