نقطه سر خط (یادداشت روز)
عصر چهارشنبه 20 ژانویه 2021 (1 بهمن 1399) پس از انتخاباتی جنجالی جو بایدن به عنوان چهلوششمین رئیسجمهور آمریکا سوگند خورد و با اتمام مراسم بلافاصله در دفتر کار خود در
کاخ سفید حاضر شد و 15 فرمان اجرایی را امضا کرد. اقدامی که از سوی رسانههای جهانی اینطور بازتاب پیدا کرد: «بایدن میراث ترامپ را نشانه رفت و به چالش کشید.» دستور بازگشت آمریکا به توافق اقلیمی پاریس و توقف فرآیند خروج آمریکا از سازمان بهداشت جهانی دو نمونه از این 15 فرامین اجرایی بود. در میان این
15 فرمان اجرایی اما هیچ خبری از بازگشت آمریکا به توافق هستهای ایران(برجام) نبود. بایدن و همقطاران دموکراتش که طی کارزارهای انتخاباتیشان ترامپ را به دلیل خروج از برجام سرزنش میکردند؛ در حالی که میتوانستند با یک فرمان اجرایی دیگر فرآیند بازگشت به برجام را آغاز کنند اما ترجیح دادند این قسمت از میراث ترامپ را حفظ کنند. در واقع آمریکا تمایلی برای احیای برجام یا بازگشت به آن نداشته و البته همچنان نیز ندارد. حال این سؤال مطرح میشود که عدم تمایل آمریکا ناشی از چیست؟ آیا برجام آنچنان به نفع ایران تنظیم شده که آمریکا تمایل به احیای آن را ندارد یا موضوع دیگری در میان است؟
برای پاسخ به این سؤال شاید بد نباشد به گفتوگوی وندی شرمن
قائم مقام فعلی وزارت امور خارجه آمریکا با شبکه رادیویی
«پابلیک رادیو اینترنشنال» اندکی پس از اعلام خبر پیروزی بایدن در انتخابات مراجعه کنیم؛ جایی که او گفت: «ما اکنون در سال ۲۰۱۶ نیستیم، بلکه تقریبا وارد سال ۲۰۲۱ شدهایم، اوضاع خیلی تغییر کرده است... باید اذعان کنیم که این توافق[برجام] تا حدی از هم گسیخته شده است.» پیام شرمن تقریبا واضح و روشن بود:
«تغییر اوضاع در زمانه جدید، توافق جدیدی را هم میطلبد.» این پیام با «از هم گسیخته دانستن برجام» کاملا تکمیل میشد و جای هیچ شک و تردیدی را باقی نمیگذاشت که پروژه برجام برای آمریکا به پایان رسیده است. حالا سال ٢٠٢١ بود و آنها در پروژه جدید بهدنبال توافقی بزرگتر بودند. چیزی که نیویورکتایمز به نقل از یک مقام ارشد دولت بایدن نوشت: «وقت مذاکره برای توافقنامه بعدی رسیده.»
با این حساب به نظر میرسد عدم تمایل آمریکا برای بازگشت به برجام، نه ناشی از کفه سنگین امتیازات داده شده به ایران در توافق، بلکه به دلیل طمع و زیادهخواهی آمریکا برای اخذ امتیازات بیشتر در توافقی بزرگتر بود. توافقی که مختصات و نحوه دستیابی به آن نیز در اظهارات مقامات دولت بایدن مشهود بود. حقیقت اگرچه تلخ
اما اینطور خود را نشان میداد: برجام از منظر آمریکا تبدیل به الگویی موفق برای امتیازگیری از ایران شده بود. در تمام مدتی که از عمر دولت بایدن میگذرد، دولتمردان آمریکایی هر بار که از «بازگشت به برجام» سخن گفتند، یک چیز را از یاد نبردند و آن اینکه بلافاصله این اقدام را گام اول برای توافقی «طولانیتر» و «قویتر» عنوان کردند. «آنتونی بلینکن» 1 بهمن 1399 پیش از تصدی وزارت خارجه آمریکا در جلسه استماع سنا گفت: «اگر ایران به توافق بازگردد ما هم به این توافق برمیگردیم، اما از این مسئله، همراه با متحدانمان که بار دیگر با ما همراستا میشوند به عنوان سکویی برای دستیابی به یک توافق طولانیتر و قویتر و رسیدگی به مسائل دیگر به خصوص مسئله موشکی و فعالیتهای بیثباتکننده ایران استفاده خواهیم کرد.» او پس از کسب رأی سنا برای کرسی وزارت خارجه آمریکا در 9 بهمن 1399 نیز همین اظهارات را تکرار کرد: «اگر ایران به پیروی کامل از تکالیف خود تحت برجام بازگردد، ایالات متحده نیز اقدام مشابه خواهد کرد و بعد ما با متحدان و شرکایمان از آن به عنوان زمینهای برای توافقی که ما آن را بلندتر و قویتر میخوانیم، برای رسیدگی به شماری از موضوعهای دیگری که در رابطه با ایران مشکلساز هستند، استفاده خواهیم کرد.» جیک سالیوان مشاور امنیت ملی آمریکا، دیگر مقام دولت بایدن بود که همین سخنان را به زبان آورد: «اگر ما با ایران بر سر چهارچوبی از برجام توافق کنیم، این اقدام بستری برای مهار تهدیدات دیگر ایران، از جمله برنامه موشکی خواهد شد.» این اظهارات مبتنی بر چارچوب اصلی سیاست خارجی دولت آمریکا بود که بایدن گوشهای از آن را در مقاله خود برای CNN نوشت: «آمریکا به توافق[برجام] به عنوان نقطه شروعی برای دنبال کردن مذاکرات بعدی بازخواهد گشت. ما با متحدانمان برای تقویت و گسترش مفاد توافق هستهای کار خواهیم کرد و همزمان به دیگر نگرانیها نیز توجه خواهیم کرد.»
راهبرد اعلامی دولت آمریکا دستکم بر دو گام تأکید میکرد. تأکید بر تقویت «ارتباط و اتحاد با شرکا» و در ادامه دستیابی به «توافقی با محدودیتهای زمانی طولانی و شامل موضوعات منطقهای و موشکی». بر این اساس با توجه به موضع قاطع ایران درباره عدم مذاکره پیرامون مسائل منطقهای و موشکی میتوان گفت گام اول این راهبرد مبنی بر «ارتباط و اتحاد با شرکا» برای آمریکاییها از اهمیت بیشتری برخوردار بود زیرا در صورت عدم دستیابی به توافق این اجماع بینالمللی است که میتواند ابزار اعمال فشار بیشتر
بر ایران را در اختیار مقامات واشنگتن بگذارد. این ادعا اصلا دور از واقعیت نیست که بگوییم در نگاه آمریکایی هدف از 6 دور مذاکرات وین، ایجاد اجماع و اتحاد میان آمریکا و شرکایش بود؛ نه احیای برجام. ادعایی که برای تأیید آن نه به حدس و گمانهای شخصی بلکه به نقل قول دستیاران بایدن در همان زمان میتوان استناد کرد: «[فرآیند] بازگرداندن توافق قدیمی[برجام] باعث ایجاد اتحاد بینالمللی بیشتر بهخصوص با [دولتهای] اروپایی خواهد شد.» متأسفانه 6 دور مذاکرات وین با حضور آمریکا در ماههای پایانی دولت دوازدهم، آمریکا را در برداشتن مهمترین گام از راهبردش یاری کرد. آن مذاکرات «ناموجه» امتیاز رایگانی بود که دولت وقت ایران در طبق زر گذاشت و تقدیم دولت بایدن کرد. سفر مقامات آمریکایی به کشورهای حاشیه خلیج فارس، گفتوگو با سران آنها و کشاندن پای آنها به مذاکرات نیز در چارچوب همین گام قابل ارزیابی است. از سوی دیگر پروندهسازیهای اخیر علیه ایران مانند تحریمهای جدید آمریکا به بهانههای پهپادی و سایبری، ابراز نگرانی وزارت خارجه فرانسه درباره یک مجرم زندانی و ... میتواند همسو
با گام دوم راهبرد آمریکا برای توسعه مذاکرات به موضوعات دفاعی، منطقهای و حقوقبشری باشد.
اکنون دور جدید مذاکرات میان ایران و کشورهای 1+4 هشتم آذر در وین شروع خواهد شد. به نظر میرسد تیم مذاکراتی جدید ایران به جمعبندی مناسبی از مذاکرات قبلی رسیده است. اولین نشانه آن را میتوان در تصمیم این تیم برای بیرون نگه داشتن آمریکا از فرآیند مذاکرات مشاهده کرد. اقدامی که از آمریکا فرصت ایجاد اجماع با شرکایش به بهانه احیای برجام را میگیرد. نشانه امیدوارکننده دیگر وقتی بود که علی باقری معاون وزیر خارجه و مذاکره کننده ارشد کشورمان درباره محتوای دور جدید مذاکرات اعلام کرد
«ما مذاکرات هستهای نداریم، چون موضوع هستهای در سال ۱۳۹۴ در قالب توافقی که بین ایران و ۱+۵ شکل گرفت بهطور کامل انجام شد. موضوع اصلی پیامدهای ناشی از خروج آمریکا از برجام و تحریمهای غیرقانونی این کشور است.» عبارتی که بهروشنی نشان میداد ایران نه درباره آنچه نزد خود دارد بلکه در مورد آنچه
در دست طرف مقابل باقی مانده مذاکره میکند. در واقع تیم جدید ایران نقطه پایانی بر مذاکرات قبلی گذاشت و دستور کار خود را از ابتدا و در سطری دیگر آغاز کرده است. مسلما تیم جدید مذاکراتی ایران در دستیابی به توافق صادق و مصمم است اما باید توجه داشت دستور کار آنان فراگیرتر از حصول توافق، برای عدم توافق نیز برنامه داشته باشد. حتی به نظر میرسد با توجه به زیادهخواهی و عهدشکنی طرفهای غربی تیم ایران باید بیش از توافق، خود را برای عدم توافق آماده کند. مهمترین مؤلفه برای چنین برنامهای جلوگیری از اجماعسازی آمریکا در میان طرفهای مذاکره
و در میان کشورهای منطقه است.
سید محمدعماد اعرابی