تحريف قرآن از ادعا تا واقعیت
قائلين به تحريف قرآن، ادله فراواني را ذكر کرده اند که بیان تمام آن ادله و پاسخ به آنها، نيازمند كتاب مستقل است. خوشبختانه در طول تاریخ اسلام، عالمان آگاه با نوشتن کتابها و رسالههایی مستقل با موضوع صیانت قرآن از تحریف و پاسخ به ادله و شبهات قائلین به تحریف قرآن، در این امر کوتاهی نکردهاند. براي بررسي تمام ادله و پاسخ آن ميتوان به كتابهايي كه در پایان این نوشتار ذكر شده است، مراجعه کرد. در اینجا و با توجه به مجال محدود ،به اهم این ادله و پاسخ به آنها اشاره میکنیم.
***
مفهومشناسی تحریف
«تحريف» از ماده «حرف» به معناي طرف، گوشه و جانب آمده است.(1) و در اصطلاح به معنای تحريف به مدلول و محتواي كلام، زياد كردن و كم كردن، تبديل كردن و... تعریف شده است.(2)
علماي شيعه معتقدند كه در قرآن تحريف لفظي (دخل و تصرف در ظاهر كلام يا زياد كردن يا كم كردن يا تبديل كردن بهطوري كه از وجه صحيحش عدول كند) اتفاق نيفتاده است ولي تحريف معنوي، یعنی تفسير و تأويل آیات بر غير وجه صحيح و نتيجه نادرست گرفتن كه مقصود متكلم نباشد یقینا رخ داده است.
یکی از کسانی که در میان شیعیان، قائل به تحریف به نقیصه قرآن شده و برای اثبات نظر خود کتابی مستقل نگارش کرده است، محدث نوري است. وی(3) براي اينکه اثبات كند نام امام علي و دیگر امامان شیعه(عليهم السّلام) در قرآن آمده است ولی مخالفان، آن را حذف كردهاند، 12 دليل و با استناد به 1064 روايت (كه بيشترشان ضعيف و غيرموثقند و يا مراد از تحریف، در آن روایات، تحريف معنوي يا حالت وحي تفسيري است) قائل شده است که برخی از آیات قرآن، حذف شده است و قرآن موجود، هرچند همه آیاتش وحیانی است، اما برخی از آیات قرآن پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را در برندارد.
شبهات قائلين به تحريف
شبهه اول
قرآن از همان آغازین روزهای نزولش بر قلب پیامبر و ابلاغ آن به مردم، با دشمنیهای بسیار کینهتوزانهای مواجه شده و میشود. با توجه به اینکه انگیزههای بسیار جدی و ارادههای بسیار مصممی برای معارضه با قرآن وجود داشته و دارد، خیلی بعید به نظر میرسد که تاکنون تحریفی در آن صورت نگرفته باشد!
پاسخ
اولا: خداوند، خود در آیات متعددی از قرآن، به صیانت از کلام وحی و حفظ آن از دستبرد دشمنان منحرف و تحریفگران کینهتوز تصریح کرده است. آیه نهم از سوره حجر، گویاترین سخن در تضمین الهی برای حراست از کلام خویش است:
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» همانا ما قرآن را نازل كردهايم و ما حافظ قرآن هم هستيم.
این آیه از دو قسمت تشکیل شده است: 1. «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ»؛ 2. «وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ».
قسمت اوّل؛ در اين جمله، حاوی دو تأكيد «اِنّ» و «نحن» و با دو ضمير جمع «نا» و «نحن» است. اين تأكيدها نشانه انزال قطعي قرآن از طرف خداوند است و در اين انزال هيچ شك و شبههاي وارد نيست.
قسمت دوّم؛ در اين جمله، «اِنّ» و لام تأكيد و ضمير جمع و وصف جمع، از نگهباني و حفظ قطعي و یقینی قرآن توسط خداوند سخن ميگويد و شامل همه نوع حفظی و از جمله محافظت از تحریف میشود.(4)
صاحب كتاب «مجمعالبيان»(5) در تفسير «لحافظون» ميگويد:
خداوند حافظ قرآن از زيادي و كم شدن و تحريف و تغيير است. همچنين «زمخشري» همين كلام را آورده و اضافه كرده است كه: «خداوند در هر وقت، حافظ قرآن است».
علامه طباطبايي(6) ميفرمايد: از وصف «لحافظون» حفظ قرآن در آيه فهميده ميشود و قرآن از هرگونه تحريف، مصون خواهد بود.
ثانیا: خداوند كه خود كلامی فوق کلام بشر را نازل كرده است و آن را براي هدايت انسان تا ابد كافي ميداند، قطعاً حافظ كلام خويش است. كلامي كه بازيچه افراد و دخل و تصرف فرصتطلبان در آن سهل و آسان باشد، نه هدايتكننده بشر است و نه معجزه خداوند!
ثالثا : روايت متواتر «اني تارك فيكم الثقلين»(7) دليل بر عدم تحريف قرآن است. اگر قرآن كم یا زیاد و تحريف ميشد، دليلي نداشت كه پيامبر ما را به كتاب تحريف شده ارجاع دهد! و در آخر کلامش بفرمايد: «اگر به اين كتاب و عترت چنگ بزنيد، هيچگاه گمراه نميشويد.» مسلما كتاب تحريف شده هرگز ما را به سر منزل سعادت نميرساند.
روايات ديگري به نام روايات «عرض» در کتب روایی مطرح است. مضمون این روایات این است که «صحت و عدم صحت صدور روايتهای منقول از معصومین را با قرآن بسنجيد؛ اگر روایت، موافق قرآن بود، قبول كنيد و الا فلا». بر این اساس، روشن است که قرآن تحريف شده نميتواند مبنای سنجش صحت و عدم صحت صدور روایات باشد!
رابعا: قرآن بنفسه يك معجزه است؛ بالاتر بگویيم هر آيهاي از قرآن داراي اعجاز است! چطور ممكن است قرآن با چنين جایگاهی، دستخوش تحريف و نقصان شود؟! تحريف شدن قرآن با معجزه بودن آن، سازگاري ندارد. معجزه، بايد در دسترس مردم باشد و محفوظ هم بماند.
خامسا: خداوند با علم ازلی و ابدی خويش، ختم رسالت را اعلام كرد. این مسئله مهم ضرورتا مستلزم اتمام حجت بر بندگان است و اين اتمام حجت، با انزال قرآن تحقق یافت. اگر قرآن تحريف شود، حجت خداوند بر بندگان ناتمام است. به هر حال، دين اسلام جاويد است و مهمترین سند مکتوبش هم بايد جاويد بماند و هدايت بشر را به دست گيرد.
شبهه دوّم
مراد از «الذكر» در آيه نهم سوره حجر، «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ» رسولالله است، نه قرآن؛ يعني ما پيامبر را فرستاديم و او را حفظ ميكنيم. به قرينه آيه «وَ اللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»، خداوند تو را (ای محمد) از مردم حفظ ميكند».
پاسخ
اولا: آيه ششم سوره حجر، قرينه برای فهم آيه نهم سوره حجر است، كه منظور از «الذكر» قرآن است نه رسولالله! آيه ششم سوره حجر میفرماید: «و قالُوا يا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمجْنُونٌ» (مشركان) گفتند: اي كسي كه به تو (قرآن) نازل شده است، مسلماً تو ديوانهاي!» بيشتر مفسرين معتقدند که ذکر در این آیه قرآن است. آيه نهم، که در سیاق این آیه قرار دارد، در حقیقت پاسخی به شبهه مخالفین قرآن است كه: قرآن، از طرف خداوند نازل شده و همو تا ابد حافظ قرآن است.
ثانياً: الف و لام در «الذكر» عهد ذكري است كه مرجع آن، الذکر در آیه ششم است؛ و چون در آیه ششم، بدون تردید، مقصود از الذکر قرآن است، در آیه نهم نیز، مقصود از ذکر قرآن خواهد بود.
ثالثاً: بيشتر آيههايي كه واژه «ذكر» در آنها آمده است، به قرآن برميگردد، نه به رسول الله.
رابعاً: لفظ «نزّلنا» ظهور در نزول تدریجی دارد و چنین مفهومی با مفهوم نبی، مناسبت و همخوانی ندارد.
خامساً: كلمه «انزال» در مورد فرستادن از بالا به سمت پایین استفاده ميشود؛ پس اگر منظور از ذکر، رسول بود، تعبير به «ارسال» ميشد؛ پس رسول را شامل نميشود.(8)
نتيجه اینکه مقصود از كلمه «ذكر» در آیه نهم از سوره حجر، قرآن است.
شبهه سوّم
مراد از حفظ قرآن، حفظ از ورود ايراد و عيب به نظام معاني عاليه قرآن است نه حفظ الفاظ و كلمات!
پاسخ
اولا: چون قرآن داراي معاني عاليه از سرچشمه علم الهی و طريق مستقيم حق به قلب نبی است، بالاتر از آن است كه عیبی، هرچند در الفاظ، بر آن برسد و شكي عارض آن شود.
ثانياً: اعجاز قرآن، سعي دشمنان را در وارد كردن عيب خنثي ميكند.(9)
ثالثاَ: اگر کسانی ميتوانستند الفاظ قرآن را تغيير دهند، یقینا به گونهای انجام میدادند که تغییر محتوایی و گفتمانی رخ دهد؛ چرا که دشمنان، با الفاظ قرآن دشمنی ندارند، بلکه با معانی و مقاصد آن مخالفند. حال اگر الفاظ را به دلخواه خود تغییر دهند، ديگر جايي براي محتوا و مضامين عاليه قرآن نميماند؛ تغيير الفاظ همان و از بين رفتن مضامين قرآن همان!
شبهه چهارم
سوره «حجر» مكي است و آيه «حفظ» در اين سوره واقع است. اين آيه، تنها مفهم این معناست که خداوند، از قرآن، مقداری که تا سوره حجر نازل شده است را حافظ است، نه آنچه که ما بعد از سوره حجر نازل میشود! پس در این آیه، تضميني براي عدم تحريف سورهها و آیات بعد از سوره حجر وجود ندارد.
پاسخ
اولاً: اين تفسیر، خلاف ظاهر آیه است و هيچ دليلي بر اين معنا نيست.(10)
ثانياً: اگر منظور از حفظ قرآن، حفظ بعضي از سورهها باشد، حجت خداوند بر بندگان ناتمام خواهد بود؛ پس لاجرم، مراد از حفظ، حفظ كل آيات قرآن است.
ثالثاً: علامه طباطبايي، با استناد به این نکته ادبی که اسم فاعل دلالت بر زمان حال و آینده میکند، كلمه الحافظون را حفظ در آينده ميداند نه گذشته؛ بنابر این مراد آیه این است که از الان تا آینده، هر آنچه نام قرآن بر آن صادق باشد، در کنف حفظ و حراست خداوند است.(11)
رابعاً: اگر اين اشكال وارد باشد، ما دیگر نميتوانيم به آیاتی که بعد از سوره حجر نازل شده است استدلال و از آنها چیزی را استنباط كنيم؛ چون استنباط از آیاتی که محتمل تحريف است، ارزشی نخواهد داشت. پس چون تالی، فاسد است، مقدم هم باطل خواهد بود.
شبهه پنجم
اگر مقصود از حفظ قرآن در اين آيه، حفظ همه نسخههاي نوشته شده از آن باشد، برخلاف واقعيت خارجي است؛ زيرا در طول تاريخ، در برخی از نسخهها، عمداً يا اشتباهاً تحريف شده است و اگر مقصود حفظ يك نسخه است و آن يك نسخه در محضر امام زمان مي باشد و بس، اين مورد قبول است!
پاسخ
اولا: هدف از نزول قرآن، هدايت انسانها از گرداب انحرافات است و اين هدايت ميسر نميشود مگر اينكه قرآن، بدون کموکاست و تحریف، در دسترس انسانها باشد و از معارف آن استفاده كنند و اين هدف، با بودن قرآن كامل در نزد امام زمان(عج) و تحریف نسخههای در دست مردم، جدا منافات دارد. اگر چنین فرضی را بپذیریم، پس دیگر قرآن به چه درد خواهد خورد!
ثانياً: آيه حفظ با ادوات تأكيد متعدد و صیغههای جمع وارد شده است و این اسلوب کلامی، نشانه عظمت و اهميت موضوع است و الا اگر در دست امام زمان(عج) باشد، اين همه تأكيد معنا نداشت.(12)
ثالثاً: معجزه قرآن در محفوظيت آيههایی است که در بين مردم باشد ولی تحريف نشده باشد؛ اگر در دست امام زمان(عج) باشد و تحريف نشده باشد، ديگر معجزه خواندن آن، بيمعنا است.
رابعاً: قرآن در چند مرتبه، مسئله تحدي (به مبارزه طلبيدن) را مطرح ميكند؛ حال اگر نسخه اصلي در محضر امام زمان(عج) باشد، مسئله تحدي يك مسئله بيريشه و بيمعنا خواهد بود.
خامساً: اگر نسخه اصلي در محضر امام زمان(عج) باشد و مردم دسترسي به آن نداشته باشند، وجود چنین قرآنی با عدمش یکی است و هيچ فايدهاي براي مردم ندارد!
شبهه ششم:
مقصود از آيه حفظ این است که: «ما قرآن را نازل كردهايم و آن را حفظ ميكنيم» به اين معنا که ما، آيهاي كه از لوح محفوظ به قلب پيامبر نازل ميشود و از قلب پيامبر تا زبان پيامبر، حافظ آيههاي قرآن هستيم! اين آيه بيش اين ظهور ندارد. خداوند، حافظ گوش مستمع و قلم كاتب و نسخهها نیست و احتمال تحريف، از خطا و نسيان مستمعين و قلم و نسخههايشان هست.
پاسخ
اولاً: مراد از وصف «لحافظون» حفظ در آينده است نه گذشته؛ چنان که پیشتر بدان اشاره شد.(13)
ثانياً: اگر قرار بر اين بود که قرآن را از لوح محفوظ تا قلب و زبان نبي حفظ كند، ديگر حجت بر بندگان خدا ناتمام و حقايق دين (به خاطر تحريف) غيرمكشوف باقي ميماند.
ثالثاً: لازمه اینکه کسی آخرين پيامبر و کتابش، آخرين كتاب باشد، این است که آثار معرفتی، اخلاقی و فقهی آن پیامبر، تا ابد بدون تحریف باقی بماند؛ چون انسان براي رسيدن به كمال، به راهنمايي قرآن نيازمند است. حال اگر اين قرآن، حافظي بعد از نزول نداشته باشد، ديگر جايي براي هدايت بشر باقي نميماند.
رابعاً: اصلاً آيه، ظهوري در آن معنا ندارد و ادعاي چنین ظهوری، بدون دليل است.
شبهه هفتم
باورمندان به عدم تحریف قرآن، براي اثبات ادعای خود، از آيههاي قرآن استفاده كردهاند، در حالی كه احتمال تحريف در اين آيهها وجود دارد؛ بنابراين استدلال قائلان به عدم تحریف، منتهی به دور منطقی میشود!
پاسخ
اولاً: كساني كه ادعاي عدم تحريف قرآن دارند، در اين آيهها، هيچ احتمال تحريف ندادهاند.
ثانياً: اگر قبول كنيم که آیههای مورد استدلال، محتمل تحریفند، این احتمال اختصاص به آن آیات نخواهد داشت و بنابر این، هر گونه استدلال، به هر آيهاي و در هر موضوعي، زير سؤال ميرود و قرآن بهطور كلي از گردونه انديشه و استدلال خارج ميشود.
ثالثاً: صرف احتمال، هر چيزي را از اعتبار نمياندازد. اين احتمال، تنها، ضرورت تحقيق در مسأله تحريف و عدم تحريف را اقتضاء ميكند؛ اگر دليلي بر تحريف به دست نيامد، اثبات میشود که همه آیات از تحریف مصون ماندهاند.(14)
رابعاً: محقق خوئي میگوید: كساني كه اعتقاد به ائمه معصومين(عليهمالسّلام) دارند «كه آنها مفسر و مبين قرآن هستند»، همین اعتقاد موجب میشود که به عدم تحریف قرآن معتقد شوند؛ زیرا امامان معصوم(ع) با قرآن چنان برخورد کردهاند که تحریفی در آن رخ نداده است.(15)
یکی دیگر از دلایل قائلین به عدم تحريف قرآن، آيه «41 و 42» سوره فصلت است: «و إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ» و یقینا اين كتابي است (قرآن) شكستناپذير، كه هيچگونه باطلي نه از پيش رو و نه از پشت سر، به آن راه ندارد؛ (چرا كه) فروفرستاده شده از سوي خداوند حكيم و شايسته ستايش است.
دراين آيه، قرآن با سه وصف، توصیف شده است: 1. و انه لکتاب عزيز 2. لا يأتيه الباطل
3. تنزیل من حكيم حميد؛
عزيز: مشتق از «عزهًْ» است و زمين سخت را گويند و به معناي شكستناپذير و نفوذناپذير بودن آمده است.(16)
پذیرفتن تحريف در قرآن، مستلزم پذيرفتن نفوذپذيري در قرآن است و این امر با عزيز بودن آن، سازگاری ندارد.
لا یأتیه الباطل: باطل، نقيض حق است و به معناي تباه شونده است؛ بیگمان، تحريف، يكي از مصداقهاي باطل است كه در قرآن راه ندارد.
* مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات
پينوشتها
1. التحقيق في الكلمات القرآن، مصطفوي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، ج 2، ص 197.
2. صيانهًْالقرآن من التحريف، معرفت، مؤسسه نشر اسلامي، قم، ، ص 116، البيان، خوئي، ص 198.
3 . ر.ك: فصلالخطاب، محدث نوري، چاپ سنگي، كتابخانه فرهنگ معارف قم.
4. قرآنشناسي، مصباح، ص 223، قم، انتشارات در راه حق، 1365.
5. مجمعالبيان، طبرسي. تهران، انتشارات فراهاني، 1358، ذيل آيه.
6. الميزان، علامه طباطبايي، انتشارات اسراء، قم، ج 12، ص 145.
7. معانيالاخبار، صدوق، تهران، مطبعة الحيدري، مكتبهْ الصدوق، ص 95.
8و 9. افسانه تحريف قرآن، مهدوي، ص 26، تهران، كانون انتشارات، 1350 ش.
10. قرآنشناسي، مصباح، ص 223.
11. الميزان، همان، ج 12، ص 145.
12. قرآنشناسي، مصباح، ص 217.
13. الميزان، ج 12، ص 146.
14. قرآنشناسي، همان، ص 234.
15. البيان، خويي، ص 209.
16. مفردات الفاظ قرآن، راغب، ص 564، تهران، انتشارات مرتضوي، 1361 ش.
ــــــــــــــــــ
براي مطالعه بيشتر به كتابهاي زير مراجعه كنيد:
1. تحريفناپذيري قرآن، محمدهادي معرفت، ترجمه علي نصيري، انتشارات سمت، تهران.
2. قرآنشناسي، محمدتقي مصباح، انتشارات در راه حق، ص 200 ـ250.
3. تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ج 12، ص 145.