kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۸۷۶۷
تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱۴۰۰ - ۲۲:۱۸

از دره به سوی قله؛ این همه راه آمده‌ایم(یادداشت روز)

 
 
این آخرین نسخه روزنامه امسال است و براساس رسمی نانوشته در آخرین سرمقاله، به رویدادها و وقایع مهم سالی که گذشت می‌پردازیم اما آخرین سرمقاله سال 1400 یک ویژگی دیگر هم دارد و آن هم اینکه آخرین سرمقاله قرن روزنامه هم هست. از این رو خالی از لطف نیست دایره دید را وسیع‌تر کرده و برای آنکه بدانیم امروز در کجا ایستاده‌ایم و این نقطه چه اهمیتی دارد، به صد سال پیش نگاهی ‌انداخته و ببینیم نقطه شروع این قرن برای ایرانیان کجا بود و چه مسیری طی شد تا به اینجا برسیم که اگر ندانیم چه بهای گزافی پرداخته‌ایم بعید نیست آن را آسان واگذار کنیم که به قول مولوی؛ هرکه او ارزان خرد ارزان دهد/گوهری طفلی به قرصی نان دهد!
ایران در سال‌های پایانی قرن گذشته وضعیتی به شدت متزلزل و به‌هم‌ریخته داشت؛ حکومت مرکزی ضعیف، ناامنی گسترده و گرسنگی و فقر فراگیر که در برهه‌هایی حتی به قحطی انجامیده و جان میلیون‌ها ایرانی را گرفت. این سال‌ها مقارن با جنگ اول جهانی بود. جنگی که اگر چه ایران در آن اعلام بی‌طرفی کرد اما این سیاست به دلیل ضعف مفرط، از سوی قدرت‌های وقت به هیچ انگاشته شده و بخش‌های وسیعی از شمال و جنوب کشور توسط قوای روس و انگلیس به اشغال درآمد. با وقوع انقلاب بلشویکی در روسیه، قوای این کشور ایران را ترک کردند اما نظامیان انگلیسی‌ تا زمان کودتای روزهای پایانی قرن در ایران ماندند. 
سوم اسفندماه سال 1299 کودتایی انگلیسی در ایران انجام شد که پس از مدتی کوتاه به پایان حکومت قاجار و آغاز سلطنت دودمان دست‌نشانده پهلوی انجامید. انگلیسی‌ها مهره‌ای ناشناخته را در ایران برسرکار آوردند. در آخرین زمستان قرن سیزدهم، آخرین پادشاه قاجار به بهانه درمان راهی فرنگ شد و قدرت در عمل در دست رضاخان بود. مردی که حدود دو دهه و بین دو جنگ جهانی، بر ایران حکمرانی کرد. چکمه‌پوشی که هرقدر برای مردم قلدر بود، در برابر بیگانه خوار بود و در نهایت نیز همان کسانی که بر تختش نشانده بودند، به زیرش کشیدند و در کمال خفت و خواری به جزیره‌ای در جنوب قاره آفریقا تبعیدش کردند و تاج سلطنت را بر سر پسر جوان و حلقه به‌گوش‌تر از پدر نهادند. در فلاکت و وابستگی جانشین جوان، همین بس که از سفارت انگلیس به او دیکته می‌کردند کدام رادیو را گوش بدهد و کدام را نه! 
محمدرضاشاه ایران را چنان به پای غرب و در راس آن آمریکا قربانی کرد که اربابانش این کشور را ملک پدری خود می‌دانستند و این وابستگی در لایه‌های مختلف حکومت به شکل مستقیم و بی‌پرده‌ای وجود داشت. همسرسوم شاه در خاطرات خود می‌نویسد؛ «گاهی به محمدرضا می‌گفتم چرا با علم به اینکه می‌دانی این پدرسوخته‌ها نوکر اجنبی هستند آنها را اخراج نمی‌کنی؟ محمدرضا می‌گفت: چه فایده‌ای بر اخراج آنها مترتب است؟ این‌ها را اخراج کنم‌، ده‌ها نفر دیگر را اطرافم قرار می‌دهند. بگذارید این‌ها باشند خیال دولت‌های خارجی از حُسن انجام امور در ایران راحت باشد! محمدرضا خصوصی به من می‌گفت: همین رئیس‌ساواک و معاون او و مدیران ارشد همه‌شان با آمریکایی‌ها ارتباط دارند و برای حفظ ظاهر می‌آیند و از من اجازه می‌خواهند درحالی که قبل از کسب اجازه‌، اطلاعات مورد نیاز را به آمریکا و انگلیس رد کرده‌اند.»
فرجام این وابستگی و قدرت متکی به بیگانه، برای پسر بهتر از پدر نبود. البته یک تفاوت کلیدی وجود دارد؛ پدر را همان بیگانگان بیرون ‌انداختند ولی پسر را مردم. و اصل ماجرا از همین جا شروع می‌شود. کشوری که تا زمستان سال 57 در قبضه تسلط بیگانه بود، اینک به رهبری یک مرجع دینی آزاد شده بود و می‌خواست راهی دیگر را درپیش بگیرد و طرحی نو درافکند. پس عجیب نیست اگر با انواع و اقسام توطئه‌ها و دشمنی‌ها به استقبال انقلاب اسلامی ایران آمدند. اوج این توطئه‌ها تحمیل جنگ هشت ساله بود که قرار بود به سرعت طومار انقلاب را درهم بپیچد اما با درایت و رهبری حضرت 
امام خمینی(ره) و حضور مخلصانه و ایثارگرانه مردم در صحنه مقاومت، برای نخستین بار طی 200 سال گذشته در تاریخ ایران، این کشور از جنگ با اجنبی پیروز و سربلند بیرون آمد و این توطئه علی‌رغم هزینه‌های گزاف مادی و انسانی که بر کشورمان تحمیل کرد و هزاران تن از بهترین جوانان این مرز و بوم را به خاک ‌انداخت اما در نهایت به استحکام نهال جمهوری اسلامی انجامید. 
پس از دفاع مقدس، واقعه بزرگ بعدی از دست دادن پیر جماران بود. او که به ایران و ایرانی روح تازه‌ای بخشید و اسلام را از کنج مدارس به صدر تحولات منطقه و بلکه جهان آورد. هرقدر عروجش برای مردم ایران و آزادگان جهان سنگین و دردناک بود، دشمنان انقلاب و اسلام را دچار شعف ناشی از خیالی خام کرد که انقلاب اسلامی نیز با خمینی کبیر دفن خواهد شد، اما سکان انقلاب پس از حضرت روح‌الله در دست مردی قرار گرفت و همچنان دارد که طمأنینه را به دل دوستداران انقلاب بازگرداند و هر چه از دوران زعامت ایشان گذشت، عصبانیت و ناامیدی دشمن زخم‌خورده را بیشتر و بیشتر کرد.
در این سی و‌اندی سال نیز کم واقعه و حادثه و فراز و نشیب نداشته‌ایم و در نهایت به سال 1400 رسیدیم، سال پایانی دولت تدبیر و امید که توام با چند وضعیت خاص بود که مهم‌ترین آنها را می‌توان در دو مسئله اقتصاد گره خورده به برجام و طغیان کرونا دید. کرونا در اوج تاخت‌وتاز خود روزانه تا 700 قربانی در کشورمان می‌گرفت و اقتصاد زخم‌خورده و کم‌رمق کشور نیز مانند سال‌های پیش چشم به وین داشت. 
28 خرداد امسال انتخابات ریاست جمهوری علی‌رغم وضعیت سخت کرونا برگزار شد و قریب به نیمی از واجدان شرایط در آن شرکت کردند. دشمنان کوشیدند این مشارکت چشمگیر را زیر سؤال برده و از حماسه، شرمندگی برای نظام بسازند اما واقعیت آن بود که اولاً؛ بر اساس بررسی‌های تطبیقی مؤسسه بین‌المللی دموکراسی و همکاری‌های انتخاباتی (IDEA) بر روی انتخابات ۱۵ کشور دنیا، پیش و پس از شیوع کرونا، این بیماری به طور متوسط تأثیر 42/14 درصدی در کاهش مشارکت داشته است. ثانیاً؛ ماجرا به عملکرد دولت تدبیر و امید بازمی‌گشت. دولتی که به مردم وعده سیب و گلابی داد اما در نهایت باغ امید به غرب چیزی جز خسران و ناامیدی به بار نیاورد؛ تحریم‌ها چند برابر شد و سفره مردم کوچک‌تر. 
روی کار آمدن دولت مردمی با ریاست جمهوری آقای رئیسی، ریل مدیریتی کشور را عوض کرد. نشان داد بدون برجام هم می‌توان نفت فروخت، می‌توان کرونا را تا حد بسیار زیادی مهار کرد، می‌توان از شتاب تورم افسارگریخته کاست و در یک کلام بدون برجام هم می‌توانیم. مهم‌ترین مسئولیت و ماموریت دولت رئیسی احیای اعتماد و امید مردم بود. اعتماد و امیدی که طی هشت سال گذشته به‌شدت آسیب‌دیده و مخدوش شده بود و دولت طی همین مدت هفت ماهه کوشیده است این ماموریت مهم را دنبال کند و در این زمینه توفیقات خوب و قابل‌توجهی نیز به دست آورده است. البته که این روند باید ادامه یابد و ما هنوز در آغاز این راهیم.
در پایان یکبار دیگر به پشت سر نگاه کنیم و اسفند سال 1300 را با اسفند 1400 مقایسه؛ آن روز انگلیس به عنوان ابرقدرت جهان برای ما حاکم تعیین می‌کرد و امروز مجبور شد بدهی 500 میلیون دلاری خود را به ایران بپردازد. امروز قدرت رو به افول جهان یعنی آمریکا کارش به جایی رسیده است که برای ورود به اتاق مذاکره با ما له‌له می‌زند و سناتورش با عصبانیت می‌گوید؛ ایرانی‌ها ما را به اتاق مذاکره راه نمی‌دهند و ما باید از سوراخ در به آنچه در اتاق مذاکرات می‌گذرد نگاه کنیم! 
صد سال دیگر در چنین روزهایی کسی که آخرین سرمقاله سال کیهان را خواهد نوشت. از ایرانی خواهد نوشت که در زمستان 1400 در اوایل مسیر بزرگی و تمدن‌‌سازی بود و ان‌شاالله در زمستان 1500 بر قله آن ایستاده است.
ما برای بوسیدن خاك سر قله‌ها 
چه خطرها كرده‌ایم، چه خطرها كرده‌ایم
 ما برای آنكه ایران گوهری تابان شود 
خون دلها خورده‌ایم، خون دلها خورده‌ایم
 ما برای آنكه ایران خانه خوبان شود 
رنج دوران برده‌ایم، رنج دوران برده‌ایم...