kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۴۰۴۰
تاریخ انتشار : ۱۹ دی ۱۴۰۰ - ۲۰:۳۴
به مناسبت چهل و یکمین سالگرد حماسه هویزه

هـویـزه و گناه بنی‌صدر

خبر مرگ «ابوالحسن بنی‌صدر» نخستین رئیس‌جمهور ایران که 17 مهر امسال اعلام شد؛ شاید بیش از هرکس برای خانواده‌های شهدای مظلوم حماسه هویزه که تا همین چند سال قبل (حداقل تا پیش از طرح بازسازی گلزارهای شهدا و تغییر سنگ مزارها)، جمله «شهید.... فرزند ..... که در تاریخ 16 دی 1359 با خیانت بنی‌صدر خائن به درجه رفیع شهادت نائل آمد.» بر سنگ مزارِ خالیِ جوان پرپرشان، آیینه آلام و اندوه هفتگی‌شان بود، مهم می‌نمود.

پیکر پاره‌پاره اغلب شهدای هویزه در بعدازظهر کربلایی 16 دی 59، هرگز به آغوش خانواده‌ها بازنگشت و از همین رو در غالب گلزار شهداهای این شهرها سنگ یادبودی برای آرامش مادرها بنا شده بود با جملاتی به آن مضمون که‌ اشاره شد.
اما حقیقت ماجرای بنی‌صدر و هویزه چه بود؟ آیا واقعاً در شکل‌گیری قتل‌عام 41 سال قبل «عصر حماسه»، خیانتی اتفاق افتاد یا...؟ بی‌شک ریشه‌های این اتهام را باید در ماه‌های پیش از آغاز نبرد هشت ساله و روزهای قبل از اجرای «عملیات نصر» به جست‌وجو نشست.
دشمن بعثی از به هم ریختگی و نبود سازماندهی روزهای پس ازانقلاب 57 نهایت استفاده را کرده و تبلیغات، تحریکات و تحرکات سیاسی و نظامی خود را افزایش داده بود.
این وضعیت روز به روز بدتر می‌شد تا خرداد 59 که امنیت شهرها و روستاهای مرزی نیز با انفجار خمپاره، بمب و موشک از دست رفته و کم‌تر کسی احساس امنیت جانی می‌کرد.
در چنین شرایطی، گزارش‌های مکرر نیروهای ژاندارمری و سپاه، بنی‌صدر را به خوزستان کشاند.
بی‌اعتنا به نشانه‌ها
تابستان 59 از پی ماه‌ها تنش و درگیری، سرانجام رئیس‌جمهور بنی‌صدر با بالگرد از مناطق مرزی خوزستان بازدید کرد و گزارش نیروهای سپاه را شنید، اما مثل همیشه اعتنای چندانی نکرد. می‌گفت؛ اتفاق‌های پیش آمده اهمیت نظامی ندارد! حتی پیشنهاد به‌کارگیری عشایر منطقه برای مقابله با حملات دشمن را نپذیرفت و مرز ملتهب و ناآرام را رها کرد و به تهران بازگشت.
در جلسات دیگر هم مکرر می‌گفت: «عراق هرگز جرأت چنین کاری ندارد!» یا «عراق هیچ وقت چنین غلطی نمی‌کند. برای اینکه هم در سطح بین‌المللی و هم در حوزه سیاست جهانی محکوم می‌شود و امنیت داخلی‌اش به خطر می‌افتد. عراق خودش را به خطر نمی‌اندازد.»
مجاهد خستگی‌ناپذیر و متفکر، شهید سید محمد حسین علم‌الهدی که عضو شورای فرماندهی سپاه اهواز بود مثل دیگر دلسوزانِ انقلاب نوپای ایران با دقت وضعیت مرز را زیر نظر داشت و مدارک انکارناپذیری جمع‌آوری کرده بود.
او که می‌خواست خبر تحرکات عراق، مهم جلوه کند، مثل همیشه دست به ابتکار شد و در یکی از سالن‌های مرکزی اهواز نمايشگاهی برپا کرد و اجناس و سلاح‌هایی که بعثی‌ها بین مرزنشینان توزیع کرده بودند را به نمایش گذاشت. خبرنگاران را هم دعوت کرد. همه شواهد نشان می‌داد رژیم بعث عراق برای حمله به ايران برنامه‌ها دارد، اما در دولت موقت، گوش شنوا و چشم بینایی وجود نداشت.
شهریور 59، حوادث و حملات موضعی دشمن در خوزستان بیشتر شده بود. بخشدار جوان شهر هویزه، حامد جرفی (اولین شهید دولت) با تشکیل نیروی دفاعی، اتفاقات مرز را روزانه گزارش می‌داد.
جواب بنی‌صدر این بود که: «یک تیپ از عراق در حال مانور در جنوب مرز هویزه است و بعد از چند روز منطقه را‌ترک خواهد کرد. تعرضات هوایی هم براساس اشتباهات خلبان‌ها بود. ما مشکلی در مرز نداریم.»
دشمن بعثی تقریبا جنگ اعلام نشده‌ای را در مناطق مرزی آغاز کرده بود، ولی بنی‌صدر نمی‌پذیرفت.
متأسفانه تاریخ روزهای قبل از تهاجم همه‌جانبه دشمن، پُر است از روایت‌های اصرار فرماندهان و دلسوزان و انکار و بی‌اعتنایی بنی‌صدر!
زمان، منتظر بنی‌صدر نماند
در نهایت هم، زمان منتظر بنی‌صدر نماند و اواخر شهریور 59 خیلی زود فرا رسید. اینک مرزهای باز ایران اسلامی از هر نظر برای ورود دشمن آماده بود.
نبرد آغاز شد، اما بنی‌صدر باز هم قدمی برنمی‌داشت و می‌گفت:«اعزام نیروهای ارتشی باعث انهدام آنها می‌شود. ما باید به دشمن اجازه دهیم وارد شود و سپس به سبک‌اشکانیان بجنگیم. یعنی زمین بدهیم دشمن را به داخل بکشانیم و زمان بدست بیاوریم و بعد از آن به دشمن هجوم ببریم.»
بنی‌صدر با توجه به ویژگی‌های شخصیتی و فکری خود سعی داشت بر تمام امور کشور مسلط شود. برای همین هم به جای اینکه از فرصت جانشینی فرماندهی کل قوا برای پیشبرد منافع ملی و امور جنگ بهره جوید، از آن برای تشدید اختلاف بین ارتش و سپاه و تحکیم موقعیت خود علیه نیروهای خط امام استفاده می‌کرد و همین مسئله باعث ناتوانی کشور در دفع تجاوز عراق در ماه‌های اول جنگ شد.
دکتر قاسم نیسی از مدافعان هویزه در زمان تهاجم دشمن بعثی تعریف می‌کند:«شهید حامد جرفی (بخشدار هویزه) هر آنچه در توان داشت در توجیه مسئولان استانداری و لشکر 92 به کار برد. حامد دائم تأکید می‌کرد در صورت اعزام ارتش و مسلح کردن عشایر و مردم، توان محافظت از مرز و ایستادگی در مقابل دشمن را داریم. اما پاسخ لشکر این بود که بنی‌صدر اجازه نمی‌دهد...»
بی‌اعتماد به مردم و عشایر
بنی‌صدر با سیاستی غیرمدبرانه، مردمی که خط مقدم حمله بودند را دلسرد کرده و آشکارا با مقاومت مردمی مخالف بود. این در حالی بود که بزرگانی چون رهبر معظم انقلاب، دکتر چمران و بسیاری از فرماندهان ارتش و سپاه اوقات زیادی را با عشایر در خطوط نبرد می‌گذراندند.
شهید علم‌الهدی هم که در آبان 59 فرمانده سپاه هویزه شد، ابتدا به سراغ عشایر رفت و در مقابل اظهارات بنی‌صدر از مردم دلجویی کرد و گفت: «بنی‌صدر از موقعیت خود سوءاستفاده کرده و علیه عشایر عرب، سخنان ناشایستی به زبان آورده است. او سرانجام از صحنه نبرد می‌رود، اما ما باید با قدرت جلوی دشمن بایستیم و از سرزمین‌مان بیرونش کنیم.»
عرب‌ها که جای خود! بنی‌صدر به غیرارتشی‌ها هم نگاه خوبی نداشت. رهبر معظم انقلاب درباره آن روزها می‌فرمایند:«نیروهای مردمی به کار گرفته نمی‌شدند. از سپاه و بسیج در عملیات‌ها خبری نبود. سپاه امکانات نداشت و گذشته از این مسئولان نظامی حتی حاضر نبودند سپاه را به حیطه کار نظامی راه بدهند. یکی از درگیری‌های ما با بنی‌صدر همین مسئله بود. نیروهای محدود ارتش با فرماندهی مثل بنی‌صدر شانس موفقیت بسیار کمی‌داشتند.»
خوش خیالی روی نقشه
شهید صیاد شیرازی نیز مشاهداتش از دور و بری‌های به اصطلاح کارشناس بنی‌صدر را این‌گونه روایت می‌کرد: «اطراف بنی‌صدر را مشاورینی گرفته بودند که به جز تخصص و یک مقدار آگاهی تئوری از علم نظامي چيزي سرشان نمي‌شد. در اول قضيه كه نيروهاي ما در جبهه حضور يافتند، بني‌صدر را اميدوار كرده بودند كه به زودي حساب دشمن را مي‌رسيم. با همان روحية ناسيوناليستي، وطن‌پرستي و ميهن‌پرستي كه از سابق مانده بود، نويد داده بودند. حتي در اتاق‌هاي جنگ، خيلي راحت طرح نابودي دشمن را نشان مي‌دادند. فلش‌ها نشان‌دهندة اين بود كه دشمن دور مي‌خورد و منهدم مي‌شود. بني‌صدر هم گمان مي‌كرد آن فلش‌ها كه روي نقشه كشيده شده، در روي زمين هم راحت انجام مي‌شود.»
زمان می‌گذشت و زمین‌های کشور یکی پس از دیگری تقدیم دشمن می‌شد.
رهبر معظم انقلاب در این‌باره تصریح می‌فرمایند:«اگر ما می‌توانستیم دو تیپ در مواضع لازم تجهیز و نگهداری کنیم، قطعا عراقی‌ها نمی‌توانستند مرز را بشکافند یا اگر می‌شکافتند نمی‌توانستند این قدر جلو بیایند. ما در خرمشهر اگر دو گردان زرهی داشتیم، خرمشهر شکست نمی‌خورد. من در نامه‌ای همان روزهای در شُرُف سقوط خرمشهر به بنی‌صدر نوشتم، در آن نامه تصریح کردم اگر شما یک گردان زرهی یا یک گردان پیاده مکانیزه بدهید از سقوط خرمشهر جلوگیری می‌کند، اما شما در این کار سستی و سهل‌انگاری می‌کنید.»
غریب و مظلوم در سپاه هویزه
سستی و سهل‌انگاری بنی‌صدر به خرمشهر محدود نمی‌شود. سردار یونس شریفی (مسئولیت عملیات سپاه هویزه و از یاران نزدیک شهید علم‌الهدی) روایتی از برخورد حسین علم‌الهدی و بنی‌صدر در دوران فرماندهی سپاه هویزه دارد:
«حسین خیلی از سید ابوالحسن بنی‌صدر که آن موقع رئیس‌جمهور ایران بود، بدش می‌آمد. برای من تعریف کرد که: برای گرفتن امکانات نظامی نامه‌ای گرفتم و به ارتش رفتم، اما آنها گفتند جناب آقای بنی‌صدر؛ فرمانده کل قوا بخشنامه صادر کرده و گفته است که به شما پاسدارها حتی یک فشنگ خالی هم ندهیم!ما در سپاه هویزه خیلی غریب و مظلوم بودیم. اگرچه سید حسین برخی امکانات را به هویزه آورده بود، اما عملاً چیز زیادی نداشتیم. ما حتی توان طبخ غذا را در سپاه هویزه نداشتیم.»
سند صحیح این گفتار، گزارش شهید علم‌الهدی؛ فرمانده سپاه هویزه به سپاه خوزستان، دکتر چمران و آیت‌الله خامنه‌ای است که در بخشی از آن می‌نویسد:
«... من هم می‌دانم تا تلفات ندهد هویزه به فکر نخواهیم بود. البته که من به‌عنوان فرمانده سپاه هویزه با ۶۲ نفر پاسداری که ۲۲ نفر آنها غیرمسلح‌اند، تا آخرین قطره خون با همان ژ- ۳ و کلاش دفاع خواهیم کرد، البته مهمات ما ۲ عدد آر پی جی که یکی خراب است و یک عدد تیربار ژ- ۳ می‌باشد و۴۰ عدد کلاش و ژ- ۳.
نیازها: یک- 20 قبضه آرپی، دو- 40 قبضه ژ- ۳، سه- 2 قبضه خمپاره۱۲۰، چهار- 6 قبضه خمپاره ۶۰، پنج- 6 قبضه خمپاره ۸۱، شش- 2 موشک دراگون، هفت- یک دستگاه بیل مکانیکی،هشت- یک دستگاه بولدوزر
روز دوشنبه که‌تانک‌های دشمن در حال فرار از نزدیک هویزه عبور کردند، چون ما آرپی‌جی و خمپاره نداشتیم، نتوانستیم وارد عمل شویم. باید از بالا و مقامات مسئول تکلیف ژاندارمری هویزه و رابطه آن با سپاه مشخص گردد.تاکنون چندین تن از افراد ستون پنجم دشمن دستگیر شده‌اند و دادگاه یا از ما نپذیرفته و یا محاکمه نمی‌کند و می‌گوید باید دلایل عینی و کتبی بیاورید که این برای ما امکان‌پذیر نیست؛ زیرا مسائل قبایلی و عشایری مطرح است و حتی شاهدان عینی به‌طور مستقیم حاضر نیستند جنایات ستون پنجم را شهادت دهند.»
این نامه، گواه گویای مظلومیت رزمندگانی است که نه از دشمن بعثی که از طرف بنی‌صدر و حاشیه بنی‌صدرها در تحریم و تنگنا می‌جنگیدند.
من هم با بنی‌صدر مخالفم
سید عبدالحسین موسوی از چهره‌های شاخص منطقه دشت آزادگان نیز می‌گوید:«آبان 59 شهید علم‌الهدی به دیدار من آمد. در بین گفت‌و‌گوها بحث را به سخنان خصمانه بنی‌صدر علیه عشایر منطقه و جریحه دارشدن احساسات مردم کشاندم. سید حسین گفت: من هم با بنی‌صدر مخالفم و هم با [مدنی] استاندار خوزستان. این دو نفر را افرادی مخلص برای نظام نمی‌بینم.»
سردار یونس شریفی اضافه می‌کند:«دشمن در 3 ماه اول جنگ، مناطقی چون طلائیه، بستان و نیمی از سوسنگرد را به‌ اشغال خود درآورده بود و تنها جایی‌که هنوز آزاد مانده، هویزه بود. بنی‌صدر در جلسات شورای فرماندهی جنگ خیلی اصرار می‌کرد هویزه هم تخلیه شود، اما علم‌الهدی به شدت مخالف بود و می‌خواست هویزه را نگاه دارد. در مقطعی از جنگ، ماندن یا نماندن در هویزه به یکی از بحث‌های داغ میان نیروهای خط امام و لیبرال‌های طرفدار بنی‌صدر تبدیل شده بود. با این همه سرانجام اوایل دی 59 با فشار بنی‌صدر مجبور به تخلیه سپاه هویزه و استقرار در سوسنگرد شدیم. سید حسین، اما نامه‌ای به آقای خامنه‌ای نوشت و در آن برتوانایی سپاه هویزه و دفاع از خود تأکید کرد و سبب لغو موقت این دستور گردید. این نامه تا همین چند سال پیش نزد من بود، اما متأسفانه آن را گم کردم.»
راهکار شتابزده
در چنین شرایطی مردم از بنی‌صدر پیروزی می‌خواستند. بنی‌صدر هم از فرماندهان ارتش راهکار می‌خواست و می‌گفت:«من دیگر نمی‌توانم مقابل نظر و خواسته مردم و رهبران مذهبی مقاومت کنم. یا طرحی تهیه و اجرا کنید یا بروید در رسانه‌های گروهی صریحا علت عدم امکان عملیات آفندی را برای مردم توضیح دهید.»
فرماندهان ارتش می‌گفتند در حال حاضر نمی‌توانیم عملیاتی فوری را برنامه‌ریزی و اجرا کنیم؛ زمان بیشتری می‌خواهیم. اما بنی‌صدر قبول نکرد و در پایین نامه‌اش نوشت:«ظرف یک هفته باید حمله صورت بگیرد.»
قبل از این دستور، برای آزادی خرمشهر و دیگر مناطق‌ اشغال شده چند عملیات طراحی و اجرا شد که هیچ کدام موفق نبود. پل نادری، اولین عملیات تهاجمی دوران فرماندهی بنی‌صدر بود که 23 مهر 59 در غرب دزفول انجام شد. دومین عملیات هم 3 آبان 59 در جاده ماهشهر صورت گرفت.
این‌بار اما بنی‌صدر خیلی به عملیات امید داشت. می‌گفت تنها نیروهای آموزش دیده ارتش را شرکت دهید و از حرفش هم کوتاه نمی‌آمد. می‌گفت سپاهی‌ها و نیروهای مردمی تجربه شرکت در جنگ‌های کلاسیک را ندارند.
بهره‌بردار سیاسی
رحیم موسوی که آن زمان فرماندار سوسنگرد بوده می‌گوید:«بنی‌صدر می‌گفت این یک جنگ کلاسیک است؛‌تانک در برابر‌تانک. بنی‌صدر بهره سیاسی عملیات را می‌خواست. فکر می‌کرد با پیروزی در این عملیات، جایگاه سیاسی‌اش تضمین می‌شود. حتی پیش امام رفته و گفته بود اگر در کار ارتش دخالت نکنند، عراقی‌ها را از منطقه‌ اشغالی بیرون می‌کنیم.»
علی اکبر زحمتکش؛ از نیروهای سپاه سوسنگرد نیز این گفته را تأیید می‌کند:«خبردار شدیم می‌خواهد حمله‌ای از هویزه صورت گیرد. اول قرار نبود سپاه شرکت کند. بنی‌صدر نمی‌گذاشت.»
سردار یونس شریفی درباره این عملیات که اسم «نصر» یا «نصر نهایی» رویش گذاشتند، می‌گوید:«2-3 روز به عملیات مانده بود که دیدم حسین ناراحت و عصبانی وارد مقر سپاه در هویزه شد. معلوم شد بنی‌صدر دستور داده که بچه‌های سپاه هویزه و علم‌الهدی نباید در عملیات نصر شرکت کنند. بلافاصله من و علم‌الهدی سوار ماشینی شدیم و رفتیم سوسنگرد. دیدیم بچه‌های سپاه سوسنگرد هم خیلی ناراحت و افسرده خاطر هستند.
در آنجا جلسه‌ای گرفته شد و فرماندهان ارتش، صراحتا اعلام کردند که اگر بچه‌های سپاه در عملیات نصر شرکت نکنند، آنها نیز نمی‌توانند عملیات را خوب انجام دهند. لذا هر طور بود خود فرماندهان ارتش، بنی‌صدر را متقاعد کردند. من و علم‌الهدی شاد و خوشحال به هویزه برگشتیم.
انتظار پیروزی با اولین گل!
سردار کریم کریمی پور؛ از فرمانده گردان‌های سپاه در عملیات نصر در گزارشی که 26 دی 59 نوشته و مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ منتشر کرده، آورده است:«با به دست آوردن این پیروزی، نیروهای خودی از هرگونه اقدام تأمینی غافل شده و برخی اقدامات مهندسی را که برای تحکیم مواضع به دست آمده و حفظ پیروزی لازم بود، انجام ندادند. ضعف مذکور به حدی بود که نیروها و تجهیزاتی چون‌تانک‌ها و نفربرها بدون هیچ‌گونه جانپناه و سنگری در دشت باز باقی مانده و جای مناسبی برای استقرار نداشتند.»
زمین را کربلا و زمان را عاشورا کردند
در روز دوم (16 دی 1359) با تغییر صحنه جنگ و آتش شدید و غافلگیرانه دشمن، داستان عملیات نصر، غم‌انگیز می‌شود. به ناگاه ما مدافع شدیم و بعثی‌ها مهاجم. ما عقب رفتیم و آنها پیش آمدند. در نهایت هم علم‌الهدی و نیروهایش از عقب‌نشینی بی‌خبر ماندند و در محاصره مردانه جنگیدند؛ آنها زمین ندادند که زمان بگیرند؛ زمین را کربلا و زمان را عاشورا کردند و غیراز چند نفر که عقب آمدند بقیه شهید شدند و دشمن بر پیکرهایشانتانک راند!
مرحوم امیر سرتیپ سیروس لطفی (فرمانده لشکر 16 زرهی قزوین) در عملیات نصر در پاسخ به سؤالی درباره اهمال کاری بنی‌صدر در جریان عملیات نصر می‌گوید: «لشکر، واحدی است که عمل می‌کند و باید از هر لحاظ پشتیبانی و حمایت بشود. من پشت بی‌سیم داد می‌زدم هواپیما بفرستید، کمک بفرستید؛ ولی هیچ اهمیتی داده نمی‌شد. ما حتی پشت‌سرمان نیز جاده نداشتیم.»
میلاد کریمی
مسئول امور پژوهشی یادمان شهدای هویزه
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
- منابعی که در این نوشتار از آنها استفاده گردیده است، کتاب‌های لحظه‌های آشنا، گزارش به خاک هویزه، ویرانه‌های آباد، عملیات‌های محدود جنوب، فریاد و سکوت، آیه‌های سرخ هویزه و اسناد و مصاحبه‌های مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه، امور پژوهشی زیارتگاه شهدای هویزه و سایت ساجد است.