kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۶۷۷۳
تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱۴۰۰ - ۲۱:۴۴

این جمعه را ‌ای‌کاش برگردی بهارم(چشم به راه سپیده)

 

دردی که مرا ریخته برهم
دردی که گلستان مرا ریخته بر هم
آسایش دوران مرا ریخته بر هم
هجران رخ یوسف زهراست که این‌طور
آبادی کنعان مرا ریخته برهم
بیچارگی و درد فراقی که چشیدم
یک عمر،‌ گریبان مرا ریخته برهم
دلگرمی من چشم ‌تَرم بود، گناهم
دلگرمی چشمان مرا ریخته بر هم
خسته شدم از این همه تاریکی نفسم
آن‌قدر که بنیان مرا ریخته بر هم
درهم شده نان همه با هم، چقدر حیف
این فاجعه ایمان مرا ریخته بر هم
مدیون گل فاطمه هستم که دعایش
پرونده عصیان مرا ریخته بر هم
داغ غم جانسوز علی و غم زهرا
آرامش مژگان مرا ریخته بر هم
فرمود علی فاطمه جان، حوریه من
اوضاع تو ارکان مرا ریخته بر هم
مبهم شدنت، جان علی بیشتر از قبل
احوال پریشان مرا ریخته برهم
لعنت به کسی که وسط کوچه تو را زد
نامرد چه قرآن مرا ریخته بر هم
محمدجواد شیرازی
از دودمان آه
پیدا‌تری ز خورشید، ‌ای ماه بی‌نشانم
تا از تو می‌سرایم، گُل می‌شود دهانم
معنای آدمیت، فهم شکفتن توست
اردیبهشت محزون! حوّای مهربانم
فوّاره خروشی، ‌ای آه سرمه‌ای رنگ
با روزه سکوتت، آتش مزن به جانم
با ابرها بگویید، دستِ مرا بگیرند
از دودمانِ آهم، ماندن نمی‌توانم
بیرون شو ‌ای همایون، از پشت پرده غیب
تا در سه گاهِ مستی، شوریده‌تر بخوانم
علیرضا قزوه
غزل‌های منتظر!
با ‌اشک می‌زنم ورق این فال خسته را
فالی دوا نمی‌شود این سرشکسته را
خون از تمام چشم و دلم سیر می‌شود
هر وقت که وا می‌کنم این زخم بسته را
این رسم عاشقی‌ست که ریزم به هر قدم
گل‌ها به پای آمدنت دسته‌دسته را
از بس نیامدی غزلم پیر شد ببین!
رنگ سفید روی غزل‌ها نشسته را
باید شبی نشست غزل عاشقانه چید
این واژه‌های خالی از هم گسسته را
سید جعفر حسینی
چشم بارانی
امشب که می‌خواهد دلم سامان بگیرد
باید که چشمانم کمی باران بگیرد
وقتی که شعری می‌نویسم روی کاغذ
شاید که بغضی در گلویم جان بگیرد
مثل همیشه این غزل تا بیت آخر
حال و هوایی مبهم و پنهان بگیرد
با چشم‌ گریان ندبه می‌خوانم برایت
شاید دعا با دیده‌ای‌گریان بگیرد
آقا بیا تا در میان قلب شیعه
این زخم کهنه عاقبت درمان بگیرد
هر جمعه من روی تو را چشم انتظارم
تا اینکه عصر غیبتت پایان بگیرد...
محسن زعفرانیه
حلالم کن!
زیاد خون به دلت کرده‌ام حلالم کن
تو خوب بوده‌ای و من بدم حلالم کن
چقدر قدر تو مخفی است بین ما مردم
در آسمان و زمین محترم، حلالم کن
نه مقبلم نه کمیتم نه محتشم اما
به سوز شاعری محتشم حلالم کن
همه امید من این چشم‌های دریایی است
میان ‌گریه شبی باز هم حلالم کن
تو از سلاله زهرای مهربان هستی
به حق فاطمه بی‌حرم حلالم کن
مرا به خیل گناهم نگیر آقا جان
تو را به چادر زهرا قسم حلالم کن
به مشک پاره عباس و چشم پر خونش
تو را به حق دو دست قلم حلالم کن
وحید محمدی
جواب نامه‌ام
مولای من یک جمعه می‌آید سرانجام
دل‌های مردم بعد از آن می‌گیرد آرام
از شنبه دارم لحظه‌ها را می‌شمارم
این جمعه را ‌ای‌کاش برگردی بهارم
تا کی بگویم می‌رسی از آسمان‌ها
تا کی بخوانم با خودم انا فتحنا
تا کی بگویم العجل مولای خوبم
باید از این پس جای پا بر سر بکوبم
بعد از نمازم هر سحر عهدی دوباره
تا کی تفأل تا به کی هی استخاره
عهدی که با تو بسته بودم را شکستم
این چندمین‌بار است، می‌رنجی ز دستم
هی پست کردم نامه‌هایم را برایت
پس کو جواب نامه‌ها، جانم فدایت
مولا دعا کن تا بمیرم تا نباشم
تا روی زخمت هی نمک، دائم بپاشم
بهزاد پودات