kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۶۷۵۵
تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱۴۰۰ - ۲۱:۳۶
به مناسبت یادبود وفات بانوی صبر و شکیب، پیام‌بر کربلا حضرت زینب کبری(س)

زبُور سرخ عشق


زبُور سرخ عشق

نقل است که درویشی در آن میان از او (حسین‌بن منصور حلاج) پرسید که عشق چیست؟ گفت امروز بینی و فردا بینی پس‌فردا بینی. 
آن روزش بکشتند و دیگر روزش بسوختند و سوم روزش به باد دادند. یعنی عشق این است.
(تذکرهًْ‌الاولياء)
***
شاعران که رؤيا‌پردازان و نازک‌خیالان محفل بشری هستند برای واژه «عشق»، هم‌قافیه‌ای جز «دمشق» نیافته‌اند و قرن‌هاست در دو سوی یک بیت، این دو واژه، همزاد و هم‌آغوش یکدیگرند. عشق آن آهوی رمنده دشت‌های بی‌قراری، چون به دروازه دمشق رسید آرام گرفت و آشیان گزید و دمشق نیز چون پرده شام تیره اولاد امیّه را شکافت، سر برآورد و بارگاه عشق شد.
از فراز دمشق که بنگری مسیری می‌بینی. چهل منزل... سنگلاخ و بوته‌های مغیلان... خطی سرخ که از وادی نینوا تا به شام کشیده. این همان معبر تاریخ شیعه است، گذرگاه کاروان غم
... خطی سرخ از ردّ خون سرهای بر فراز نی، 
از گلبوسه خار مغیلان بر کف پای کودکان، 
از خون جوشیده‌ دست‌ها و گردن‌های زیر غل و زنجیر میهمانان و از لبه تازیانه‌های خون چکان میزبانان. 
این راهِ عشق است، خط خونین کربلا تا شام... مسیر آزمونِ عیار شکیب. و دمشق، منزلگاه چهلمین، بارانداز قافله‌ از کربلا رسیده و پایان‌نامه درس دلدادگی و پاکبازی.
«کهیعص» رمز عشق است که با «کربلای» حسین علیه‌السلام آغاز می‌شود و به «صبر» زینب(س) کمال می‌یابد. اگر این صبر نبود کربلا چه بی‌فرجام می‌ماند! هنوز پژواک رعد خروشش در آسمان دمشق، طنین‌انداز است:
فرعونِ امت، آن پلید عنید کاخ خود را آراست و جمعیتی انبوه از امیران و سفیران را به بزم خویش فراخواند. آنگاه بر اریکه نخوت نشست، جام شراب خواست و اسیران را احضار نمود. امام زین‌العباد علیه‌السلام با غل جامعه در طلیعه اسرا وارد شد. کودکان با جامه‌های فرسوده و بدن‌های مجروح و ناتوان با دست و پای در بند حاضر شدند و بانوانِ در زنجیر نیز به کنجی پناه بردند. 
آن لعین الی الابد، خورشید مطهر به خون نشسته را در تشتی نهاد و در برابر چشمان آل‌الله با چوبی که در دست داشت... گستاخی‌ها کرد و بر آن جنایت هولناک به خود تبریک گفت و از شادی، شانه جنباند. به ناگاه حلقوم علوی خروشید و زبان حسینی در کام چرخید و چشم زینبی طوفانی شد. آن سان که از نهیبش کاخ یزید به لرزه درآمد: 
«یَا بْنَ الطُلَقاء؛ ‌ای زاده بردگان آزاد شده! به زودی آرزو خواهی کرد‌ای کاش دستت فلج و زبانت لال بود تا نمی‌گفتی آنچه گفتی و نمی‌کردی آنچه کردی.» 
«إنّى لَأسْتَصغِرُ قَدرَک؛ من تو را ناچیز و حقیر می‌بینم. از این رو هر کید و مکر که داری بنمای و هر تلاشی که خواهی کن و هر توانی که داری به کار بند. به خدا سوگند نخواهی توانست نام و یاد ما را محو کنی و وحی ما را از میان برداری. تو کجا به درک ما توانی رسید؟ هرگز ننگ این ستم از دامانت زدوده نخواهد شد. رأى تو سست، روزهای قدرتت ‌اندک و جمعیتت رو به پراکندگی است.»
   آن روز که امام مفترض‌الطاعه سر مطهرش بر نی شد، تن پاکش زیر سم اسب رفت، حرم محترمش غارت و به آتش کشیده شد و ناموس خدا به بند اسارت درآمد، همگی به مدد مکر پسر مرجانه، تردید خواص بی‌بصیرت و رعب و هراس مردمان رجّاله و دنیا طلب بود و نه کفایت عِدّه و عُدّه آل ابوسفیان.
در این زمان اما تمام دنیای کفر و استکبار دست به دست هم داد. آنچه از توان نظامی و مالی داشت فراهم آورد با لشکری از وحوش که حرمله‌ها و شمرها در برابر درنده خویی و رذالتشان، کودکانی دبستانی بیش نبودند. آنان به تأسى از آل ابی سفیان و آل زیاد پا به میدان نهادند با‌اندیشه شکستن دوباره حریم اهل‌بیت(ع) و برچیدن خیمه رسول‌الله(ص). شروع عملیات شام و عراق بود و مقصد نهایی کشور ایران.
اما همان داغِ عاشورای ۶۱ هجری برای همه تاریخ کافی بود تا باز نگاه ناپاک حرامیان بر حریم اهل بیت(ع) نیفتد. دمشق بازار سودای عشق شد و زینبیه این نگین مقدس و آسمانی خاتم انبیا(ص) در‌هاله‌ فتوتِ برگزیدگانِ سعادتمندی به نام مدافعان حرم قرار گرفت. مدافعانی که وجودشان در کوره عشق گداخت و خاکستر شد تا حریم ملکوتی زینب آن آرام جان خمسه طیبه(ع) از گزند دشمنان ایمن ماند.
عشق غیور است و اجنبی سوز. سرشت عشق درشت خویی و خون ریزی است و آزمونش بلا و ابتلاست تا مرز عاشق صادق از غیر جدا شود. زبُور عشق را به خون می‌نویسند و با حروف مقطعه تفسیر می‌کنند: سرهای بریده، دست‌های جدا شده و پیکرهای قطعه قطعه! 
کدام عاشق صادقی از دام عشق به سلامت رهیده است؟ حاج قاسم‌ها شاهدند. 
اما... راه عشق همچنان از دمشق می‌گذرد.
سید ابوالحسن موسوی طباطبایی