kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۵۲۹۸
تاریخ انتشار : ۰۶ بهمن ۱۴۰۰ - ۱۹:۵۶

جبهه فریب افکار عمومی یا جبهه اصلاحات؟!

 

نجمه کفاشیان
اصلاح‌طلبان این روزها در رصد اقدامات دولت جدید بسیار فعال هستند. کسان و رسانه‌هایی که تا همین چند ماه قبل تمایلی به بازخواست دولت مستقر و رصد وعده‌های عجیب و غریب آن طی هشت سال گذشته نداشتند، این روزها به ثانیه، تحولات اقتصادی و وعده‌های دولت جدید را رصد و گزارش می‌کنند و اگر مقدور باشد، تا حد امکان سعی در تحریف واقعیات و بزرگنمایی مشکلات هم دارند. مطالبه از دولت البته بد نیست و طبعا هر دولتی که بر مسند کار باشد، باید پاسخگوی وعده‌های خود در برابر رسانه‌ها و افکار عمومی باشد. یک چیز اما حتما بد است و آن تعویض ماله با تیغ و درفش در برابر دو دولت متفاوت است. طبعا کسانی که تا همین دیروز سر تا پای رسانه‌هایشان را ماله‌های عریض و طویل برای ماله‌کشی فجایع دولت روحانی فراگرفته بود، طبعا باید کمی در تیغ و درفش نشان دادن به دولت جدید، صبوری کنند.
آنها که با فضای سیاسی ایران پس از انقلاب آشنا هستند اما حکما می‌دانند که حکایت این توصیه‌ها، حکم آب در ‌هاون کوفتن است. چرا که در نگاه اصلاح‌طلبان، رسانه اصالت دارد و نه افکار عمومی. به بیانی دیگر، سیاستگذاران اصلی جبهه اصلاحات بارها نشان داده‌اند که به باور آنها، با ابزار رسانه هر کاری می‌شود کرد ولو فضای افکار عمومی کاملا خلاف چنان هدفی شکل گرفته باشد! مهم‌ترین و نزدیک‌ترین مصداق این مدعا، حمایت جدی اصلاح‌طلبان از اسحاق جهانگیری به‌عنوان گزینه اصلاحات در انتخابات ریاست جمهوری 1400 بود! اصلاح‌طلبان از ابتدای شکل‌گیری هویت اصلاح‌طلبی، بر رسانه‌های خود متکی بوده‌اند و هنوز هم بر این سبیل قدم می‌زنند. اتکای تنها بر قدرت رسانه و بی‌توجهی به دردهای واقعی مردم اما عوارض شدیدی برای جبهه اصلاحات و کلیت جامعه ایران به عنوان کسانی که تحت تاثیر سیاست‌های جبهه اصلاحات در مقاطع مختلف قرار گرفته، داشته است.
18 شهریور 1400 روزنامه اصلاح‌طلب شرق در همین زمینه می‌نویسد: «رفتار اصلاح‌طلبان و دیگر حامیان طبقه متوسط، آنان را دچار بحران هویت کرده است و آنچه بیش از هر چیز آنان را آزار می‌دهد، احساس فریب‌خوردگی است. کابوسِ ریزش به طبقات فرودست محقق شده است. اینک آنان بیش از هر زمان دیگری مفهومِ عدالت را درک خواهند کرد، مفهومی که در سخنان اصلاح‌طلبان غایب بوده است. آنان ناگزیرند باور کنند که دیگر بخشی از طبقه فرودست‌اند و تنها در اتحاد و ائتلاف با آنان می‌توانند عدالت واقعی را دریابند.» این رسانه اصلاح‌طلب در بخش دیگری از یادداشت خود می‌نویسد:« دولت‌های اصلاح‌طلب نتوانستند به وعده‌های خود در قبالِ طبقه متوسط عمل کنند. اینک با این جدایی، چهره اصلاح‌طلبان بیش از پیش عیان و مخدوش شده و طبقه متوسط دریافته است که هرگز یک طبقه به معنای واقعی نبوده و چه‌ بسا برساخته جریان‌های سیاسی برای کشانده‌شدن به عرصه انتخابات بوده است. این روزها به‌ندرت سخنی از اصلاح‌طلبان و سوسیال‌دموکرات‌ها در ستایش طبقه متوسط می‌شنویم. انگار اصلاح‌طلبان و حامیان طبقه متوسط همگی در این برهه تاریخی غیب شده‌اند!»
به واقع، حرف شرق این است که وقتی اصلاح‌طلبان سرگرم ماله‌کشی فجایعی بودند که دولت روحانی در حوزه اقتصاد و معیشت مردم بر جامعه تحمیل می‌کرد، بخش مهمی از طبقه متوسط به‌عنوان حامیان اصلاحات، به وسیله دولت روحانی به طبقات پایین‌تر پرتاب شده‌اند. واقعیت تلخی که نتیجه مستقیم بی‌توجهی به واقعیات میدانی جامعه و مطالبات افکار عمومی از سوی سران جریان اصلاحات طی هشت سال گذشته بوده است. پرواضح است اگر کسی در بین مردم زندگی کرده باشد، می‌داند که مطالبه اصلی افکار عمومی طی دهه اخیر با توجه به وضعیت اقتصادی کشور، عدالت بوده است. اصلاح‌طلبان اما همواره ترجیح داده‌اند به نام مردم، اهداف سیاسی خودشان را دنبال کنند و ناشیانه مسائل حاشیه‌ای و دست چندمی چون ربنای شجریان، به ورزشگاه رفتن زنان، رفع حصر یا کنسرت را در پیشانی مطالبات رسانه‌ای خود قرار داده‌اند.
در پیش گرفتن این رویکرد البته چندان هم ناشیانه نبوده و اصلاح‌طلبان بارها و بارها از همین دوگانه‌‌سازی‌ها برای تخریب حریف سیاسی یا سامان دادن افکار عمومی علیه کلیت نظام استفاده کرده‌اند، ماحصل این بازی‌ها برای عموم مردم اما مثل برجام اصلاح‌طلبان، تقریبا هیچ بوده و به قول شرق، تنها به ریزش طبقه متوسط به طبقات فرودست توسط دولت حسن روحانی به عنوان رحم اجاره‌ای اصلاح‌طلبان منجر شده است. این فهم نکردن واقعیت جامعه و تلاش برای قالب کردن خواسته‌های سیاسی اصلاحات به عنوان مطالبات مردمی البته تبعات سنگینی برای این جریان سیاسی داشته است. مسئله مهم‌تر اما این است که اصلاح‌طلبان در همین انتخابات ریاست جمهوری اخیر نیز با مانور دادن بر روی معاون اول حسن روحانی به عنوان گزینه اصلی خود، نشان دادند که گوشی برای شنیدن حرف جامعه ندارند و تنها به قدرت رسانه‌ای خود برای فریب مجدد افکار عمومی دل بسته‌اند.
کسانی در بدنه جریان اصلاحات البته به لزوم شکسته شدن این چرخه متصلب و بسته رسیده‌اند! کسانی که معتقدند جبهه اصلاحات در کنار پیگیری مطالبات سیاسی خود به نام مردم، باید کمی هم به خواسته‌های واقعی افکار عمومی توجه کند! به عنوان مثال، تابستان 98، محمدرضا جلایی‌پور از تئوریسین‌های اصلاح‌طلب طی یادداشتی با عنوان«چرا و چگونه اصلاح‌طلبان عدالت‌خواه‌تر شوند؟» به لزوم تغییر نگاه اصلاح‌طلبان به کنش سیاسی پرداخته است. جلایی‌پور در بخشی از همین یادداشت می‌نویسد:« مخاطب این متن در درجه اول اصلاح‌طلبان‌اند که به دلایلی که نگارنده و دیگران به تفصیل در متون دیگر ذکر کرده‌اند به شدت نیازمند باز‌سازی و نو‌سازیِ گفتمانی و تشکیلاتی‌اند، اما بسط عدالت به معنایی که در ابتدای این متن آمده و به دلایل و با اقتضائات سیاستی‌ای که در پایان آن ذکر شده، برای «ایران» ضروری است و شایسته‌ است مسئله همه نیروهای سیاسی «ملت‌گرا» و ایران‌دوستی باشد که دغدغه خیر همگانی ایرانیان را دارند.»
در ساختار شیخوخیت‌زده اصلاحات اما بیش از آنکه این صداها شنیده شود، صدای امثال محمود صادقی شنیده می‌شود. همان نماینده پرسروصدای مجلس پیشین که 30 اردیبهشت ماه 96 و در میانه معضلات اقتصادی پس از سفر به برخی شهرهای کشور می‌نوشت: «در اهواز، زاهدان، کرمانشاه، ملایر، همدان، اصفهان،... منتظر بودم مردم از ریزگردها، فقر، بیکاری و... شِکوه کنند اما رفع‌حصر خواسته اصلی بود!» مجموعه این واقعیات باعث شده است جبهه اصلاحات دچار ریزش شدید پایگاه اجتماعی شود. امری که به بحران هویت این جبهه سیاسی نیز دامن زده، اصلاح‌طلبان را در وضعیت وخیمی قرار داده است. سران اصلاح‌طلب اما بی‌توجه به این همه، ظاهرا باز هم به معجزه رسانه ‌ایمان دارند! روزنامه اصلاح‌طلب شرق اخیرا در همین زمینه نوشته است:« جبهه اصلاحات بی‌تردید در مقطع کنونی‌ بیش از هر دوره‌ای چالش‌های عمیقی را پیش‌روی خود می‌بیند؛ از محدودیت‌های بی‌شمار برای ادامه فعالیت رسمی سیاسی تا نبود وحدت تشکیلاتی، اما در این میان شاید مهم‌تر از هر دو عنوان پیشین، ریزش شدید سرمایه اجتماعی است که اصلاح‌طلبان را در بن‌بستی بی‌سابقه قرار داده است؛ به این معنا که اگر در گذشته اصلاح‌طلبان با ردصلاحیت‌های گسترده هم مواجه می‌شدند، این امید را داشتند که با حمایت بدنه اجتماعی‌شان در آینده شرایط را به نفع خود تغییر دهند اما اکنون انگار نه ساختار رسمی پذیرای آنان است و نه مردمی که روزگاری با یک «تَکرار می‌کنم» سیدمحمد خاتمی، تمام‌قد در صحنه حاضر می‌شدند. امروز روزگار حضیض اصلاحات است و به تعبیر برخی، اصلاح‌طلبان پس از انتخابات ریاست‌جمهوری 1400 به پایان راه سیاسی خود رسیدند.»