kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۴۸۶۱
تاریخ انتشار : ۲۹ دی ۱۴۰۰ - ۲۲:۱۴

چه‌ زیباست‌ روی‌ تو در خواب‌ دیدن‌(چشم به راه سپیده)

 

ای آبروی خاک
ما بی‌تو تا دنیاست، دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
ای سایه‌سار ظهر گرم بی‌ترّحم!
جز سایه دستان تو، جایی نداریم
تو آبروی خاکی و حیثیّت آب
دریا تویی، ما جز تو دریایی نداریم
وقتی عطش می‌بارد از ابر سترون
جز نام آبی تو، آوایی نداریم
شمشیرها را گو ببارند از سر بُغض
از عشق، ما جز این تمنایی نداریم!
سلمان هراتی
در خلوت‌ دل‌
چه‌ زیباست‌ روی‌ تو در خواب‌ دیدن‌
فروغ‌ نگاه‌ تو در آب‌ دیدن
چه‌ زیباست‌ رخسار خورشیدی‌ تو
پس‌ از پرده‌داری‌ مهتاب‌ دیدن
چه‌ زیباست‌ در چشمه‌ نور چشمت‌
شکوفایی‌ روشن‌ ناب‌ دیدن
چه‌ زیباست‌ دور از شکوه‌ حضورت‌
نگاه‌ تو در چشم‌ احباب‌ دیدن
چه‌ زیباست‌ تصویر روحانی‌ تو
به‌ یکباره‌ در پیکر قاب‌ دیدن‌
چه‌ زیباست‌ در خلوت‌ دل‌ نشستن‌
جمال‌ تو دور از تب‌ و تاب‌ دیدن
چه‌ زیباست‌ در جست‌وجویی‌ عطشناک‌
لب‌ عاشقان‌ تو سیراب‌ دیدن
‌چه‌ زیباست‌ در چشم‌ دریایی‌ تو
نگاه‌ خروشان‌ گرداب‌ دیدن
چه‌ زیباست‌ در اقتدای‌ نمازم‌
ترا در تجلای‌ محراب‌ دیدن
‌چه‌ زیباست‌ گر پا گذاری‌ به‌ چشمم‌
نشستن‌ کناری‌ و سیلاب‌ دیدن‌
عباس براتی‌پور
پایان پریشانی‌ها
چشم‌ها پرسش بی‌پاسخ حیرانی‌ها
دست‌ها تشنۀ تقسیم فراوانی‌ها
با گل زخم، سر راه تو آذین بستیم
داغ‌های دل ما، جای چراغانی‌ها
حالیا! دست کریم تو برای دل ما
سرپناهی است در این بی‌سر و سامانی‌ها
وقت آن شد که به گل، حکم شکفتن بدهی!
ای سرانگشت تو آغاز گل‌افشانی‌ها!
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غزل‌ها و غزل‌خوانی‌ها...
سایۀ امن کسای تو مرا بر سر، بس!
تا پناهم دهد از وحشت عریانی‌ها
چشم تو لایحۀ روشن آغاز بهار
طرح لبخند تو پایان پریشانی‌ها
قیصر امین‌پور
ستون عشق
ای ناگهان‌تر از همه اتفاق‌ها!
پایان خوب قصه تلخ فراق‌ها!
یک جا ز شوق آمدنت باز می‌شوند
درهای نیمه باز تمام اتاق‌ها!
یک لحظه بی‌حمایت تو‌ای ستون عشق
سر باز می‌کنند ترک‌ها به طاق‌ها!
بی دستگیری‌ات به کجا راه می‌بریم؟
در این مسیر پر شده از باتلاق‌ها
باز آ بهار من! که به نوبت نشسته‌اند
در انتظار مرگِ درختان اجاق‌ها
ای وارث شکوه اساطیر! جلوه کن!
تا کم شود ابهت پر طمطراق‌ها
مهدی عابدی
جواب منتظران
چقدر پنجره‌ را بی‌بهار بگذاری؟
و یا نیایی و چشم انتظار بگذاری
مگر قرار نشد شیشه‌ای از آن می‌ناب
برای روز مبادا کنار بگذاری؟
بیا که روز مبادای ما رسید از راه
که گفته است که ما را خمار بگذاری؟
درین مسیر و بیابان بی‌سوار خوشا
به یادگار خطی از غبار بگذاری
گمان کنم تو هم‌ای گل بدت نمی‌آید
همیشه سر به سر روزگار بگذاری
نیایی و همه سررسیدهامان را
مدام چشم به راه بهار بگذاری
جواب منتظران را بگو چه خواهی داد
همین بس است که چشم انتظار بگذاری؟
به پای بوس تو خون دانه می‌کنیم و رواست
که نام دیگر ما را انار بگذاری
گمان کنم وسط کوچه دوازدهم
قرار بود که با ما قرار بگذاری
چراغ بر کف و روشن بیا مگر داغی
به جان این شب دنباله‌دار بگذاری
سعید بیابانکی
تماشای تو
چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند
و تماشای تو زیباست اگر بگذارند
 سند عقل مشاع است، همه می‌دانند
عشق اما فقط از ماست اگر بگذارند
 دل ديوانه من اين همه آواره مگرد
خانه دوست همينجاست اگر بگذارند
 من از اظهارنظرهای دلم فهمیدم
 عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند
 غضب آلوده نگاهم مکنید ‌ای مردم
 دل من مال شماهاست اگر بگذارند
محمود اکرامی‌فر