چشم به راه سپیده
تو را غایب نامیدهاند، چون «ظاهر» نیستی، نه اینکه «حاضر» نباشی.
«غیبت» به معنای «حاضر نبودن»، تهمت ناروایی است که به تو زدهاند و آنان که بر این پندارند، فرق میان «ظهور» و «حضور» را نمیدانند، آمدنت که در انتظار آنیم به معنای «ظهور» است، نه «حضور» و دلشدگانت که هر صبح و شام تو را میخوانند، ظهورت را از خدا میطلبند نه حضورت را. وقتی ظاهر میشوی، همه انگشت حیرت به دندان میگزند با تعجب میگویند که تو را پیش از این هم دیدهاند. و راست میگویند، چرا که تو در میان مائی، زیرا امام مائی، جمعه که از راه میرسد، صاحبدلان «دل» از دست میدهند و قرار ازکف مینهند و قافله دلهای بیقرار روی به قبله میکنند و آمدنت را به انتظار مینشینند...
و اینک ای قبله هر قافله و ای «شبروان را مشعله»، در آستانه آدینهای دیگر که با سالروز شهادت پدر بزرگوارتان حضرت امام حسن عسکری علیهالسلام همزمان است، با دلدادگان دیگری از خیل منتظرانت سرود انتظار را زمزمه میکنیم.
بیقرارها
دربر گرفته خلوت دل را غبارها
ای علت شکفتن گل در بهارها!
با چلچراغ و آینه و آب سالهاست
صف بستهاند در طلبت بیقرارها
ای ناگهان درخشش بیادعا، ببار
بر شانههای مویهی شبزندهدارها!
ما چشم بر نهایت راهت نهادهایم
تا ممکن است باشد ازین انتظارها!
زهرا محدثی خراسانی
***
صبر ایوب
خاکم اگرچه، نیم نگاه تو کیمیاست
باور بکن که منتظرم، خاک، بیریاست
صبرم اگرچه رشتهی ایوب بافتهست
اما مگر تحمل این رشته تا کجاست؟
«ای غایب ازنظر که شدی همنشین دل»
من عاشقم، حساب من از دیگران جداست!
دستی بکش به خاک من این بار بشکفد
پروانهای که از قفس صبح و شب رهاست
صبحم، طلوع کردهام از ابتدای خویش
آنجا که قلب منتظران غرق در دعاست
ای صاحب تمام زمانها، ظهور کن
غوغایی از حضور شما در دلم بپاست
خاکم اگرچه، در نفس صبحهای من
هر لحظهای که میشکفد، ردی از شماست
***
فردای تو
دامن دریای دل، فرش قدمهای تو
رقصکنان موجها، مست تماشای تو
ای نفس آسمان از نفست در طپش
فرش زمین پیشکش، عرش خدا جای تو
ای نظر آفتاب در نظرت تیرگی
جلوهی هر صبحگاه، خندهی زیبای تو
میرسد از هر طرف، یاد تو با چنگ و دف
ای که ملائک به صف، خم شده بر پای تو
دست زمین را بگیر، ای مدد بینظیر
ای همه آفاق پیر، در غم فردای تو
***
گل حضور
و بیتو اشک در آغاز راه سد شده است
حریم باغچه در زیر پا لگد شده است
چگونه بیتو مسافر شود در این وادی
دلی که تازه ره عشق را بلد شده است
و بیتو ثانیهها مثل قرن میگذرد
ببین چگونه زمان با من و تو بد شده است
شکوه سبزه و گل جای خود ولی ای عشق!
گل حضور تو امروز سرسبد شده است...
تو میرسی و دلم تا به خود نجنبیده است
تمام ثانیهها مثل باد رد شده است
نگاه پنجره در کوچه خیره میماند...
و چشم محو سواری که میرسد شده است...
زهرا بیگدلی