kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۰۶۴۳
تاریخ انتشار : ۰۲ آذر ۱۴۰۰ - ۲۱:۴۶

آمریکا و چین؛ همکاری یا تقابل؟ (نگاه)

 

سید محمد امین‌آبادی
قطب نمای سیاست خارجی آمریکا بر روی «چین» به‌عنوان «خطرناک‌ترین تهدید» برای امنیت این کشور تنظیم شده است. در آمریکا بین دموکرات‌ها، جمهوری‌خواهان و البته اندیشکده‌های این کشور نوعی اجماع وجود‌ دارد که چین مهم‌ترین تهدید وجودی برای این کشور در دهه‌های آینده خواهد بود. نگرانی‌ها در واشنگتن بی‌دلیل نیست چرا که چین تمامی ظرفیت‌ها و ابزارهای لازم را برای تبدیل شدن به یک قدرت هژمون جهانی دارا می‌باشد. سرزمین وسیع، جمعیت زیاد، تاریخ چندهزار ساله، قدرت نظامی و صد البته اقتصاد رو به رشد به چینی‌ها این امکان و قابلیت را می‌دهد که گوشه چشمی ‌به جایگاه راس هرم توزیع قدرت جهانی داشته باشند و البته این منطق قدرت است که میل به گسترش و تحمیل اراده خود دارد. معروف است که ناپلئون بناپارت امپراتور فرانسه در قرن نوزدهم در مورد چين گفته بود: «چین یک اژدهای خفته است، بگذارید این اژدها بخوابد، چون اگر بیدار شود جهان را متحیر خواهد کرد». تشدید تقابل بین چین و آمریکا در حوزه‌های مختلف به خوبی نشان می‌دهد که آمریکا به خوبی متوجه بیداری این اژدها شده است. اخبار و گزارش‌های زیادی طی ماه‌های اخیر از رشد تصاعدی توان نظامی چین در حوزه‌های استراتژیک مثل موشک‌های فراصوت، توان هسته‌ای، ناوهواپیمابر و... منتشر شده که نگرانی آمریکایی‌ها را دو چندان کرده است.
در مورد الگوی تعامل بین چین و آمریکا دو نظریه رقیب در روابط بین‌الملل وجود دارد نهادگرایان لیبرالی مثل «کوهن» معتقدند که نهادها و رژیم‌هایی که توسط هژمون ایجاد شده‌اند حتی پس از افول آن نیز از آنجایی ‌که کالای عمومی را برای کشورها فراهم می‌کنند و همه دولت‌ها از وجود آنها نفع می‌برند به حیات خود ادامه داده و از بین نمی‌روند. بر این اساس چین تاکنون از نظم لیبرال بین‌المللی به رهبری آمریکا بهره برده و به‌دنبال این بوده است که به‌عنوان «سواری‌کننده مجانی» از منافع این نظم بدون اینکه خود را وارد منازعات و کشمکش‌ها کند، بهره‌مند شود. در واقع اولویت توسعه اقتصادی، چین را به این تصمیم واداشته است. پکن می‌خواهد که نظم فعلی حفظ شود اما همچنین می‌خواهد که آمریکا به چین نیز اجازه را بدهد که در فرایند اتخاذ تصمیمات مهم جهانی مشارکت بیشتری داشته باشد و صدای وی نیز شنیده شود. طبق این دیدگاه حتی در صورت ارتقای چین به جایگاه هژمون جهانی، نهادها و رژیم‌های بین‌المللی همچون بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول، رژیم خلع سلاح و... به حیات خود ادامه خواهند داد و چین درصدد ایجاد تغییر ماهوی در این رژیمها و نهادها برنخواهد آمد، چرا که منافع خود چین نیز در چارچوب این نهادها تامین می‌شود. لیبرال‌ها در همین رابطه معتقدند پذیرش ارزش‌های لیبرال در حوزه اقتصادی به ناچار به حوزه سیاسی نیز در چند دهه آینده کشیده خواهد شد و چین مجبور خواهد شد فضای سیاسی خود را نیز همچون حوزه اقتصادی آزاد کند و دموکراسی غربی گزینه‌ای است که پکن چاره‌ای جز تن دادن به آن ندارد. بر این اساس اگر چين دموكراتيك شده و در نظام سرمايه‌داري جهاني جذب شود، رفتار تهاجمي را از خود بروز نخواهد داد. براساس اين منطق آمریکا بايد با چين به تعامل بپردازد تا اين كشور را تشويق به پيوستن به اقتصاد جهاني كند. در مقابل نظریه «رئالیسم تهاجمی» که «جان مرشایمر» مدافع آن است معتقد است تبدیل چین به قدرت برتر اقتصادی تبعات بسیار خطرناکی برای آمریکا به‌دنبال خواهد داشت. بر اساس نظریه وی چین انباشت قدرت در حوزه اقتصادی را به حوزه نظامی نیز تسری داده و زمانی که مانند اقتصاد در حوزه نظامی نیز به رأس هرم رسید هژمونی آمریکا را به چالش کشیده و در اولین گام نیز واشنگتن را از شرق آسیا بیرون خواهد کرد. به گفته مرشایمر به چالش کشیدن جایگاه تنها در حوزه نظامی نخواهد بود بلکه کشوری که به راس هرم توزیع قدرت جهانی می‌رسد نهادها و رژیم‌های موجود را که منافع او را تامین نمی‌کنند با رژیم‌های بین‌المللی مطلوب جایگزین خواهد کرد و نظمی‌ جدید بر ویرانه‌های نظم قدیم در عرصه بین‌الملل ایجاد خواهد شد. طبق این نظریه درگیری نظامی چین و آمریکا بسیار محتمل خواهد بود. رصد اخبار و گزارش‌های یک سال اخیر به خوبی نشان می‌دهد که الگوی تعامل آمریکا با چین از منطق رئالیسم تهاجمی ‌مرشایمر تبعیت می‌کند و در وزارت خارجه آمریکا لیبرال‌ها میدان را برای رئالیست‌ها خالی کرده‌اند و در کاخ سفید و کنگره آمریکا همه به این اجماع رسیده‌اند که باید جلوی چین ایستاد. دولت چین نیز در نقطه مقابل به شدت در تلاش است تا این نگرانی‌ها را درباره توان و قابلیت‌های خود برای تبدیل شدن به یک هژمون برطرف کند. رئیس‌جمهور چین دوشنبه هفته جاری در نشست «آسه‌آن» با بیان اینکه پکن همیشه برای کشورهای منطقه شرق آسیا همسایه خوب خواهد بود، گفت چین هرگز به‌دنبال سلطه‌جویی بر دیگران نخواهد بود. «شی جین پینگ» به سران ۱۰ عضو این سازمان گفت: «چین همیشه همسایه خوب، دوست خوب و شریک خوب آسه‌آن بوده، هست و خواهد بود.چین هرگز به‌دنبال هژمونی نیست و از مساحت بزرگ خود برای فشار بر کشورهای کوچک‌تر استفاده نمی‌کند». رئالیست‌ها بر این باور هستند که چین یک قدرت حافظ وضع موجود نبوده و یک قدرت انقلابی و تجدید نظر طلب است و به محض اینکه به راس هرم قدرت جهانی صعود کند با تکیه بر توان نظامی خود سلطه خود را بر شرق آسیا تثبیت خواهد کرد. پکن ادعای مالکیت ارضی بر 90 درصد از مساحت دریای چین جنوبی را دارد و همچنین تایوان را نیز بخشی از خاک خود می‌داند، بنابراین بر اساس این منطق، دورنمای روابط دو کشور به سمت تقابل پیش می‌رود تا همکاری و لذا درگیری بین آمریکا و چین طی سال‌های آینده اجتناب‌ناپذیر خواهد بود. اما سؤالی که در این میان مطرح می‌باشد این است که آیا آمریکا تمایل دارد هزینه این تقابل را حتی در صورت بروز یک درگیری نظامی بپردازد؟ در پاسخ به این سؤال‌ تردیدهای بسیار جدی بین سیاستمداران و کارشناسان در اندیشکده‌ها و آکادمی‌های روابط بین‌الملل آمریکا وجود دارد. به عبارت دیگر در مورد ضرورت هدف مهار، کنترل و مقابله با چین در آمریکا اجماع وجود دارد اما اینکه چگونه باید با چین مقابله کرد هیچ اجماعی وجود ندارد. آمریکا به‌دنبال ایجاد ائتلافی از دولت‌ها در آسیا و اروپا برای مقابله با چین است و می‌خواهد هزینه‌های این تقابل را بین سایر دولت‌ها تقسیم کند. از طرفی بسیاری از دولت‌ها در تقابل بین این دو، بی‌طرفی خود را حفظ کرده‌اند تا بتوانند از مزیت‌های اقتصادی و سیاسی ارتباط با هر دو سو بهره بگیرند. دولتمردان تایوان نیز دلخوش کرده‌اند که آمریکا در صورت بروز جنگ حتماً از آنها حمایت خواهد کرد، اما بسیار بسیار بعید است که در صورت حمله چین به تایوان، آمریکا غیر از ابزار تحریم و تهدید دست به عمل دیگری بزند و حاضر باشد برای منافع تایوان یا سایر کشورهای شرق آسیا خون سربازان خود را به هدر بدهد.