علی جواهردهی
انسان موجودی شگفت است. کمال خواهی او، نوعی زیادتطلبی و فزونخواهی را در وی ایجاد میکند که به هیچ چیز بسنده نمیکند و مانند دوزخ همواره «هل من مزید» میکند. این طبیعت بشری در کنار عجول و ظلوم بودن وی موجب میشود که همه چیز را زود و زیاد بخواهد. این گونه است که حتی اگر در هدف کمالی بهاشتباه و خطا رود و راه گمراهی را در پیش گیرد ، این طبیعت با او همراه است و در
دو سوی صعود و سقوط به نهایت میانجامد.
این طبیعت برای انسان، فواید بسیاری دارد، ولی از آنجا که انسان در محدودیت دنیا و ظرفیتهای محدود آن زندگی میکند میبایست روشی را در پیش گیرد که زیاده خواهیاش او را به سوی نیستی سوق ندهد و یا دنیا را بر او تنگ و سخت و جهنم نسازد. اینجاست که میانهروی در زندگی به عنوان یک راه برونرفت از سوی دین و آموزههای وحیانی ارائه شده است تا بخش مادی او را مدیریت و مهار کند و اجازه ندهد تا دنیا را بر خود سخت و جهنم سازد و راه رشد و بالندگی را از وی سلب نماید.
نویسنده در این مطلب به نقش میانهروی و قناعت طبع در زندگی و آثار آن پرداخته است.
***
انسان و دو خواسته بینهایت
آرزوهای انسانی چنان بلند و بسیار است که عمر آدمی کفاف نمیدهد تا همه را ببیند و امکانات دنیایی نمیتواند همه را برآورده سازد. ریشه این زیاده خواهی را میبایست در ذات آدمی جستوجو کرد که به هیچ چیزی قانع نمیشود و اگر به مرتبهای از خواستهای دست یابد، مرتبه بالاتر و برتر را میجوید. این همان چیزی است که از آن کمال خواهی مطلق و
تمامیت خواهی کامل انسان تعبیر میشود؛ چرا که تا به کمال چیزی نرسد دست از آن بر نمیدارد و به کم و میانه آن رضایت نمیدهد.
اما چنانکه گفته شد، ظرفیت دنیا و امکانات آن محدود است و نمیتواند پاسخگوی این نیاز آدمی باشد، بویژه اگر این خواستهها در حوزه مادیات و امور دنیوی باشد؛ چرا که دنیا بسیار محدود است؛ اما اگر خواستههای انسانی غیر مادی و معنوی باشد، انسان میتواند در همین زندگی دنیوی به مراتبی دست یابد که بیرون از وهم وخیال آدمی باشد؛ چرا که ظرفیت روحی انسان چنان زیاد است که هرگز پایانی برای آن متصور نیست. از این روست که در روایات وارد شده که خداوند را ظرف دنیا از آسمان و زمین بر نمیتابد ولی قلب و دل مومن از چنان گنجایشی برخوردار است که مظهر تجلیات کامل الهی میشود.
از آنجا که زیاده خواهیهای مادی انسان را چیزی پر نمیکند، میبایست راهکاری برای برونرفت از این مشکل بیابد. پاسخی که عقل و وحی به این مشکل میدهد، قناعت ومیانهروی است؛ چرا که اگر این راه را بر نگزیند همواره در رنج و عذاب خواهد بود تا مرگ جانش را بستاند. از این رو گفتهاند:
چشم تنگ دنیادوست را
یا قناعت پر کند یا خاک گور
این بدان معناست که کسی که به دنیا بسنده کرده تنگ چشم و ناتوان از درک آفرینش و دیدن قیامت و جهان و سرای دیگر است تا بدان دلبسته شود. همین تنگ چشمی و ناتوانی از دیدن جهان دیگر است که وی را به این سو هدایت میکند تا نیاز تمامیت خواهی کمالات را در دنیا بجوید و از آن خسته نشود، در حالی که دنیا نمیتواند کمالات را به تمام و کمال برای او تامین کند. از این رو رنج بیهوده میبرد و خاک گور چشم طمع او را پر میکند. اما اگر چشم به جهان دیگر و سرای آخرت میدوخت و از ظرفیت دنیا برای آخرت سود میبرد، با قناعت به کم دنیا و مادیات و بهرهمندی از معنویت و کمالات روحی،
خود را به مرتبهای میرسانید که دنیا با همه عظمت و بزرگیاش برای او خرد و پست میشد و سعه صدرش چنان میشد که همه جهان مادی با عظمتش برای او چون خردل و ارزنی، خوار و خرد به چشم میآمد.
حریص به دنیا، حریص به آخرت
در روایت است که حریصان دو دستهاند: نخست کسانی که در اندیشه جمع ثروت و گردآوری مال دنیا میباشند و دیگر کسانی هستند که در اندیشه معنویت و علم و معرفت هستند و به مادیات توجه و عنایتی ندارند. دسته اول به سبب اینکه تصویر نادرست و تفسیری نارسا از هستی و جهان دارند، آن را به دنیای مادی محدود میسازند و همه کمالات و خواستهها را در دنیا و ازطریق ثروت و مادیات میجویند و از ضیق صدر و تنگ چشمی برخوردار میباشند و از سعهصدر بهرهای ندارند؛ بنابراین تمام تلاش خود را مصروف این میکنند تا ثروت به چنگ آورند تا به خواستههای خویش پاسخ دهند. البته از آنجایی که تصویر و تفسیر نادرستی از هستی و حکمت و هدف آفرینش دارند، خواستههای خویش را محدود به خواستههای نفسانی و مادی میکنند و به عیش و نوش
و خوشگذرانی میپردازند. اینان به سبب همین تفسیر نادرست، کمالات خواهی خود را در زندان دنیا محدود میکنند و به اشتباه و خطا کمال را در ارضای شهوات نفسانی و خواستههای آن میدانند.با توجه به اینکه خواستههای نفسانی همانند آب شور دریاست که هر چه بیشتر چشیده شود، تشنگی را میافزاید، پاسخ به خواستههای نفسانی و پست دنیوی نیز این گونه است. در نتیجه هرگز به کمالی نمیرسند و آرامشی نمییابند و در آز و حسرت، این خاک گور است که چشم آنان را پر میکند.
رسول خدا(ص) فرمودند: «هرگاه از براى فرزند آدم دو رودخانه طلا باشد، باز رودخانه سوم را مىطلبد و اندرون او را هیچ چیز پر نمىکند مگر خاک.»(معراج السعاده،
نراقی، ص ۳۶۵)
امام باقر(ع) فرمود: «مثل الحریص على الدّنیا مثل دوده القزّ: کلّما ازدادت من القزّ على نفسها لفاً کان ابعدلها من الخروج، حتّى تموت غمّا؛حکایت آزمند به دنیا، داستان کرم ابریشم است که هرچه بیشتر ابریشم بر خود مىتند، با بیرون آمدن از پیله بیشتر فاصله مىگیرد تا آنکه سرانجام دق مرگ مىشود.» (میزان الحکمه،
رى شهرى، ج ۳، ص ۲۱)
ریشه این حرص و آز را باید در شک در ربوبیت خداوند و توحید افعالی دانست. از این روست که
رسول خدا(ص) به امام على(ع) فرمود:«اعلم یا على انّ الجبن و البخل و الحرص غریزهٌ واحدهٌ یجمعها سوء الظّن؛ اى على! بدان که ترسویى و بخل و آزمندى یک سرشتند و ریشه آنها بدگمانى (به خدا) است.» (میزان الحکمه، ج ۳، ص ۲۶)
امیرمومنان على(ع) نیز بر اساس همین منطق میفرماید: «على الشک وقلّه الثّقه بالله منى الحرص و الشّح؛ بناى آزمندى و بخل شدید، بر شک و
کم اعتمادى به خدا استوار است.» (همان) آن حضرت همچنین در جایی دیگر میافزاید: «شدّه الحرص من قوّه الشّره و ضعف الدّین؛ آزمندى زیاد ناشى از نیروى سیرىناپذیرى و سستى دین است.» (همان)
دسته دوم کسانی هستند که تفسیر روشنی از هستی و حکمت آفرینش دارند و دنیا را مقدمه آخرت و سرای دیگر میدانند. اینان به همه چیز دنیا به عنوان مقدمه مینگرند. از این رو به امور مادی تا آن اندازه توجه دارند که پاسخگوی نیاز کمالی آنان باشد. اینگونه است که قناعت و میانهروی در زندگی مادی اصالت مییابد و بر خلاف آن، حرص و طمع ایشان نسبت به آخرت و معنویات است که سیری ناپذیر است. امام صادق(ع) می فرماید:«منهومان لایشبعان: منهوم علمٍ و منهوم دنیا؛ دو آزمندند که هرگز سیر نمىشوند: آزمند دانش و آزمند دنیا.» (میزان الحکمه، رى شهرى، ج ۳، ص ۲۴)
این دانشی که انسان را سیر نمیسازد همان علم و معرفت حقیقی است که به آخرت و معادشناسی واقعی ختم میشود، چرا که از نظر امامان(ع) علم حقیقی همان علم و معرفت به خدا و معرفت به معاد است: اول العلم معرفه الجبار و آخرالعلم تفویض الامر الیه، آغاز دانش شناخت خداوند جبار و پایان دانش واگذاری امور خود به اوست. چنین دانشی، هرگز آدمی را سیر نمیکند، چرا که هر چه بیشتر با خدا آشنا میشود، خداییتر میگردد و با خدایی شدن، در حوزه ربوبیت عبودی قرار میگیرد.
میانهروی و قناعت نسبت به مادیات
انسان خردمند در اثر معرفت دریافته است که حکمت هستی، سرای آخرت و دنیا مقدمه و مزرعه آن است. بر این اساس تمامی همت خویش را مصروف آخرت میکند و از دنیا به همان اندازه توشه برمیدارد که او را به مقصد برساند. این گونه است که دنیا و مادیات برای او اصالت نمییابد. اینکه دنیا برای شخصی اصالت نداشته باشد، به این معناست که خواستههای نفسانی را پست میشمارد و برای ارضای آن سرمایه وجودی عمر خویش را هزینه نمیکند.
میانهروی راهکاری است که عقل و وحی بر آن تاکید میکنند، چرا که این روش پاسخی مناسب به خواستههای طبیعی بدن در مسیر دستیابی نفس به کمالات است. بنابراین، انسان با این روش در زندگی به گونهای عمل میکند که هم پاسخی مناسب به خواستهها داده باشد و هم اجازه ندهد تا نفس، سیر و سرکش شود و خواستههای خود را اصالت بخشد.
اسراف و زیادهروی در هزینه کردن موجب میشود تا نفس سرکش شود و چون اشتهایش باز شود
غیر قابل مهار و مدیریت می گردد ، هر چه بیشتر به او توجه شود « هل مزید» ش بیشتر میشود و آدمی را اسیر و برده خود میکند؛ چرا که اشتهای نفس سیریناپذیری است و جز خاک گور، چشم تنگ دنیادوست و هواپرست را پر نمیکند.
اصولا راه دستیابی به اقتصاد سالم، میانهروی و اعتدال است؛ چرا که اقتصاد به معنای پاسخی مناسب و شایسته به خواستههای طبیعی بشر در دنیاست،
بی آنکه زیاده روی صورت گیرد و یا حق جسم ادا نشود و قوای انسانی در بیماری قرار گیرد.
زیاده روی در مصرف درآمدها و امکانات موجب میشود تا نفس سرکش شود و سرکشی او جز
زیاده خواهی پایان نیابد. بنابراین شخص هر چه بیشتر مصرف میکند، بیشتر خود را نیازمند مییابد و این گونه است که مصرف زیادی امکانات وثروت، او را به فقر میکشاند.
امام صادق (ع) در این باره میفرماید: زیادهروی باعث نیازمندی و فقر میشود در حالی که میانهروی باعث بینیازی و غنا میشود.(وسایل الشیعه ، ج ۱۲، ص ۴۱)
در حقیقت میانهروی چیزی جز اندازهگیری مخارج و پاسخگویی درست و مناسب به نیازهای مادی بشر نیست. اگر کسی در زندگی اندازه نگه دارد و بر اساس میزان دخل و خرج و نیاز مناسب عمل کند، هرگز گرفتار فقر و بینوایی نمیشود تا دست گدایی به سوی این و آن دراز کند. امیرمومنان علی(ع) میفرماید: اندازهگیری نکردن در مخارج زندگی موجب فقر است.(بحارالانوار، ج ۷۱، ص۳۴۷)
بسیاری از کسانی که دین و دنیای خویش را تباه کردند، کسانی هستند که راه اسراف و تبذیر را پیمودند و اجازه دادند تا نفس سرکش بر آنها فرمانروا شود و تمام امکانات و ثروتشان را برای خواستههای پست خود ببلعد. کسانی که در دنیا گرفتار بدبختی و فقر شده و به هلاکت افتادند و یا دین و آخرت خویش را بر سر دنیا گذاشتهاند، کسانی هستند که حد اعتدال را نگه نداشتند و به هر خواسته نفسانی پاسخ مثبت دادند تا سرکش شود. از این رو امیرمومنان(ع) میفرماید: هر که میانهروی کند هرگز هلاک نمیشود(غررالحکم، ص۵۹۲) و در عبارت دیگر میفرماید: در میانهروی هرگز تلف نیست.(همان، ص۵۹۶)
امام صادق(ع) میفرماید: کسی که میانهروی پیشه کند من ضمانت میکنم که هرگز نیازمند نشود.(بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۳۴۶) از این روست که خداوند میانهروی در زندگی را برای انسان میپسندد و اسراف و زیادهروی در امکانات زندگی دنیوی را خوش نداشته و ناپسند میشمارد.(روضهًْالمتقین، ج ۳، ص ۱۹۲)
قناعت، سپر دفاعی
و ابزار جنگ با آز و حرص
دانشمندان اسلامی در کتب اخلاقی قناعت را حالتى دانستهاند که از براى نفس تحقق مییابد و باعث میشود تا آدمی بقدر نیاز و ضرورت بسنده کند و در گردآوری مال تلاش و زحمت به خود راه ندهد. بنابراین قناعت به معنای بسنده کردن به داشتههای مادی و عدم دست دراز کردن به سوی دیگران برای برآورد نیازهای پست مادی، امری است که بسیار مورد تاکید است. این بدان معناست که انسان
نه تنها میبایست میانهروی را رعایت کند، بلکه درباره امور مادی و امکانات زندگی به همان چیزی که دارد قناعت کند و چشم به مال و ثروت دیگری نداشته باشد. اگر کسی قناعت را تجربه کند هرگز فقیر نخواهد بود و فقر را تجربه نخواهد کرد؛ چرا که فقیر واقعی انسان طمع کار و آزمندی است که به داشتههایش بسنده نمیکند و همین حرص و طمع، او را به هر کاری وا میدارد و از آخرت بازداشته و سرگرم دنیا و گردآوری آن میکند.
در حقیقت از نظر اسلام، فقیر واقعی، انسان آزمند و ثروتمند واقعی انسان قانع است؛ چنانکه این مطلب را پیامبر(ص) فرموده است.(جامعالاخبار، ص۱۲۶)
زندگى گوارا و حیات طیّبه در گرو قناعت است، آنکه بر مرکب قناعت سوار شد به سلامتى به سرمنزل مقصود رسید، قناعت مرکب راهوارى است که آدمى را از فراز و نشیبهاى زندگى به شایستگى عبور مىدهد و وسیلهاى است که سعادت ابدى را براى آدمى تضمین مىکند.
از امام على(ع) پرسیدند مقصود از حیات طیّبه اى
که قرآن مطرح کرده چیست؟ فرمود: «قناعت».(میزانالحکمهًْ، ج ۹، ص ۵۷۸)
آن حضرت در تعبیری زیبا در نهجالبلاغه، قناعت را پادشاهی میداند و میفرماید: کفی بالقناعهًْ ملکا؛ برای پادشاهی کردن، قناعت کافی است(نهجالبلاغه، حکمت 229)
حرص و آز دو اثر زیانبار در زندگی آدمی بهجا میگذارد و آن فقدان آسایش و یقین است. در این باره امام صادق(ع) فرمود: «حرم الحریص خصلتین و لزمته خصلتان حرم القناعهًْ فافتقد الرّاحه، وحرم الرّضا فافتقد الیقین؛ آزمند از دو خصلت محروم شده و در نتیجه دو خصلت همراه او نشدهاند، از قناعت محروم است و در نتیجه آسایش را از دست داده است. از رضایت محروم است و در نتیجه یقین را از کف داده است.» (همان.)
بنابراین باید با حرص و آز به عنوان دشمن جان آدمی رو برو شد و با آن برخورد کرد. امام على(ع) فرمود: «انتقم من حرصک بالقنوع کما تنتقم من عدوّک بالقصاص؛ از حرص خود با قناعت، انتقام بگیر، همچنانکه از دشمنت با تقاص، انتقام مىگیرى.»(همان، ج ۹، ص ۵۸۶)
گویا صفت خبیث حرص، دشمنى است که به سرزمین جان انسان حملهور شده و فضائل نفسانى را غارت مىکند و مرزهاى فضیلت را درهم مىشکند. باید با سپر قناعت در برابر هجوم حرص ایستاد و او را با مقاومت و پایدارى از حوزه جان بیرون کرد، و اگر مقاومت و ایستادگى کرد از او انتقام گرفت. انتقام از این دشمن غدار به آن است که فرشته قناعت را وارد سرزمین جان کنى تا دیو حرص پا به فرار بگذارد.
امام باقر(ع) فرمود: «انزل ساحهًْ القناعهًْ بأتّقاء الحرص و ادفع عظیم الحرص بایثار القناعهًْ؛ با پرهیز از حرص، در آستان قناعت بار افکن، و با برگزیدن قناعت، کوه حرص را پس بزن.»(همان، ص ۵۸۲)