kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۲۳۱۹
تاریخ انتشار : ۲۶ آذر ۱۴۰۰ - ۱۹:۱۰

فاطمه(س)؛ مادر و پرستار پیامبر(ص)

 

بخشعلی قنبری

ابراز علاقه فاطمه(س) نسبت به پیامبر(صلی‌الله علیه و آله) را می‌توان به دو دوره قبل و بعد از رحلت پیامبر تقسیم کرد. در هر دو دوره فاطمه(س) در مواقع مختلف ارادت درونی خود را نسبت به پیامبر بروز می‌داد که این موضوع در روایات اسلامی انعکاس شایسته‌ای
یافته است.
این ابراز ارادت و محبت متقابل تنها در اواخر عمر حضرت رسول(ص) نبود، بلکه فاطمه(س) از همان اوان کودکی با عواطفی خاص با پیامبر مواجه می‌شد. او می‌دید که پدر، رنج رسالت بیداری خلق را بر دوش می‌کشد و دشمنی دشمنان را بر جان می‌خرد. فاطمه کوچک با نخستین تجربه‌های کودکانه‌اش از این دنیا و زندگی، طعم رنج و اندوه و خشونت را شناخت.
چون بسیار کوچک بود می‌توانست آزادانه بیرون آید و از این امکان برای همراهی با پدرش استفاده می‌کرد و می‌دانست که پدرش وضعیتی ندارد که دست طفلش را بگیرد و او را در کوچه‌ها و بازارهای شهر به نرمی و آرامی گردش دهد. بلکه همیشه می‌خواست تنها برود و در موج دشمنی و کینه شهر شنا کند اما دخترک که از سرنوشت و سرگذشت پدر آگاه بود او را رها
نمی‌کرد.
بارها می‌دید که پیامبر، همچون پدری مهربان در انبوه مردم بازار می‌ایستد و مردم را به نرمی می‌خواند و آنان او را به تندی و سختی می‌رانند و جز به استهزا و دشنام پاسخش نمی‌گویند اما او آرام و تنها و بی‌کس به راه فردا ادامه می‌داد. پیامبر تنها یک پناه در آسمان داشت و امیدی در زمین؛ در آسمان خدا و در زمین فاطمه که هرچند خردسال بود اما ام ابیهایش می‌نامیدند.
فاطمه، مادر پدر
تاریخ از روزهایی یاد می‌کند که پیامبر(ص) را در مسجدالحرام به دشنام و استهزا می‌گرفتند و فاطمه(س) خردسال با فاصله کمی تنها می‌ایستاد می‌نگریست و سپس همراه پدر به خانه بازمی‌گشت و نیز نقل می‌کنند که در مسجدالحرام به سجده رفته بود که دشمنان شکمبه گوسفندی را به سرش انداختند.
ناگهان فاطمه کوچک خود را به پدر رساند و آن را برداشت و سپس با دست‌های کوچک مهربانش سر و روی پدر را پاک کرد و او را نوازش نمود و به خانه بازآورد.
در واقع باید گفت فاطمه(س) مادر و پرستار و یاور پیامبر بوده است و مردم که همیشه این دختربچه لاغراندام و ضعیف را در کنار پدر قهرمان و تنهایش می‌دیدند که چگونه پدر را پرستاری می‌کند، او را می‌نوازد، بر زخم‌هایش مرهم می‌نهد و در سختی‌ها با اظهار وجودش و با سخنان کودکانه‌اش تسلایش می‌بخشد لقب
ام‌ابیها را بر او نهادند.
نقل است که «فاطمه و صفیه در قتلگاه حمزه(ع) نشستند و شروع به گریه کردند. پیامبر(ص) نیز آنها را به گریه ترغیب می‌کرد. به یکباره فاطمه چشمش به زخم پیشانی پیامبر افتاد و متوجه شد خون از پیشانی چهره پیامبر(ص) روان است و بر گونه آن حضرت می‌غلتد. فاطمه فریادی برآورد و گفت: خدا بر کسی که چهره و پیشانی پیامبر را زخمی کرد خشم گیرد! سپس دست به کار شد و چهره پیامبر را با آب شست اما خون بند نیامد. فاطمه چه می‌توانست کرد؟ و چه خون دلی می‌خورد؟‌خدا می‌داند. آنگاه حصیری سوزاند و خاکسترش را بر زخم پیامبر نهاد تا خون بند آمد.» (1)
بی‌تابی در فراق پدر
درباره دوره پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) نیز روایات زیادی در منابع ذکر شده است. نقل است که پس از عروج پیامبر اسلام، فاطمه سخت بی‌تاب بود و شب و روز گریه می‌کرد تا اینکه «شیوخ مدینه از علی درخواست کردند که فاطمه یا شب گریه کند و یا روز. علی چون درخواست آنان را با فاطمه درمیان گذاشت، او در جواب فرمود: چقدر درنگ من در بین آنان کم است و چقدر غیبت من از آنها نزدیک! به خدا سوگند، شبانه‌روز گریه خواهم کرد تا به پدرم بپیوندم.» (2)
عشق فاطمه به پیامبر(ص) بسیار نیرومندتر و مشتعل‌تر از احساس دختری است که پدرش را عاشقانه دوست می‌دارد. چرا که این دختر برای پدرش مادر بود و در غم‌ها و رنج‌ها، همدم و تسلیت خاطر او بود. همچنین این آخرین دختر پدر و مادر ذریه‌اش و همسر وارث رسالتش بود.
حال این فاطمه(س) چشم در لب‌های پدر دوخته که آرام آرام بسته می‌شوند. نظر در چشمانش افکنده که آرام آرام رو به خموشی دارند. آه! چقدر سنگین است پدری از آخرین یادگارش و تنها بازمانده‌اش جدا شود! چه سنگین است غم دختری که تمام آمالش و هستی‌اش را در وجود پدر می‌بیند و اکنون شاهد جدایی همیشگی است! اکنون رشته‌های ارتباط بین پدر و فرزند ناگهان به تیغ مرگ گسسته می‌شود و فاطمه باید بی‌او همچنان زندگی کند و به مبارزه
ادامه دهد.
واقعیت آن است که ارتباط مستحکم بین این پدر و دختر چنان وثیق بود که گسست ایشان استمرار چندانی نیافت و بنا به روایت هفتاد یا نود روز ادامه پیدا کرد و عاقبت پس از این مدت کوتاه، کبوتر وجود فاطمه(س) به عشق دیدار محمد(ص) پرواز کرد و در کنار پیامبر آرمید.
در روزهای بیماری و لحظه احتضار، فاطمه روزگار را به سختی می‌گذراند و تمام آن مدت را با اشک و زاری سپری کرد تا اینکه به خواست خود رسید. آن حضرت چون همه غمدیدگان، به پناه بی‌‌پناهان با اشک و شعر، پناهنده شد و اشعاری در رثای پیامبر سرود و با اشک خون آنها را بر لوح هستی نگاشت؛
یا ابتاه! لازلت آسفه علیک الی التلاق؛ پدرجان، در فراقت تا روز قیامت اندوه خواهم خورد.
یا ابتاه! زال غمضی منذ حق الفراق(3)؛ پدرجان، از وقتی که از هم جدا شدیم دیده بر هم نهاده غیرممکن گردید.
و ای حزن بعدک لا یتصل؟؛ کدام اندوه است که پس از تو پیوسته نباشد؟
و ای جفن بعدک بالنوم یحتکل(4)؛ چه مژه‌ای است که بعد از تو بتواند با خواب آشنا شود؟
اما با این همه فاطمه(س) نیک می‌داند که پیامبر(ص) به دیدار پروردگار رسیده و از رفتن خود شادان و خندان است. این زهرای تنها است که باید رنج ماندن را تحمل کند تا روزی که به ملاقات پدر گرامی‌اش نایل آید.
اوست که با دیدن هرنشانه پیامبر باید سوگنامه‌ای بخواند، در رثای آن عزیز بی‌نظیر مرثیه سراید و از فراق بنالد:
فمنبرک بعدک متوحش؛ پدرجان، منبر تو پس از تو وحشت‌زده است.
و محرابک خال من مناجاتک(5)؛ و محراب تو از مناجاتت خالی است.
اما در آن سوی طبیعت، فرشتگان و انبیای سلف(ع) صف کشیده و در انتظار قدوم مبارک رسول خدایند. ایشان جشن و پایکوبی برپا کرده‌اند چرا که انگیزه خلقت و فلسفه آفرینش و انسان کامل را میزبانند:
و قبرک فرح بمواراتک؛ قبر تو از اینکه با تو قرین است خوشحال و شادمان است.
والجنه مشتاقه الیک و الی دعائک و صلاتک(6)؛ و بهشت مشتاق تو و دعا و نمازت است.
هرچند فاطمه در این دنیای پس از پدر، اندک ماند اما همین اندک هم او را سخت آزرد و بر همان نیز بی‌تابی می‌کرد.
فوا اسفاه علیک الی ان اقدم عاجلا علیک(7)؛ پدرجان، من همواره بر مرگ تو تاسف خواهم خورد تا اینکه به زودی به تو بپیوندم.
بهرحال پیامبر اسلام(ص) برای اینکه در آخرین لحظات عمرش و برای آخرین بار گل خنده و شادی را بر لبان فاطمه(س) شکوفا ببیند بر او سلام می‌دهد و با او وداع می‌کند. فاطمه پدر خویش را اشک‌ریزان اینگونه مخاطب قرار داده است: «جانم فدای تو پدرم و زندگی‌ام فدای زندگی‌ات! پدرجان! آیا با من سخن نمی‌گویی؟ پدر جان! به تو می‌نگرم و می‌بینم که در حال مفارقت از دنیا هستی و می‌بینم که لشکریان مرگ، تو را به سختی در خود گرفته‌اند.»(8) رسول اکرم در جواب فرمود: «آری دختر جان، من از تو جدا می‌شوم و بر تو سلام می‌گویم.»(9)
هدیه پیامبر(ص) به فاطمه(س)
از جمله چیزهایی که حضرت زهرا(س) از پیامبر اکرم(ص) آموخته ذکر معروف آن حضرت است که در منابع گوناگون به آن اشاره شده است. روایت شده که روزی علی(ع) به همراه فاطمه (س) خدمت رسول‌الله(ص) رسیدند و حاجات خود را با آن حضرت در میان گذاشتند. پس از آن رسول خدا(ص) فرمود: «آیا دوست ندارید برایتان چیزی بیاموزم که از خواسته مادی‌تان برتر باشد؟ گفتند چرا یا رسول‌الله! فرمود پس از هر نمازی سی و چهار
بار الله‌اکبر، سی و سه بار الحمدلله و سی و سه بار
سبحان‌الله بگویید و چون به رختخواب بروید خداوند را تسبیح گویید.»(10)
این روایت به صورت دیگری نیز آمده است: «از علی(ع) نقل شده که فرمود: یک شب پیامبر به منزل ما آمد در حالی که در خواب بودیم، از خواب بیدار شدیم و به رسول خدا(ص) عرض کردیم تا داخل شود، آنگاه فرمود: فاطمه! نزد محمد چه کاری و چه نیازی داشتی؟ من عرض کردم که یا رسول‌الله! فاطمه آنقدر با مشک، آب آورده که اثر آن بر بدنش باقی مانده و آنقدر دستاس کشیده که دستش آبله زده و آنقدر خانه را جاروب کرده که لباسش گردآلود شده است. او آنقدر زیر دیگ آتش روشن کرده که لباسش دود آلود گشته. من به فاطمه گفتم که اگر نزد پدر بزرگوارت بروی و از وی درخواست کنی، زحمت تو را کم خواهد کرد پیامبر فرمود: آیا چیزی به شما یاد ندهم که از خدمتگزار بهتر باشد؟ او تسبیح معروف را ذکر کرد] ‌آنگاه فاطمه(س) عرض کرد: از خدا و رسولش راضی شدم» (11)
از جمله معارفی که پیامبر گرامی اسلام به حضرت فاطمه آموخته پنج کلمه است که جبرئیل آن را به پیامبر اسلام آموخته بود.
«در کتاب دعوات راوندی از سوید بن غفله نقل شده که... روزی فاطمه زهرا(س) خدمت پیامبر(ص) رسید. پیامبر فرمود: در ساعتی به سراغ من آ‌مده‌ای که هیچ‌گاه سابقه نداشت. صدیقه طاهره عرض کرد: ای رسول خدا! طعام ملائکه نزد پروردگار چیست؟. حضرت فرمود: حمد و ستایش کردن. سوال کرد، طعام ما چیست؟ رسول‌اکرم فرمود: قسم به ‌آن که جانم در قبضه قدرت اوست، یک ماه است که در منزل ما برای طبخ طعام آتش برافروخته نشده است، ولی فاطمه‌جان به تو پنج کلمه یاد می‌دهم که جبرئيل آن را به من یاد داده است: یا رب‌العالمین و الاخرین؛ یا ذا القوهًْ المتین؛ یا ارحم المساکین؛
یا ارحم الراحمین»(12)
دفتر بررسی‌های اسلامی
سازمان تبلیغات اسلامی
______________
1- قزوینی، سیدمحمدکاظم، فاطمه الزهرا من المهد الی اللحد، ص 301.
2- همان، ص 583.
3 تا 5- فاطمه‌الزهرا من المهد الی اللحد، صص 308 و 309.
6 و 7- فاطمه‌الزهرا من المهد الی‌اللحد، ص 309.
8 و 9- فاطمه‌الزهراء من المهد الی اللحد؟ ص 301.
10- سبط ابن جوزی، تذکره الخواص، ص 311.
11- قمی، شیخ‌عباس، رنجها و فریادهای فاطمه(س)، ترجمه بیت‌الاحزان، ترجمه محمد محمدی اشتهاردی، صص 43-42.
12- فاطمه‌الزهرا(ع) من المهد الی اللحد، صص 289-287.