kayhan.ir

کد خبر: ۲۲۸۰۲۹
تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱۴۰۰ - ۱۹:۳۵
روایت‌هایی از متن و فرامتن فتنه هشتاد و هشت- 66

ایستادگی برای دفاع از جمهوریت

 


بازخوانی خطبه‌ 20 شهریور 88 رهبر انقلاب در گفت‌وگو با آقای حسن رحیم‌پور ازغدی

* شما «حجّت» را داشتن استدلال محکم و قانع‌کننده و بستن راه بهانه‌جویی معنا می‌کنید؟
بله، رهبری هم در خطبه می‌گویند امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) برای هر کاری دلیل می‌آورد، حتّی برای دشمن. وقتی می‌خواست بجنگد، می‌گفت ما به این دلیل داریم با شما می‌جنگیم؛ هم برای اینکه بعداً تحریف نشود، هم برای اینکه اگر کسانی در آن طرف هستند که نمی‌دانند دعوا سر چیست، بدانند. این هم یک بُعد سیاست اسلامی است. استدلال کن، ولو برای دشمن! باید به تک‌تک حرف‌های دشمن جواب بدهیم. ظاهراً در صفّین بود که حضرت امیر دیدند دو سه نفر از اصحاب به نیروهای معاویه فحش می‌دهند. ایشان گفتند چه می‌کنید؟ گفتند آقا فحش دادند، داریم جواب‌شان را می‌دهیم. حضرت فرمودند: «إنّی أکره أن تکونوا سبّابین...»1؛ بدم می‌آید شما فحش بدهید. گفتند آقاجان آنها دارند فحش می‌دهند، ما چه‌کار کنیم؟ فرمودند شما افشا کنید؛ سخنرانی کنید، توضیح بدهید که ما چه می‌گوییم، بگویید دعوا سر چیست؟ استدلال کنید؛ بگذارید آنها فحش بدهند. حتّی وقتی طلحه و زبیر می‌خواهند علیه ایشان اقدام کنند، حضرت امیر می‌فرمایند شما یک چیز کوچک را دارید به یک جنگ تبدیل می‌کنید؛ این‌همه نقاط مثبت را ندیده می‌گیرید؛ چرا دم از دشمنی می‌زنید؟ چرا باید با ما دشمن بشوید؟ ایشان متواضعانه می‌فرمایند من چه اشتباهی کردم؟ آنها گفتند: «چرا سر همه‌ مسائل با ما مشورت نمی‌کنید؟».‌ ایشان فرمود آن‌جاهایی که تکلیف الهی نباشد، با همه مشورت می‌کنم، ولی وقتی تکلیف روشن است ـ یعنی فرمان خدا و رسول(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) است ـ من با کسی مشورت نمی‌کنم. این وظیفه‌ من است وگرنه دیگر مشروعیّت ندارم. می‌گوید من دنبال دشمن نمی‌گردم امّا وقتی لازم شد، به جنگ خوارج می‌روم؛ همه‌تان هم نمازشب بخوانید، همه‌تان هم که حافظ قرآن باشید، این چیزها برای من مهم نیست. چون بعضی‌ها می‌گویند فلانی با این سوابق، چگونه نظام در برابر او بایستد؟ ابن‌عبّاس مفسّر قرآن و نفر بعد از امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) است؛ گاهی اهل سنّت در کنار حضرت امیر از ایشان یاد می‌کنند و او را بزرگ‌ترین مفسّر قرآن می‌دانند؛ واقعاً هم آدم وزینی است؛ حضرت امیر هم از ایشان خیلی تجلیل می‌کنند. خودش می‌گوید من شاگرد علیّ‌بن ابی‌طالب(علیه‌السّلام) هستم. حضرت، ابن‌عبّاس را می‌فرستند و می‌گویند برو با اینها (اصحاب نهروان) مذاکره کن. او می‌رود امّا وقتی برمی گردد خودش مسئله‌دار شده است. می‌گوید از کنار هر چادری رد شدم، مثل کندوی زنبور صدای ذکر و تکبیر و تهلیل و تسبیح می‌آمد، یا در سجده هستند یا در رکوع؛ پیشانی‌های اینها از سجده زخم است،
با کی داریم می‌جنگیم؟ امیرالمؤمنین فرمود جز من کسی جرئت نمی‌کرد با اینها بجنگد امّا «إنّی فقأت عین الفتنه»2. پس اصحاب خاص هم می‌ترسیدند؛ نه فقط به لحاظ نظامی، به لحاظ اینکه دارند با چنین مقدّسانی می‌جنگند. ولی حضرت فرمود من چشم فتنه را درآوردم.
* می‌دانیم امیرالمؤمنین با همین خوارج هم خیلی مدارا کردند. حدّ این مدارا کجاست؟ حاکم تا کجا می‌تواند برای حفظ منافع جامعه کوتاه بیاید؟
ببینید، در جبهه‌ حق برای پیروز شدن، ظلم نمی‌کنیم. طرف آمد به حضرت گفت: «آقا اینها سهم قدرت و بیت‌المال می‌خواهند، به آنها بده و فتنه را جمع کن.». ما یک چیزی داریم به نام «مؤلّفة قلوبهم»؛ تألیف قلوب؛ می‌توانید از بیت‌المال مسلمین به دشمن و کافر پول بدهید تا به دوست تبدیل بشود؛ منتها دشمن دین نشود دوست تو، بشود دوست دین! یعنی دیگر با دین نجنگد، حالا دوست ما هم نشد، نشد؛ توطئه و سلاح را کنار بگذارد. امّا در حکومت نمی‌توانید به کسی باج بدهید به‌خاطر اینکه گردن‌کلفت است. این دیگر تألیف قلوب نیست، خیانت به مصالح عمومی است. بعضی‌ها ممکن است بگویند باج بده، یک سهمی از ثروت یا قدرت یا امکانات عمومی را بده اینها بخورند، عیب ندارد؛ عوضش جنگ راه نیفتد و عدّه‌ای کشته نشوند. در سال 88 هم خیلی‌ها به رهبری توصیه می‌کردند انتخابات را ابطال کنند تا فتنه جمع بشود.
ایشان گفت چرا باید ابطال کنم؟ من معتقدم اگر رهبری سال 88 در برابر این جریان مقاومت نمی‌کرد، دیگر فاتحه‌ انتخابات برای همیشه در ایران خوانده
شده بود. اصلاً در این مورد شخص مهم نیست که برنده و بازنده کیست. فرض کنید ایشان بدون دلیل انتخابات را با 11 میلیون رأی اختلاف ابطال می‌کرد. حالا انتخابات بعدی باید برگزار بشود یا نشود؟‌ اگر می‌شد، بازنده چه‌کار می‌کرد؟ حتماً او هم همین را می‌گفت. اگر رهبری دفعه‌ بعد را ابطال نمی‌کرد، می‌گفتند پس چرا قبلاً این کار را کردید؟ هرکسی انتخابات را می‌بُرد، بازنده همین را می‌گفت که چطور آن دفعه اینها باختند و گفتند با وجود 11 میلیون اختلاف نتیجه را باطل اعلام کن، شما هم کردید؛
حالا که ما مثلاً با 6 میلیون اختلاف باختیم، چرا ابطال نمی‌کنید؟ دیگر انتخابات در ایران نمی‌توانست پا بگیرد. عقیده‌ من این است که ایشان در آن بحران، از جمهوریّت این نظام دفاع کرد؛ چون در انتخابات 88 دو طرف اسلامی بودند، هیچ‌کس علیه اسلام حرف نمی‌زد.
به‌هرحال شما باید ببینید آنچه فلسفه‌ حکومت اقتضا می‌کند، چیست؟ برخی مدام ولایت مطلقه‌ فقیه را فراقانونی معرّفی می‌کنند. خب سؤال من این است: آن چند موردی که در زمان امام و رهبری ولایت مطلقه اعمال شده، یعنی قانون تعلیق شده، دقیقاً کجا بوده است؟ اغلب موارد جاهایی بوده که همین‌ها می‌خواستند؛ یعنی خود همین آقایانی که می‌گفتند این اختیارات فراقانونی است. یک موردش ماجرای دادگاه شهردار اسبق تهران بود که اگر یادتان باشد رهبری به درخواست آقای خاتمی با آزادی او موافقت کردند؛ با آنکه ظاهراً خلاف قانون بود. ولایت مطلقه همین است. ایشان برای یک مصلحت مهم‌تر ـ مثل اینکه در اوان دوره‌ ریاست‌جمهوری آقای خاتمی این چیزها مایه‌ درگیری نشود و... ـ با درخواست او موافقت کردند. البتّه مصلحت نظام یک چیز است، منافع حاکمان یک چیز دیگر.
مصلحت نظام، منافع عمومی امّت است، نه منافع شخصی حاکمان و منافع باندهای حاکم.
از طرف دیگر، حاکم دینی نباید آدم‌های متملّق و چاپلوس را بالا بکشد و منتقدین را سرکوب کند. رهبر انقلاب استناد می‌کنند به روایتی از حضرت امیر که می‌فرماید: «آن‌طور که مردم با دیکتاتورها حرف می‌زنند، با من حرف نزنید.»؛ «لا تکلّمونی بما تکلّم به الجبابره»3. دیکتاتورها دوست دارند تملّق‌شان را بگویید؛ مردم بگویند بله قربان، شما درست می‌گویید؛ به‌به، بهتر از این نمی‌شد حرف زد؛ شما حکیم مطلق هستید، در همه‌ جهات نفر اوّلید! این خیلی بد است. بارها از رهبر انقلاب نقل شده که می‌گویند ما کجا، علی کجا.
وقتی حضرت امیر چنین می‌گوید، دیگر تکلیف ما روشن است. امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) می‌گویند: «لا تتحفظوا منّی بما یتحفظ به عند اهل البادره»4؛ آن‌طور که پیش دیکتاتورها محافظه‌کاری و ملاحظه‌ می‌کنند، با من نباشید. آنها تا عصبانی می‌شوند، دستوری می‌دهند و طرف را از زندگی و آبرو می‌اندازند و همه چیزش را نابود می‌کنند.
حاکم از یکی بدش می‌آید، می‌گوید حساب این را برسید؛ تلفن‌هایش را شنود کن، توی حریم خصوصی‌اش برو، روی زندگی شخصی خودش و خانواده‌اش ذرّه‌بین بینداز، یک چیزی از او پیدا کن. چرا؟ برای اینکه به من کج نگاه کرد! این دیکتاتوری است.
حضرت می‌فرماید جلوی من ریاکاری و چاپلوسی نکنید؛ فکر نکنید برای من سخت است حرف حق را جلوی من بزنید، ولو وارد نباشد.
پانوشت‌ها:
1- نهج‌البلاغه، خطبه‌ 206.
2- نهج‌البلاغه، خطبه‌ 93.
3- نهج‌البلاغه، خطبه‌ 216
4- همان.