کد خبر: ۲۳۴۵۴۲
تاریخ انتشار : ۲۶ دی ۱۴۰۰ - ۲۰:۴۳
بایسته‌های صداو سیما- 5

ارتقای تولیدات رسانه ملی با تکیه بر سنت‌ها

 

منصور مهدوی
کشور ایران با گستره پهناور سرزمینی -که متاسفانه اکنون بخشی زیادی از آن را در خود ندارد- دارای تاریخ هزاران ساله است که مهد فرهنگ، تمدن و هنر است. در طول هزاران سال زندگی ایرانیان سنت‌های حسنه و افتخارآمیزی بین آنها شکل گرفته است که اندکی از ارزش آنها را زمانی متوجه می‌شویم که این سنت‌ها را با برخی کشورهای به اصطلاح متمدن امروزی مقایسه کنیم. برای یادآوری و آشنایی برخی از این سنت‌ها را مرور می‌کنیم:
زبان، لهجه‌ها و گویش‌ها؛ زبان فارسی، لهجه‌های شیرین شیرازی، اصفهانی، مازنی، بختیاری، لری، دری، آذری، و... در خود پرورش داده است. در بین این لهجه‌ها گاه گویش‌های ظریف و دلنشینی وجود دارد به‌طور مثال در گستره یک لهجه گاه گویش مردمان یک شهر، منطقه یا طایفه با مردمان شهر، منطقه یا طایفه دیگر تفاوت دارد. این تفاوت‌های شیرین باعث تمایز و حاوی نکات جامعه‌شناسانه مهمی است.
خانواده بزرگ و گسترده؛ در جامعه ما خانواده بزرگ مفهومی رایج است و شامل انبوهی از خانواده‌های به هم پیوسته می‌شود؛ افزون بر این در بخش‌هایی از کشور به ویژه در غرب و جنوب کشور خانواده گسترده به معنای طایفه و تیره و... وجود دارد. در خانواده گسترده، خانواده‌های بسیار زیادی هستند که مثلا در پنج تا ده نسل قبل جد مشترکی دارند. اکنون به‌واسطه این پشتوانه نسبی یک خانواده و خاندان محسوب شده و با همدیگر ارتباطات خویشاوندی داشته و رفت و آمد دارند و بحمدالله هنوز تجدد نتوانسته ارتباط آنها را از همدیگر قطع کند.
در حال حاضر خانواده در فیلم و سریال‌ها و آثار هنری، مفهومی بسیار محدود و کوچک به خود گرفته است و تقریبا به معنای زن و شوهر و فرزند است. این امر البته خانواده را آسیب‌پذیر کرده است نشانه آسیب‌پذیری آن است که وقتی زوجین دچار اختلاف می‌شوند کسی نیست که آنها را آشتی دهد به سرعت پای قانون به میان می‌آید و در موارد بسیاری به انهدام خانواده می‌انجامد. در حالی که در خانواده به مفهوم گسترده، گره اختلافات خانوادگی به دست کیاست ریش‌سفیدان و کدخداها گشوده می‌شد و حضور آنها در خانواده گسترده، ضامن دوام زندگی‌ها بود.
پوشش؛ با توجه به اینکه ایران سرزمین قومیت‌های مختلف است هر قوم لباس مخصوص به خود را دارد اما ظرافت‌ها و اصالت‌های قومی اینجا هم خود را نشان داده و گاه در یک قوم در هر ایل، طایفه یا شهر، لباس محلی با جاهای دیگر اندک تفاوتی دارد. مثلا در بین بختیاریها لباس محلی یکدستی وجود دارد ولی در بین کردها لباس هوراماناتی، سورانی، مریوانی، سنندجی و... هر کدام ویژگی خاص خود را دارند و این تفاوتها بارز است.
وضع پوشش امروزی برخی جوانان ما قصه پرغصه‌ای شده است که حاکی از فروپاشی هویت آنان است چرا که به‌طور طبیعی پوشش، نمایانگر باورهای انسان است.
محاورات و احترامات؛ تقریباً تمام رفتارها و گفتارهای ما دارای آداب ویژه‌ای است. از احوال‌پرسی و اصطلاحات خاص آن تا نشست و برخاست‌ها، احترام به بزرگتر، تعارفات دلنشین که حاکی از وجود احترام بین ماست، شرم شرقی که در مواجهه با همدیگر داریم و نمی‌توانیم گستاخانه سخن برانیم، حرمت بزرگ خانواده و خاندان، نحوه پذیرایی از مهمان و... همگی در شاکله خود مطالب قابل توجهی دارند.
با این همه، ساختار گفتاری در فیلم و سریال‌های ما نه تنها با آداب گفتاری ما فاصله دارد، بلکه در مواردی مانند سریال شب‌های برره (1384) به تمسخر آداب گفتاری مردم می‌پردازد.
قصه‌ها و افسانه‌های محلی؛ یکی از سرمایه‌های بسیار مهم ما قصه‌ها و افسانه‌هایی است که در جای جای این مرز و بوم کهن پراکنده است. این قصه‌ها سرشار از پندها، حکمت‌های نسل‌های قبل به ما و نسل‌های بعد مردمان این کهن‌دیار است. نبرد خیر و شر یکی از جلوه‌های رایج در این افسانه‌هاست و آنقدر در این افسانه‌ها تصویرسازی وجود دارد که کودکان با شنیدن آنها، صحنه‌های داستان در برابرشان مجسم می‌شود.
ارزش و اهمیت این داستان‌ها و افسانه‌ها آنقدر مهم است که فردی همچون صادق هدایت با آنکه نویسنده‌ای پوچگرا، غرب‌زده و دین ستیز بود و در خدمت استبداد رضاخانی و پهلوی می‌کوشید پوششی مدرن به ادبیات و فرهنگ ایران بدهد با این همه نسبت به افسانه‌ها و قصه‌های قدیمی که سرمایه‌های معنوی این مرز و بوم بودند احساس تعلق خاطر کرده و با حسرت می‌نویسد: «ایران‌ روبه‌ تجدد می‌رود، این‌ تجدد در همه طبقات‌ مردم‌ به‌خوبی‌ مشاهده‌ می‌شود. رفته‌ رفته‌ افکار عوض‌ شده، رفتار و روش‌ دیرین‌ تغییر می‌کند و آنچه‌ قدیمی‌ است‌ منسوخ‌ و متروک‌ می‌گردد. تنها چیزی ‌که‌ در این‌ تغییرات‌ مایة‌ تأسف‌ است، فراموش‌ شدن‌ و از بین‌ رفتن‌ دسته‌ای‌ از افسانه‌ها، قصه‌ها، پندارها و ترانه‌های‌ ملی‌ است‌ که‌ از پیشینیان‌ به‌ یادگار مانده‌ و تنها در سینه‌ها محفوظ‌ است. زیرا تا کنون‌ این‌گونه‌ تراوش‌های‌ ملی‌ را کوچک‌ شمرده‌ و علاوه‌بر اینکه‌ در گردآوری‌ آن‌ نکوشیده‌اند، بلکه‌ آنها را زیادی دانسته‌ و فراموش‌ شدنش‌ را مایل‌ بوده‌اند».1
متاسفانه دانشگاه، نظام آموزش و پرورش و سایر نهادهای فرهنگی اقدام خاصی برای گردآوری و ضبط این گنجینه گران‌قیمت نمی‌کنند و هر روز بخشی از آن در حال از دست رفتن است. به نظر می‌رسد که اگر دستگاه‌های فرهنگی ما مثلا به مدت پنج سال از تولید داستان و رمان‌ها دست بکشند و نویسندگان به اقصی نقاط این کشور بروند و افسانه‌‌ها و قصه‌های کهن را ضبط و روایت کنند، نه تنها سرمایه‌ای سترگ برای نسل‌های آینده ایجاد می‌کنند بلکه این افسانه‌ها منبع الهام آنها برای آفرینش اثرهای ادبی و هنری ماندگار خواهد بود.
معماری ایرانی-اسلامی؛ معماری نمود بیرونی فرهنگ و تمدن ماست. معماری ایرانی اسلامی با آنکه چارچوب کلی و متناسب با فرهنگ ما دارد ولی به فراخور شرایط آب و هوایی و اقلیمی هر منطقه، شکل و نشانه‌های خاصی به خود گرفته است. برای مثال معماری خانه‌ها و شهرسازی در یزد با آذربایجان متفاوت است یکی درصدد مهار گرمای طبیعت و خنک کردن درون خانه است و دیگری به‌دنبال آن است که گرمای اندرون خانه را حفظ کند. ولی هر دو گونه معماری حریم اندرونی و بیرونی دارند و آموزه دینی محرم و نامحرم را به خوبی به اهل خانه و مهمان، یادآوری می‌کنند.
این معماری در حال حاضر همان‌طور که حضور بسیار کمرنگی در نظام آموزشی ما دارد در رسانه ملی و نهادهای فرهنگی نیز به حاشیه رفته است. در حالی که نحوه ساختن خانه و شهر، به رفتار اعضای خانواده و شهروندان جهت می‌دهد و همیشه خود را مهیای آمدن مهمان می‌داند چرا که مکانی مخصوص به او در نظر گرفته است و این امر نمادی از مهمان‌دوستی و خونگرمی مردمان ماست.
غذاها، خوراکی‌ها، سوغاتی‌ها و شیرینی‌ها؛ در گستره این سرزمین پرهنر، هر منطقه، غذای خاص خود را دارد: باقالاقاتوق گیلانی، ماهی خار و حشو خوزستانی، شله مشهدی، کوفته تبریزی، خورشت قیمه آذربایجانی، خوراک مرغ شکم‌پاره شیرازی، پلو همدانی، خلال‌پلو کرمانشاهی، سیرابی با کشک لرستانی، خورشت آجیلی عشایر بختیاری، خورشت بریان بِهی کردی .... همگی نشان از سلیقه و هنرمندی زنان ایران زمین دارد. زمانی غذاهای ایرانی در گستره جهان اسلام از افغانستان کنونی تا اسپانیا زبانزد آشپزهای هنرمند بود. گونه‌های متنوعی از پخت نان وجود دارد که برخی در معرض فراموشی هستند. کلوچه‌ها و شیرینی‌های متنوعی که کام جان را شیرین می‌کند.
امروزه در فیلم و سریال‌های ما اثری از این غذاها، شیرینی‌ها و... نیست ولی معمولا در لابلای سریال‌ها و فیلم‌ها انبوه ظرف‌های پیتزا را در گوشه تصویر می‌بینیم یا به وضوح می‌بینیم که هنرمندان سفارش پیتزا می‌دهند یا در حال خوردن پیتزا هستند که هنوز نمی‌دانیم از بین این همه غذاهای لذیذ و جهان‌پسند چرا باید کسی یک غذای عجیب و پرعارضه را ترجیح دهد، مگر آنکه در پی ترویج فرهنگ خاصی باشد.
ورزش‌های باستانی و بازی‌های محلی؛ ورزش‌هایی مانند زورخانه، کشتی و... اگرچه در موارد معدودی توانسته‌اند ساختار خود را حفظ کنند ولی لازم است فنون پرشمار آنها ثبت و ضبط گردد. بسیاری بازی‌های محلی به تدریج در حال فراموشی است و سازوکاری برای حفظ و احیای آنها وجود ندارد.
شاید تأکید بر ورزش‌ها و بازی‌های محلی برای برخی تعجب‌آور باشد. با آنکه امروزه با ترویج ورزش‌های جهانی بسیاری از ورزش‌های بومی و بازی‌های محلی به محاق رفته‌اند ولی جالب است که بدانیم برخی کشورهای اروپایی که نقشی ویرانگر در تخریب سنت‌های دیگر مناطق دنیا داشته‌اند هنوز هرساله المپیک ورزش‌های سنتی خود را برگزار می‌کنند و مثلا انبوهی از جمعیت از تپه‌ای با شیب تند به سمت پایین می‌دوند تا یک تکه پنیر را به چنگ آورند! این بازی آنقدر خشن و آسیب‌زاست که معمولا در پایان بازی دست یا پای برخی شرکت‌کنندگان می‌شکند. با این وصف، چرا ما ورزش‌ها و بازی‌های نشاط‌آور و زیبای خود را حفظ نکنیم و به نسل‌های بعد منتقل نکنیم؟
صنایع دستی؛ قالی نماد هنرمندی و صبر مردمان سرزمین ماست که قدمتی هزاران ساله دارد ولی در کنار هنر قالی‌بافی هزاران هنر دستی وجود دارد که به دلیل مهجورماندن در حال فراموشی هستند. بسیاری استادان این صنایع و هنرها یا از دنیا رفته‌اند و یا دوران کهنسالی را می‌گذرانند. جای تعجب است که نظام آموزشی ما در مواردی به استقبال این صنایع رفته و دوره‌های آموزشی برای فراگیری آنها تعریف کرده است ولی هنوز در مواردی فرایند آموزش و انتقال نسل به نسل این هنرها به‌صورت سنتی در حال اجراست. اما هنر سینما و رسانه می‌تواند ضمن بازشناسی این صنایع و هنرها بستر ماندگاری و آموزش آنها را فراهم آورد.
انواع هنرها؛ گونه‌های متنوع خوشنویسی، مینیاتور، منبت و... هنرهایی است که میراث ما از گذشتگان است و ما باید این هنرها، تنوع آنها، ظرافت‌ها، استادان شاخص و ... را در قالب روایت و مستند به نسل کنونی و نسل‌های آینده منتقل کنیم.
تعزیه؛ تعزیه یکی از نقاط هماغوشی سنت‌های ایرانی و اسلامی است؛ جایی که هنر ایرانی برای پاسداشت عزاداری سیدالشهداء(ع) به میدان آمده و گوی سبقت را از بسیاری هنرهای دیگر ربوده است. این سنت حسنه در مناطق مختلف کشور با گویش‌های مختلف و اشعار حماسی و مرثیه‌ها توأم شده و فرهنگ شهادت طلبی و عزت نفس را نسل به نسل منتقل می‌کند. هیئت‌های ذکر اهل‌بیت(ع) نیز در همین راستا به مثابه بخش مهمی از سنت‌های اسلامی ما به شمار
می‌روند.
مقیاس‌های وزن و مقدار؛ در فرهنگ ما وزن اشیاء و مقدار آنها با مقیاس‌های بسیار دقیق و ظریفی سنجیده‌ می‌شد ولی از وقتی که با سرنیزه رضاخانی لباس تجدد بر تن این ملت کردند آن مقیاس‌ها به فراموشی سپرده شده و جز نامی از آنها در کتاب‌ها باقی نمانده است. رسانه می‌تواند راهی برای بازشناسی و به‌کارگیری این مقیاس‌ها باز کند.
طب سنتی؛ توانمندی‌های طب جدید بر کسی پوشیده نیست ولی در عین حال همگان می‌دانیم که بسیاری داروهای طب جدید، عوارض ناخواسته‌ای دارد که قابل انکار نیست. با این همه طب سنتی در مواردی بیماری‌هایی را درمان می‌کند که طب جدید از مواجهه با آنها عاجز است. این ظرفیت حیات‌بخش در تاریخ قبل و بعد از اسلام هماره مرهمی بر دردهای مردم بوده است. حفظ و ادامه حیات دانشگاه جندی‌شاپور با سرمایه مردمی تا 300 سال پس از فروپاشی امپراتوری ساسانی و ورود اسلام، نشان از علاقه کم‌نظیر مردم به حفظ سنت‌های مفید و انسانی خویش است.
مقابله دول استعماری با طب سنتی در عصر قاجار و ممنوع شدن آن در عصر دیکتاتوری رضاخان، به خوبی نشان از اهمیت این بخش از سنت ما دارد. بعد از نزدیک به یک قرن افول، بحمدالله در یک دهه گذشته طب سنتی جانی تازه گرفته است ولی لازم است با عمومی‌سازی این سنت حیات‌بخش از طریق رسانه، بستر نهادینه‌سازی آن در نظام آموزش پزشکی فراهم آوریم.
حال سوال این است که این سنت‌های اصیل و افتخارآمیز در کجای محصولات صداوسیما هستند؟ آیا مخاطبان می‌توانند اثری از این سنت‌ها در فیلم و سریال‌ها پیدا کنند؟ اگر پاسخ منفی است یا دست‌کم قابل قبول نیست، سوال دیگر این است که چرا سنت‌های خود را کنار زده‌ایم؟ چه چیزی را به مثابه جایگزین آنها داریم؟ اساساً آیا چنین جایگزینی وجود دارد؟
شاید شنیده باشیم که بین 100 تا 500 سال زمان نیاز است که یک سانتی‌متر خاک تولید شود، به همین میزان، زمان نیاز است تا هرکدام از این سنت‌ها و هنرها پدید بیایند و تجربه‌ها اندوخته شود و در گذر تاریخ به تکامل برسند. از دوره‌ای که رضاخان قلدر به دستور اجانب به جان فرهنگ و سنت این سرزمین افتاد و کمر به نابودی سنت‎های هزاران ساله بست هنوز رویه ما تغییری نکرده و با وجود طلیعه انقلاب اسلامی، هنوز قدر فرهنگ و سنت‌های خویش را نشناخته‌ایم و با فرهنگ و سنت‌های بومی بی‌مهری می‌کنیم.
فیلم و سریال‌هایی که سینما و رسانه ملی به مردم نشان می‌دهند به لحاظ ساختاری شباهت بسیاری با تولیدات غربی دارد چرا که کمتر می‌توان نشانی از سنت‌های ایرانی- اسلامی در آنها یافت. اگر می‌بینیم که غرب به سنت‌های خود، روی خوش نشان نمی‌دهد به دلیل آن است که اولا بخش غالب سنت‌های خود را از بین برده است؛ دیگر آنکه غرب، قرون وسطی را نماد سنت می‌داند؛ دورانی که پادشاهان اروپا افتخار می‌کردند که سالانه می‌توانند یک یا دوبار حمام بروند؛ کلیسا مردم را به بهانه تفتیش عقاید با روشهایی وحشیانه و دهشتناک شکنجه می‌کرد که یکی از ساده‌ترین آنها غرق مصنوعی است که در سالهای اخیر توسط سازمان سیا اجرا شد و اعتراضات جهانی را برانگیخت. دانشمندان را به جرم اظهارنظرهای علمی در آتش می‌سوزاندند و بسیاری خاطرات تلخ دیگر. بر این اساس قرون وسطا نماد دوران تاریک و تلخی است که غربی‌ها مایل به یادآوری آن نیستند. این رویه غربی‌ها را به‌راحتی می‌توان در آثار علمی آنها یافت. به‌طوری که تاریخ تمدن (ویل دورانت) تنها دو جلد را به دوران هزارساله قرون وسطی اختصاص داده ولی در هفت جلد به دوران 600 ساله بعد از رنسانس تا قرن بیستم پرداخته است و تاریخ فلسفه غرب (فردریک کاپلستون) نیز در دو جلد فیلسوفان پرشمار قرون وسطی را خلاصه کرده ولی دوران جدید را در شش جلد به تفصیل بیان کرده است. این دو اثر به خوبی نوع نگاه غرب به دوران سنت را نشان می‌دهد. با این وصف شاید به غربیان حق بدهیم که نخواهند خاطرات تلخ و سنت‌های مذموم خویش را به یاد آورند. اما مردم ایران تجربه‌های شیرین و افتخارآمیزی از سنت‌های خود دارند مردمان ایران در تاریخ هزاران ساله خود با اتکا به سنت‌های انسانی و الهی خود افتخارات بسیاری برای بشریت آفریده‌اند که یادآوری آنها برای نسل‌های کنونی و آینده مایه مباهات خواهد بود.
بنابراین نباید تولیدات رسانه در فضایی انتزاعی و عاری از سنت‌ها شکل بگیرد. ایستادگی در برابر هجوم شبکه‌های ماهواره‌ای و فضای مجازی رها شده، تنها با تکیه بر سنت‌های ایرانی و اسلامی میسر خواهد بود. صرف هشدار دادن در مقابل هجوم فرهنگی غرب، تأثیر کافی را ندارد. تنها زمانی می‌توانیم در مقابل سیل ویرانگر ناتوی فرهنگی غرب بایستیم که بر مولفه‌های هویتی خود(سنت‌ها) تأکید کنیم.
غرب، رسانه را ابزار سرگرمی معرفی می‌کند اما در عمل برای ترویج فرهنگ مدرن خود از آن استفاده می‌کند، فرهنگی که مولفه‌های مهم آن عبارتند از: برهنگی، بی‌اخلاقی و خشونت. ولی ما برای مقابله با هجوم ویرانگر فرهنگ مدرن غرب چاره‌ای جز بازیابی سنت‌های خویش نداریم. از این رو لازم است رویکرد تولیدات رسانه ملی مبتنی بر بازخوانی سنت‌ها باشد تا از رهگذر توجه به سنت‌های اصیل ایرانی- اسلامی، محتوای تولیدات خود را غنی‌سازی کرده و ارتقاء بدهد تا بستر انتقال فرهنگ را فراهم کند. در حقیقت رسانه، زمانی ملی خواهد بود که سنت‌های ملی و هزاران ساله ما را نشان دهد.
در سالیان اخیر طیفی از هنرمندان و مدیران فرهنگی شکل گرفته‌اند. این عزیزان در ظاهر ایرانی هستند ولی به لحاظ فرهنگی، تبعه غرب محسوب می‌شوند و چنانکه گاهی خود اذعان می‌کنند به دنبال تغییر جامعه هستند. سفرهای پرشمار این گروه به غرب، آنها را با فرهنگ غرب هضم کرده ‌است از این رو دلبستگی به تاریخ، سنت و فرهنگ این مرز و بوم ندارند و آثار هنری خویش را در فضایی به دور از فرهنگ و سنت‌های ایرانی و گاه در جهت مقابله با آنها می‌سازند. البته در این میان از نقش هدایتگری برخی سفارتخانه‌های اروپایی غافل نیستیم.
با این همه، صداوسیما باید آینه فرهنگ و سنت‌های ایرانی اسلامی باشد و مردم، فرهنگ و سنت‌های خود را در این آینه ملی ببینند و با رسانه ملی احساس غربت نکنند و تولیدات خود را به‌گونه‌ای سامان دهد که سنت‌های ارزشمند ایرانی- اسلامی را از غربت به درآورد تنها دراین صورت است که رسانه‌ای هویت بخش خواهد بود. گام دیگر رسانه این است که اگر قصد دارد انسانیت و هنر را به سایر ملت‌ها نشان دهد، سنت‌های ایرانی- اسلامی را به سایر ملت‌ها معرفی کند.
ــــــــــــــــــــــ
1 . بی‌نام، نوشته‌های‌ پراکنده‌ صادق‌ هدایت، چاپ‌ دوم، تهران: امیرکبیر، 1344، ص‌ 296.