این جمعهها بدون تو آقا حساب نیست(چشم به راه سپیده)
غم دیرینه ما
دلمردهام قبول، ولی ای مسیح ِمن
یک جمعه هم زیارت اهل قبور کن
***
من صد هزار جمعه طلب دارم از خدا
این جمعهها بدون تو آقا حساب نیست
***
فرمودهای که شرط وصالت صبوری است
وقتی زمان زمانه هجران و دوری است
***
سرّ عاشق شدنم لطف طبیبانه توست
ور نه عشق تو کجا، این دل بیمار کجا
کاش در نافلهات نام مرا هم ببری
که دعای تو کجا، عبد گنهکار کجا
***
آرزویم شده بیرنگ شود فاصلهها
در مسلمانی ما ننگ شود فاصلهها
بار الها برسان آن مه در پرده غیب
فرجی کن که کمی تنگ شود فاصلهها
***
جهان در حسرت آیینه ماندهست
گرفتار غمی دیرینه ماندهست
شب سردیست بیتو بودن ما
بگو تا صبح چند آدینه ماندهست؟
***
خدایا! زنده کن شوق دعا را
شبی سرشار کن از خویش ما را
ببین! چشم انتظاران بهاریم
پر از آدینه کن تقویمها را
سید حبیب نظاری
بیخبر از غصه مولا نباش
شیعیان رسم تشیّع این نبود
باید این زنگار غفلت را زدود
شیعهای؟ سنگین چرا گوشّت شده؟
عهد و پیمانت فراموشت شده
در ازل با او تو پیمان بستهای
پس چرا پیمان خود بشکستهای
شیعه مولای خودت را یاد کن
از غم هجران او فریاد کن
هیچ دانی حال مولا چون بوّد
دیدهاشگریان و قلبش خون بوّد
هیچ میدانی که قلبش خسته است
پشت او از بار غم بشکسته است
شیعیان! بس نیست غفلتهایمان!؟
غربت و تنهایی مولایمان
ما زخود مولای خود راندهایم
از امام خویش غافل ماندهایم
گرچه از یُمن وجودش زندهایم
قلب او را بارها سوزاندهایم
دست مهدی بسته از رفتار ماست
قفل زندانش همین کردار ماست
ما عبید و عبد دنیا گشتهایم
غافل از مهدی زهرا گشتهایم....
بیخبر از غصه مولا شدیم
جملگی سرگرم این دنیا شدیم
از دعا بهر فرج غافل شدیم
سخت مشغول ره باطل شدیم!
ای که داری ادعای بندگی
پاسخی داری به جز شرمندگی
غافلی از غربت مهدی اگر
گشتهای کوفی نداری خود خبر
غفلت از مولای خوبان تا به کی؟
این چنین مبهوت و حیران تا به کی؟
ای که از آل عبا دم میزنی
دم زمهدی پس چرا کم میزنی
مهدی زهرا حسینی دیگرست
آخرین معصوم نسل حیدر است
غیبت او کربلایی دیگر است
بهر شیعه ابتلایی دیگر است
کلّ عرض کربلا یعنی همین
خالی از حجت نمیماند زمین!
شیعان «هل من معین» آید به گوش
بشنوید ای حقپرستان این سروش
کیست مهدی را کنون یاری کند
از امام خود طرفداری کند
کو بُریر و کو زهیر و کو حبیب
تا نماند مهدی زهرا غریب
کو ابوفاضل علمدار شهید
سیصد و اندی صحابی رشید
عون و جعفر، اهل ولا و درد، کیست؟
اندر این وادی غربت، مرد کیست؟
صبح عاشوراست، دین باور شوید
بر امام عصر خود، یاور شوید
اسبهای رزمتان را زین کنید
کوچههای شهر را آذین کنید
میرسد از ره ولیّ کردگار
وارث حیدر، به دستش ذوالفقار
؟؟؟؟؟
مانند طفل گمشده
من گریه میکنم که تماشا کنی مرا
مانند طفل گمشده پیدا کنی مرا
حَجّت قبول دلبر احرام بستهام
ای کاش در دعای خودت جا کنی مرا
با گریه کردن این دل من زنده میشود
دل مرده آمدم که تو احیا کنی مرا
اسباب زحمت تو شده این گدا ولی
هرگز مباد از سر خود وا كنی مرا
تو سفرهدار گریه ماه محرّمی
چشمی پر اشک میشوم احیا کنی مرا
بیتالحرام سینهزنان، كوی كربلاست
دارم امید محرِم آنجا كنی مرا
همراه خویش زائر شش گوشهام کنی
خاک قدوم اکبر لیلا کنی مرا
قاسم نعمتی