به مناسبت میلاد باسعادت امام سجّاد علیهالسلام
امام نیایش و سجود
در قیامت منادی صدا میزند: کجاست زینت عبادتکنندگان؟(زین العابدین) گویی میبینم که فرزندم علی بن الحسین از میان جمعیت گام به بیرون مینهد.
رسول اکرم (ص) (علل الشرایع ۱/ ۲۶۹)
* * *
ابوالحسن علی بن الحسین زین العابدین علیهالسلام امام چهارم شیعیان در سال ۳۸ هجری در مدینه یا کوفه متولد شد. دو سال در دامان جد بزرگوار خود امام علی علیهالسلام پرورش یافت و ده سال با عموی خود امام حسن مجتبی(ع) بود و ده سال نیز در کنار پدر بزرگوار خود حضرت سیدالشهدا گذراند. امام سجاد(ع) بعد از حادثه کربلا به مدینه بازگشت و ۳۴ سال امامت فرمود تا آنکه در سال ۹۴ هجری و در ۵۷ سالگی به وسیله ولید بن عبدالملک خلیفه وقت مسموم شد و به شهادت رسید. القاب آن حضرت بسیار است. از جمله: زین العابدین، سید العابدین، زین الصالحین، سجّاد، منارالقانتین، متهجّد، زاهد، عابد، بَکّاء (بسیارگریهکننده)
آن امام سرپرستی صد خانواده در مدینه را بر عهده داشت و هر شب به صورت ناشناس به آنان رسیدگی میکرد. هر روز در منزل خود سفره اطعام میگسترانید. علاوهبر آن کمکهای مالی و جود و سخای آن حضرت در دستگیری از مستمندان و نیازمندان بسیار بوده است.
امام سجاد(ع) به ویژگی عبادت مشهور است. او در یادآوری هر نعمتی، سجده شکر به جا میآورد. هنگام نماز رنگ چهره مبارکش تغییر میکرد و لرزه براندامش میافتاد و آنچنانگریه میکرد که از شدت اشک گویی در آب غوطهور بوده است. پس از شهادت امام سجاد از خدمتکارش درباره امور آن حضرت پرسیدند گفت مفصّل بگویم یا مختصر؟ گفتند مختصر بگو. گفت هرگز در روز برایش غذایی نبردم(و پیوسته روزه بود) و هیچگاه در شب برایش بستر خواب نگستردم. (علل الشرایع ۱/ ۲۷۲)
نام مقدس علی بن الحسین(ع) با حماسه کربلا آمیخته است و حضرتش راوی و پیام آور آن حادثه باشکوه میباشد. حضرت سجاد(ع) با شهادت مظلومانه امام حسین(ع)، زمام امامت را به دست گرفت و در طول ۳۴ سال امامت خود با خلافت یزید بن معاویه، مروان بن حکم، عبدالملک مروان و ولید بن عبدالملک معاصر بود.
دوران پس از فاجعه کربلا یکی از سیاهترین و پر اختناقترین دورههای امت اسلامی است و آشوب تمام سرزمینهای اسلامی را فرا گرفته بود. قیام مردم مدینه که منجر به واقعه حره شد، قیام توابین، قیام مختار، لشکر کشی عبدالملک مروان به مکه و کشته شدن عبدالله بن زبیر و... نمونههایی از این ناآرامیها است.
با این وجود، بلای مردم عراق از همه بیشتر بود. آنان با فرمانروای بسیار خبیثی به نام حجاج بن یوسف ثقفی رو به رو بودند که هیچگاه از خونریزی سیر نمیشد و هزاران تن انسان بیگناه را در زندانهای وحشتناک خود شکنجه میکرد. این شرایط دورانی بود که امام سجاد(ع) رهبری آن را به دست گرفته بود. آن حضرت برای پیش راندن مقاصد الهی و مقدس خویش روشهای خاصی را به کار میگرفت که به برخی از آنها اشاره میشود:
۱. امام در کالبد آن جامعه غفلت زده و پرتزویر، روح پر شور دعا و نیایش را دمید. دعاهای امام سجاد(ع) از یک سو ارتباطی عارفانه و عاشقانه با پروردگار مهربان است و از سوی دیگر دربردارنده نابترین حقایق میباشد. صحیفه سجادیه یا زبور آل محمد(ص)، مناجاتهای پانزده گانه، دعای ابوحمزه ثمالی و ادعیه دیگر، میراث گرانسنگ آن امام عارفان و دروازه ورود به معارف بلند توحیدی است. همچنین از میراثهای علمی امام سجاد(ص) میتوان به رساله بینظیر حقوق اشاره کرد. امام در این رساله مختصر، برخلاف نظامهای مشوه غرب، انسان را در برابر آفریدگار و جامعه دارای وظایف و حقوق متقابلی میداند که اجرای آن با سرمایه باور به غیب امکانپذیر است و دستاورد آن عدالت اجتماعی و عشق و ایثار افراد جامعه نسبت به یکدیگر میباشد.
۲. امام سجاد(ع) برای زنده نگاه داشتن نهضت کربلا، پیوسته از حوادث آن یاد میکرد و میگریست. آن حضرت با دیدن آب یا غذا به شدت اشک میریخت و آن را به واقعه کربلا مرتبط میساخت.گریه، یکی از روشهای مبارزه آن حضرت محسوب میشود که به وسیله آن مظلومیت شهدای کربلا و نیز جنایت هولناک بنی امیه را از کهنگی و فراموش شدن بازمیداشت.گریه آن حضرت مانند اشکهای جدّه بزرگوارش فاطمه زهرا(س)، علاوهبر جنبه عاطفی، رویکردی سیاسی داشت و امام در این شیوه از آن بانو پیروی نموده بود.
۳. در آن عصر سیاهِ فساد و تباهی که جهل و خرافه، جامعه را فرا گرفته و مدینه شهر پیامبر به محل رقص و آواز و غنا تبدیل شده بود، آن حضرت دانشگاهی تاسيس کرد و با تشکیل محفل علمی در مسجد پیامبر(ص)، شاگردان زبدهای مانند ابّان بن تغلب، ابوحمزه ثمالی، رُشَید هجری، سعید بن جُبیر، سعید بن مسیب، ابوخالد کابلی و... تربیت نمود که هر کدام ستارهای فروزان در آسمان فضیلت و علم به شمار میآیند. در برخی از منابع، شاگردان امام سجاد(ع) را تا یکصد و هفتاد نفر برشمردهاند.
۴. امام زین العابدین(ع) روش تربیتی دیگری نیز داشت و آن هم خرید بردگان و آزاد سازی آنها بعد از یک سال بود. آن حضرت در طول این مدت، بردگان را از اخلاق و علم و معرفت سرشار مینمود و هر یک را به مثابه نمایندگان خود در سطح جامعه پراکنده میساخت. بردگان در حقیقت با کسب نور از خورشید شخصیت ملکوتی امام، همانند یک مبلّغ اسلام راستین علوی در جامعه حضور مییافتند.
* * *
در ایام حضور اسیران آل محمد(ص) در شام، روزی یزید خطیب دمشق را بر منبر فرستاد تا اهل بیت را مذمت کرده و نسبت به امیرالمؤمنين و سيدالشهدا علیهماالسلام بدگویی نماید. امام سجاد(ع) که در آن مجلس حضور داشت علیوار فریاد برآورد وای بر تو ای خطیب! رضایت مخلوق را به بهای خشم پروردگار به دست آورده و جایگاه خود را در آتش دوزخ قرار دادهای! سپس رو به یزید کرد و فرمود آیا اجازه میدهی تا بر فراز این چوبها رفته و سخنانی بگویم که رضایت خداوند و اجر و پاداش حاضران را به همراه داشته باشد؟
امام در آن اجتماع شوم و نامیمون اولاد امیه، به جای کلمه «منبر» از واژه تحقیرآمیز «چوبها» استفاده کرد تا به همگان بفهماند مَسندی که به جای بیان معارف و حقایق الهی، محل تبلیغ اسلام ابوسفیانی است، همچون تودهای از هیزم، سزاوار نام «چوبها» میباشد.
یزید ابتدا با سخنرانی امام مخالفت کرد اما در برابر اصرار حاضران که از شجاعت این جوان اسیر در اعتراض به خطیب حکومتی تعجب کرده بودند، چارهای جز تسلیم ندید. امام بر فراز منبر جای گرفت و سخنانی در اوج زیبایی و فصاحت بیان کرد و بدینوسیله خود و پدر و جد خویش را معرفی فرمود:
«أنا ابْنُ صالحِ المؤمنين و وارثِ النبيين و قامِعِ المُلحدينَ و يَعسُوبِ المسلمين و نورِ المُجاهدين و زَينِ العابدين و تاجِ البَكّائِينَ و أصبَرِ الصابرين و أفضلِ القائِمين مِن آلِ ياسين رسولِ ربّ العالمين. أنا ابنُ المُؤيَدِ بِجبرئيل المَنصورِ بِميكائيل و قاتلِ المارقينَ و الناكثينَ و المارِقين...ذاکَ جَدّى علىُ بنُ ابى طالب؛ من فرزند صالح مؤمنان، وارث پیامبران و بنیان کن کافران هستم. آنکه پیشوای مسلمانان، فروغ جهادگران، زینت عبادتکنندگان، سرورگریهکنندگان، صبرکنندهترین شکیبایان، برترین نمازگزاران و از خاندان پیامبر است. من فرزند کسی هستم که جبرئیل پشتیبان و میکائیل یاری دهنده او(در جنگها) است و کشنده مارقین، ناکثین و مارقین میباشد. آری! جدّم علی بن ابی طالب چنین است.»
آنگاه فرمود:
«أنا ابنُ فاطمةَ الزهراء أنا ابنُ سيدةِ النِساء أنا ابنُ الطُهرِ البَتول أنا ابنُ بِضعةِ الرَسول أنا ابنُ المُرَمّلِ بِالدِماء أنا ابنُ ذَبيحِ كَربلاء...؛ من زاده فاطمه زهرا، سرور زنان هستم. من فرزند آن بانوی پاک و پیراستهام. من زاده پاره تن پیامبرم. من فرزند آن کسی هستم که پیکرش به خاک و خون کشیده شد. من فرزند سربریده کربلایم...»
امام پیوسته از خود و خاندان رسول پاک گفت تا صدای ضجه و شیون مردم برخاست. سخنان امام حقایق را آشکار کرد و حاضران را با حقیقت اهل بیت و شجره ملعونه بنی امیه آشنا نمود، از این رو مردم به صدای بلند میگریستند. یزید از وحشت شورش و انقلاب مردم به مؤذن اشاره كرد تا اذان بگوید. بانگ اذان در فضای مسجد پیچید و بر دیگر صداها غلبه کرد.
زمانی که مؤذن شهادت به رسالت داد و نام مبارک رسول خدا(ص) را آورد، امام سجاد رو به یزید کرد و فرمود ای یزید! آیا محمد(ص) که نام او برده شد، جد تو است یا جد من؟ اگر گمان داری جد تو است دروغ میگویی و اگر اذعان میکنی که جد من است، چرا خاندانش را کشتی؟ یزید خاموش ماند و از پاسخ امام ناتوان گردید. او به دست خود، اسباب رسوایی خاندان ابوسفیان را فراهم کرده بود.
شام به حقیقت پی برده بود. دیوارها سیاهپوش شد و شامیان و زنان بنی امیه، در ماتم سالار شهیدان هفت روز با اهل بیت عزاداری نمودند.
سید ابوالحسن موسوی طباطبایی