kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۷۳۲۱
تاریخ انتشار : ۰۶ اسفند ۱۴۰۰ - ۲۰:۴۵
پهلوی ستایی در ترازوی تاریخ- 5

نوستالژی رژیم پیشین!

 

دکتر سید مصطفی تقوی مقدم

ديگر گروه‌ها و اقشار جامعه، چه آنهايي که وابسته به رژيم پيشين بوده و چه مبارزان انقلابي، در برابر حاکميت جديد رويکرد و عملکردهاي متفاوتي در پيش مي‌گيرند و جامعه آرايش سياسي جديدي پيدا مي‌کند. بنا بر ساختار و ويژگي‌هاي هر جامعه، جزئيات اين روند در انقلاب‌هاي مختلف با يکديگر تفاوت‌هايي دارد، اما اين روندِ کلي همة انقلاب‌ها است و هيچ انقلابي از آن مستثني نبوده است.1
در انقلاب اسلامي نيز روند يادشده،
بر پاية ويژگي‌هاي جامعة ايران نمود پيدا کرد.2 انقلابيون موافق گفتمان مسلط انقلاب3 با تکيه بر اکثريت جامعه، حاکميت را به دست گرفته و تقريباً به طور متناوب يا مؤتلف، با عناوين چپ و راست يا اصلاح‌طلب و اصولگرا، نظام مولود انقلاب را مديريت مي‌کنند.
در فرايند بحران‌ها و کشمکش‌هاي پس از انقلاب، موضع ضدانقلابي جريان ضد انقلاب امري طبيعي است. غيرانقلابيون و انقلابيون مخالف ايدئولوژي رسمي انقلاب نيز اگرچه مخالف رژيم پيشين بودند، اما چون گفتمان مسلط انقلاب را نيز باور نداشتند و احتمال زياد مي‌دادند که سير تحولات، مطلوب آنان نخواهد بود و در نظام پس از انقلاب موقعيت مطلوبي نخواهند يافت، از اين‌رو طبيعي بود که از فرداي پس از پيروزي انقلاب به‌شيوه‌هاي مختلف زاوية خود را با گفتمان مسلط انقلاب و حاکميت انقلابي نشان بدهند.4
مهم‌تر از اينها، شکاف و اختلافاتي است که بنا به علل گوناگون در ميان انقلابيون پيرو گفتمان مسلط انقلاب بروز مي‌کند.5
يکي از پديده‌هاي جالب انقلاب‌ها اين است که آنهايي که از ابتدا به شدت انقلابي و پيرو گفتمان مسلط انقلاب بودند، هنگامي که به هر علت از حاکميت انقلابي خارج و يا اخراج شده و به مخالف تبديل مي‌شوند، چون احساس غبن و حرمان مي‌کنند، بيشتر از غيرانقلابيون و يا ضدانقلاب‌هاي اوليه نسبت به حاکميت و حاکمان انقلابي، يعني همرزمان ديروز خود، خشمگين مي‌شوند. در برابر، حاکمان انقلابي نيز نسبت به انقلابيون مطرود يا بريده خشم بيشتري پيدا مي‌کنند تا ضد انقلاب‌هاي اوليه و ديگر مخالفان. در جريان اين کشمکش‌ها برخي از انقلابيون دوآتشه به‌شدت دچار سرخوردگي مي‌شوند و به «انقلابيون پشيمان» تبديل شده و به‌اصطلاح، ريزش مي‌کنند. انقلابيون پشيمان در مواردي حتي ثناگوي رژيم پيشين مي‌شوند.
افزون بر اينها، بخش‌هايي از افراد عادي جامعه که در حاکميت انقلابي انتظارات و نيازهاي خود را برآورده نمي‌بينند، در اثر کمبودها و نارسايي‌ها و عملکردهاي بعضاً نادرست حاکمان انقلابي دچار نوعي سرخوردگي مي‌شوند. اينها نيز به عنوان قشر خاکستري جامعه گوش‌شان آمادة شنيدن نقد حاکمان انقلابي مي‌شود. بدين ترتيب، به‌تدريج، نوعي همدلي و همگرايي ميان انقلابيون مطرود يا بريده و پشيمان و ضدانقلاب‌هاي اوليه و مخالفان گفتمان رسمي انقلاب ايجاد شده و به نحوي مواضعي مشترک يا نزديک به ‌هم در برابر حاکميت و حاکمان نظام انقلابي پيدا مي‌کنند.
از آنجا که اين جهان، جهان نسبيت است و خوب و بد مطلق در آن نيست، رژيم‌هاي سياسي نيز، به عنوان پديده‌هايي اين جهاني، نسبي بوده و در کارنامة آنان معجوني از نکات مثبت و منفي وجود دارد. اينجاست که فرصتي براي طرح نوعي «نوستالژي» از سوي مخالفان فراهم مي‌شود و نکات مثبت ولي ناچيز رژيم گذشته چندين برابر بزرگ‌نمايي؛ و خطاها و ناکارآمدي‌ها و نارسايي‌هاي بسيار آن که باعث انقلاب شده بود، کوچک‌نمايي يا ناديده گرفته مي‌شود. بزنگاه تحريف تاريخ و مغالطات تاريخي و سياسي‌بازي با تاريخ همين‌جاست!6
اين مختصر بدين منظور مطرح شد تا در سازمان آرايش سياسي پس از انقلاب، جايگاه ديدگاهي که مي‌خواهيم به نقد آن بپردازيم در حد ميسور براي خواننده روشن
بشود.
پانوشت‌ها:
1- در اين باره ميان انقلاب‌هاي مبتني بر ايدئولوژي‌هاي چپ از قبيل روسيه و چين، و انقلاب‌هاي مبتني بر ايدئولوژي ليبرال از قبيل فرانسه تفاوتي وجود ندارد. در جريان همين بحران‌هاي پس از انقلاب بود که انقلابيون فرانسه براي اجراي سريع‌تر و آسان‌تر اعدام‌ها تيغ گيوتين را توليد کرده و به کار مي‌بردند. گير و دار‌هاي
سنگين و خونبار آن انقلاب دست‌کم نزديک به سه دهه تا سقوط حکومت امپراتوري ناپلئون بناپارت در 1815م به طول انجاميد. به هر حال، اين‌گونه زد و خورد و ريزش‌ها در عالَم نبرد قدرت در عرصة سياست، روند طبيعي و گريزناپذير همة انقلاب‌هاست. ناخرسندانه در اين عرصه در موارد بسياري قانون «الملک عقيم» حاکم شده و با کنار گذاشتن اخلاق و تقواي سياسي، عملاً استفاده از هر وسيله و هر سخن براي غلبة بر رقيب يا خصم و رسيدن به هدف مجاز شمرده مي‌شود.
2- در يک نماي کلي، آرايش مواضع سياسي پس از انقلاب به صورت زير شکل گرفت:
- ضد انقلابيون بازمانده‌ از رژيم پيشين: مشتمل بر بازماندگان درباريان، فرماندهان نظامي، وزرا و نمايندگان مجلس، مديران بالاي ادارات و دانشگاهيان وابسته به آن رژيم.
- انقلابيون مخالف گفتمان مسلط انقلاب و غيرانقلابيون: مشتمل بر طيفي از مارکسيست‌ها، چپ‌هاي مذهبي، ملي‌گراها، ملي- مذهبي‌ها، برخي از مذهبيون که طيفي از گرايش‌هاي فکري را دربر مي‌گيرند و بخشي از آنها در قالب حزب جمهوري خلق مسلمان ظاهر شدند. در مراحل بعدي بخش‌هايي از اين مجموعه به موضع ضدانقلابي گراييدند.
- انقلابيون موافق گفتمان مسلط انقلاب: مشتمل بر طيف وسيعي از علماي ديني و دانشگاهيان و احزاب که ابتدا در قالب حزب جمهوري اسلامي سازمان يافتند، مجموعة گروه‌هاي مبارزي که در قالب سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي سازمان يافتند، تشکل‌ها و طبقات و اقشار مختلف اجتماعي. اين مجموعه در مراحل بعدي دچار دگرگوني‌ها و انشعاب‌هاي متعددي گرديد.
- به جز اقدامات مسلحانة تروريستي خونبار مجاهدين خلق و بخشي از مارکسيست‌ها، تنش‌هاي موافقان و مخالفان در دورة پس از پيروزي انقلاب اسلامي به دو دليل مهم؛ يکي پايگاه اجتماعي گستردة انقلاب و ديگري تأثير معنويت رهبري امام خميني در هدايت تحرکات گروه‌هاي سياسي و اقشار اجتماعي، نسبت به انقلاب‌هاي ديگر در مجموع خشونت بسيار کمتري در پي داشت.
3- منظور از گفتمان مسلط انقلاب، قرائت امام خميني
به عنوان رهبر بلامنازع انقلاب از اسلام و انقلاب بود که اکثريت قاطع ملت آن را به عنوان ايدئولوژي رسمي انقلاب پذيرفته بودند و در تظاهرات‌هاي ميليوني در سراسر کشور آن را به تکرار اعلام مي‌کردند.
4- عباراتي از اين قبيل که: همه انقلاب کردند ولي فقط گروه خاصي انقلاب را مصادره کرد و حاکم شده، هدف ما از انقلاب چيزي نبود که حاکميت کنوني اجرا مي‌کند و... زبان حال اين گروه‌هاست.
5- انقلابيون، به طور طبيعي، بنابر مباني فکري و پايگاه و علايق اجتماعي و تعريف و تلقي‌شان از انقلاب، در ادارة امور کشور دچار اختلاف شده و جناح‌بندي‌هاي جديدي ميان آنها شکل مي‌گيرد و به گروه‌هاي متنوعي تقسيم مي‌شوند. اين شکاف‌ها به دو صورت نمايان مي‌شوند: اگر اختلافات آنها در چارچوب گفتمان مسلط جاي بگيرد و براي همديگر قابل تحمل باشند، به‌طور مشترک و ائتلافي يا به تناوب در حاکميت و دولت پس از انقلاب حضور پيدا مي‌کنند.
اما اگر شدت اختلاف‌ها به‌گونه‌اي باشد که برخي از آنها برخي ديگر را درون گفتمان مسلط انقلاب تلقي نکنند، دسته‌اي که به علل مختلف نيرومندتر باشد، به حاکميت ادامه داده و طرف کم‌پشتوانه‌تر يا خود خارج مي‌شود و يا اخراج مي‌شوند و بعضي از آنان عملاً به صف مخالفان مي‌پيوندند.
6- آشکار است که انقلاب اسلامي بنيان فکري و به اصطلاح ايدئولوژي سلطنت‌طلبان و غربگرايان را به چالش کشاند و آنان را با بحران عملي و نظري مواجه ساخت. آنها پس از انقلاب بر سر دوراهي دشوار همراهي و پاي‌بندي به خرد جمعي و تصميم ملت دربارة رژيم پهلوي، و يا دفاع به هر قيمت از آن رژيم قرار گرفتند و در اين انتخاب گران، برخي از آنها راه دوم را پيشه کردند.