قصه پرغصه تدریس هنر در دانشگاهها
آرش فهیم
«شاعری وارد دانشکده شد،
دم در
ذوق خود را به نگهبانی داد!»
این شعر از زندهیاد سید حسن حسینی وصف حال بسیاری از دانشکدههای هنری ماست.
خیلی از علاقهمندان به هنر و افرادی که قصد دارند از مسیر آکادمیک و همراه با تحصیلات دانشگاهی «هنرمند» بشوند، مدتها تلاش میکنند تا از سد کنکور عبور کنند و بعضاً با ترک شهر و دیار خود برای ادامه تحصیل به جایی دورتر از محل زندگی خود میروند و... اما اغلب به نتیجه دلخواه خودشان نمیرسند.
هرچند که خلاقیت و کار هنری، محدود به درس و دانشگاه نیست و بسیاری از هنرمندان بزرگ سرزمین ما حتی در همین روزگار نیز خودشان با تجربه و ذوقآزمایی به مرتبه والایی رسیدند. اما به هرحال، بخشی از بودجه آموزشی کشورمان در حال خرج شدن برای مراکز دانشگاهی است و انتظار میرود که این دانشکدهها بتوانند نقش مؤثرتری در ارتقای علمی و فنی و فکری و انگیزشی هنرمندان و هنرآموزان داشته باشند.
در این گزارش، همراه با برخی از دانشجویان و فارغالتحصیلان رشتههای مختلف هنری به ارزیابی و آسیبشناسی تدریس رشتههای هنری در دانشگاهها میپردازیم. با ما همراه باشید:
آشنایی با استادان خبره در دانشگاهها
معراج رفیعی، دانشجوی رشته موسیقی در یکی از دانشگاهها بوده که از ادامه تحصیل در این رشته انصراف داده است. او درباره اینکه چرا از ادامه تحصیل در رشته موسیقی منصرف شده به گزارشگر کیهان میگوید:
«در اینکه بخواهم عمرم را در این راه بگذارم، تجدیدنظر کردم و از اینکه بخواهم در زمینه موسیقی ادامه تحصیل بدهم منصرف شدم. چون موسیقی را بهخاطر این متر و معیار که علاقه دارم انتخاب کردم اما ملاکهایم تغییر کرد.»
رفیعی در ادامه درباره نقاط ضعف آموزش در دانشکده محل تحصیلش هم توضیح میدهد: «یکی از نقاط ضعف دانشگاه ما، امکانات و تجهیزات بود، اما یکی از معضلات اساسیمان در این دانشکده، نشناختن فرهنگ خودمان هست. به طور مثال، شناخت ردیف موسیقی ایرانی یکی از ابتداییترین نیازهای یک دانشجوی موسیقی است، اما بهخاطر این خلأ، دانشجویان از حیث محتوا دستشان خالی میماند.
این در حالی است که شناخت هنر ملی و محلی در دانشگاههای هنری جهان حائز اهمیت است اما در دانشگاههای ما، این رویکرد خیلی ضعیف و کمرنگ است.»
وی درباره نقاط قوت محل تحصیلش هم میگوید: «یکی از مزیتهای تحصیل در دانشگاه این است که شما با استادان خبره راحتتر ارتباط پیدا میکنید؛ مزیتی که خارج از محیط دانشگاه، نیازمند صرف هزینهای بالا برای ثبتنام در یک آموزشگاه خصوصی است. از نظر سطح علمی و تکنیکی نیز من از 100 نمره به دانشگاه، 60 یا 70 میدهم.»
عدم پایبندی به اصول
در جذب هیئتعلمی
اما برخی از فارغالتحصیلان دانشکدههای هنری، نظرات متفاوتتری دارند.
«مریم فرهنگ» کارگردان و تحصیلکرده مقطع کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی در یکی از دانشکدههای معتبر و مشهور هنری به گزارشگر کیهان میگوید: «در این دانشکده که رتبه اول را در میان همه دانشکدههای هنری کشور داراست، کمتر زیرساختی برای تجربه عملی وجود داشت! درباره استادان نیز برخلاف تصور قبلیام با شرایط مطلوبی مواجه نشدم. با وجودی که اغلب استادان ما اسم و رسم داشتند، اما نحوه برگزاری کلاسها و تدریس ناامیدکننده بود؛ استادان اغلب مدیر و چندشغله بودند و در کنارش تدریس هم میکردند. استادان ما اصلاً بهروز نبودند و نمیتوانستند از دانشجویان کار بکشند. من که با امید تلاش کرده بودم تا در بهترین دانشکده هنری کشور تحصیل کنم، بعد از ورود به این دانشکده دچار افسردگی شدم!»
وی میافزاید: «در دوران دانشجوییام میدیدم که اکثر استادان، دانشجویان را به مهاجرت به خارج از کشور ترغیب میکردند و این در حالی است که خودشان هم تلاشی نداشتند تا شرایط را بهبود ببخشند. فضای دانشگاه کاملاً رها شده بود. متأسفانه برخی از استادان، دانشجویان را به پله ترقی خودشان تبدیل کرده بودند، مثلاً از دانشجویان میخواستند تا مقاله بنویسند و این مقالات را به اسم خودشان منتشر میکردند. این در حالی است که در رشتههای هنری، باید کار عملی انجام شود و دانشجویان ثمره تحصیل خود را در خلق اثر تجربه کنند.»
کارگردان مستند «پوریم» ادامه میدهد: «فضای دانشکده ما بسیار خموده و افسرده بود و زمینهای هم برای خلاقیت و تجربه کار در آن نداشتیم. نه بستر لازم موجود بود و نه استادان حال لازم را برای خلاقیت بخشیدن به دانشجویان داشتند. متأسفانه در دانشگاه، حس آرتیست بودن و اینکه از کار هنری لذت ببرید به شما داده نمیشود. بهطورکلی فضا خیلی سنگین و کسلکننده است.»
فرهنگ در پایان به این نکته هم اشاره میکند: «متأسفانه در برخی از دانشکدهها اصول درستی برای جذب هیئت علمی رعایت نمیشود. برای تربیت استاد هیچ برنامه و چشماندازی وجود ندارد و افراد عموماً با پارتیبازی و روابط عضو هیئت علمی میشوند. در این زمینه کمتر ضوابطی وجود دارد و انتصابات به طور سلیقهای و باندی و تبعیضآمیز رخ میدهد.»
عدم بومیسازی دروس دانشگاهی
علیرضا آلیمین، مستندساز، فیلمنامهنویس و فارغالتحصیل رشته تئاتر به گزارشگر کیهان میگوید: «وجه عملی آموزش در دانشگاههای هنری ما کمرنگ است. بهطوریکه ما حتی کلاسهای عملیمان نیز بیشتر تئوریک هستند و در عمل، عملی نیستند! نتیجه این مسئله هم این شده که فارغالتحصیلان این رشتهها اغلب در حد کارشناس هنری هستند، نه هنرمند.»
وی میافزاید: «عدم بومیسازی مواد علمی، از دیگر ضعفهای دانشگاههای هنری ما است. هرچند که بسیاری از موضوعات علمی، دارای تعاریف و استانداردهای جهانی و واحد هستند. مثلاً تعریف میزانسن، رنگ، نتهای موسیقایی و... را نمیتوان تغییر داد، اما لازم است که در محتوای دروس بنا بر نیازهای بومی و فرهنگی کشور خودمان تغییراتی دهیم که چنین اتفاقی در دانشگاههای ما نمیافتد. نتیجه عدم بومیسازی این است که فارغالتحصیلان رشتههای هنری غرق در هنر غربی
بار میآیند و در این فضا اصلاً مجال این را نمییابند که به خودشان رجوع کنند.»
آلیمین تصریح میکند: «بدون شک با تعیین واحدهای معارف و یا مبانی هنر اسلامی، بهتنهایی نمیتوان انتظار بومیسازی رشتههای هنری دانشگاهها را داشت؛ بلکه معنی بومیسازی این است که دانشجوی هنر بداند از آنچه میآموزد چگونه در راستای پاسخگویی به نیازهای روز جامعه خودش برآید.»
قهر قشر متعهد با دانشکدههای هنری
روحالله خسروینژاد، عکاس و تحصیلکرده رشته سینما در دانشگاه نیز درباره مشکلات تحصیل در این رشته به گزارشگر کیهان میگوید: «یکی از مشکلات سنتی و دیرین دانشگاهها و دانشکدههای هنر، قهر قشر متعهد و متدین جامعه با این عرصه است. این باعث شده که در درازمدت فضای دانشگاههای هنری ایران به سمت غربزدگی و اباحهگری میل پیدا کند. نتیجه این شده که استاد متعهد نیز در اینگونه دانشگاهها کم حضور دارد و دانشجویان اغلب تحت تأثیر گرایشهای غربی بار میآیند.»
وی همچنین کمبود امکانات و تجهیزات لازم را از دیگر مشکلات اساسی در این زمینه میداند و بیان میکند: «یکی از ابتداییترین امکانات برای تدریس سینما در یک دانشکده، وجود ویدئو پروژکتور در کلاسهاست که متأسفانه در دانشگاه ما اکثر کلاسها فاقد آن هستند. اتاق صدا، سالن نمایش فیلم باکیفیت و... از حداقلهایی است که انتظار میرود در یک دانشکده سینمایی در دسترس باشد که به نظر میرسد بسیاری از دانشگاههای هنری ما در این زمینهها با کمبودهای شدیدی مواجه هستند.»
این دانشجوی سینما همچنین نحوه تدریس هنر در دانشگاه را نیز غلط ارزیابی میکند و معتقد است: «در خیلی از رشتههای هنری نظیر سینما، آموزش باید بهصورت کارگاهی و عملی صورت گیرد. این در حالی است که در دانشگاه ما مثلاً از 12 جلسه کلاس تصویربرداری، تنها 3 جلسه امکان کار با دوربین فیلمبرداری پیش میآید.»
قصه پرغصه جزوهها!
جدای از کیفیت نازل و گاه دهها سال عقبتر از زمانه تدریس هنر هفتم در مراکز آموزشی کشور، اکثر کتابها و جزوههایی هم که در اختیار هنرجویان و هنرآموزان قرار میگیرد نیز دچار مصائب و لغزشهای محتوایی فراوانی هستند. گویا هیچگونه نظارتی بر مطالب و اشارات این کتابها نیست. آنچه در بسیاری از مکتوبات آموزشی سینما گنجانده شده، گواه نوعی غفلت و سهلانگاری از سوی مسئولان مربوطه است که چنانچه ترمیم و جبران نشود، مشکلات سینمای ما همچنان ادامه پیدا خواهد کرد.
ایجاد تحول در آموزش هنر، توقعی آرمانی و بلندمدت است، اما ایکاش مسئولان آموزشی کشورمان، حداقل فکری به حال کتابها و جزوهها و منابع میکردند. قطعاً یکی از ابتدایی و بدیهی و ضروریترین موضوعهایی که باید در برنامه بومیسازی علومانسانی در نظر گرفته شود، تجدیدنظر و بازآفرینی اینگونه آثار است.
یکی از منتقدان سینما در گفتوگو با گزارشگر کیهان، تجربه خودش از مواجهه با برخی از جزوات آموزشی سینما در هنرستانها را اینگونه توضیح میدهد: «چندی پیش به طور اتفاقی جزوه سینمایی یکی از هنرستانهای تهران را ورق میزدم. جزوهای که به همت دبیر محترم همان درس تدوین و نگارش یافته بود.
در این جزوه، توضیحات و تفاسیر مفصل و بلندبالا و گاه اغراقشدهای درباره اتفاقاتی که قبل از انقلاب در سینما رخ داده بود نوشته شده است. به سینمای پس از انقلاب که رسیدم، خندهای تلخ و غمبار بر چهرهام نشست. نویسنده جزوه، وقایع 30 ساله سینمای پس از انقلاب را در یک پاراگراف بسیار مختصر اینگونه توضیح داده بود که در این دوره بسیاری از سینماگران برجسته ایران مجبور به ترک وطن یا دستکشیدن از فعالیت شدند و برخی دیگر با محدودیتهای فراوانی به کار خود ادامه دادند! (نقل به مضمون) این مطلب درباره وضعیت سینمای پس از انقلاب، مربوط به یک شبکه ماهوارهای یا سایت اینترنتی معاند با نظام جمهوری اسلامی نیست، بلکه جزوه رسمی آموزش سینما در یکی از دبیرستانهای هنری آموزش و پرورش است.
جزوهای که قرار است هنرمند انقلابی و متعهد و مسلمانی تربیت کند و هنر هفتم را در این کشور اعتلا ببخشد. این تنها یک نمونه اتفاقی است و با مرور سایر منابع تحصیل سینما در نظام آموزشی ایران، همین وضعیت قابل مشاهده است.
این جمله عیناً ازروی یکی از منابع کنکور کارشناسی ارشد رشته هنر که هم اکنون در دست داوطلبان این رشته است نقل میشود: «میرزا ابراهیم صحافباشی مردی متجدد و مبتکر و آزادیخواه و نخستین بهرهبردار سینما در ایران بود.» حالآنکه صحافباشی یکی از دستاندرکاران سلطنت قاجار و یک فراماسونر شاخص و برجسته بود. بهطوریکه به نوشته کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» اثر ناظمالاسلام کرمانی،
میرزا ابراهیمخان صحافباشی از اعضای انجمن مخفی دوم در عصر مشروطه بود. انجمنی که اهداف فراماسونری را برای اسلامزدایی در ایران دنبال میکرد.
وی میافزاید: «تأسفبار این است که در یکی دیگر از منابع کنکور کارشناسی ارشد رشته هنر، اسامی فیلمسازان نسل انقلاب حذف شده و از میان آنها تنها از «محسن مخملباف» بهعنوان چهرهای مهم و با فیلمهایی تأثیرگذار یاد شده است! اینگونه کتابها حتی برای تحریف واقعیات مقدسات جعلی خودشان را نیز زیر پا گذاشتهاند.
مثلاً در آنها از اسکار بهعنوان یک مراسم و جایزه بزرگ نامبرده شده، اما هیچ اشارهای به ورود فیلم
«بچههای آسمان» به این رقابت نشده است. احتمالاً دلیل این نادیدهانگاری انتساب سازنده این فیلم به انقلاب اسلامی است.»