kayhan.ir

کد خبر: ۲۲۷۲۱۴
تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱۴۰۰ - ۲۱:۳۹
روایت‌هایی از متن و فرامتن فتنه هشتاد و هشت- 61

رفتار منحصر به فرد رهبری با مخالفان

درمورد تاریخ اسلام و سیره‌ ائمّه هم این قاعده‌ «تحریف از موضع» معنادار است؟
ببینید، اینکه می‌گویند «شما در اختلاف‌نظرها بحث را حسینی و یزیدی می‌کنید.» منظور چیست؟ اگر واقعاً حسینی و یزیدی نباشد و ما حسینی و یزیدی کنیم، بله این سوءاستفاده است؛ ولی من جایی ندیدم ایشان
(رهبر انقلاب) گفته باشند که در اختلافات جناح‌ها، یک طرف حسین و یک طرف یزید است. برعکس، ایشان همیشه گفته‌اند اغلب اختلافات ما قبیله‌ای و سلیقه‌ای است؛ سر مسائل شخصی است، در مورد طرز حرف زدن است. من موارد متعدّد دیده‌ام که کسانی مثلاً به نام آقا در مشهد طوری با افراد حرف می‌زدند که طرف صددرصد ضدّ ایشان می‌شد؛ بعد وقتی همان فرد با خود ایشان یک ملاقات می‌کرد، به کلّی نظرش عوض می‌شد. در مشهد به بعضی می‌گفتند ضدّ انقلاب، درحالی‌که او جبهه می‌رفت، فداکار بود، نمازشب‌خوان بود و... بعد کسی یا تشکیلاتی آنجا در مشهد طوری با همین آدم برخورد می‌کرد که می‌گفت اگر شما نماینده‌ رهبری هستید، حتماً ایشان هم مثل شماها است؛ بعد واقعاً مفت مفت ضدّ انقلاب می‌شد. در حالی‌که همین‌ها وقتی با شخص ایشان از نزدیک ملاقات داشتند، مسیرشان عوض می‌شد. من با اغلب مسئولان رده‌ یک کشور تجربه‌ چند جلسه داشته‌ام، واقعاً بین مقامات جمهوری اسلامی کسی را ندیدم که در برخورد با افراد حتّی مخالف و منتقد و معترض، مثل رهبری طوری رفتار کند که وقتی آن طرف از جلسه بیرون می‌رود، بدون کینه برود؛ احساس کند حرفش شنیده شد و به او احترام گذاشته شد. ایشان با افراد با محبّت و اخلاق و با آغوش باز برخورد می‌کند؛ گوش می‌کند، با زبان مخاطب حرف می‌زند، توضیح می‌دهد؛ از موضع بالا حرف نمی‌زند؛ اینها خیلی مهم است.
تکلیف جامعه در قبال دیکتاتوری و زورگویی: خب، اگر جایی در جامعه شبیه همان اتّفاقات صدر اسلام می‌افتد، چه باید کرد؟ اصلاً نگوییم قضیّه‌ علی و غیر علی است. آنها را بگذارید کنار، می‌خواهیم فقهی برخورد کنیم؛ قانون هم مشخّص است. اگر کسانی با گردن‌کلفتی می‌خواهند جلوی همه چیز بایستند، تکلیف چیست؟ فقه چه می‌گوید؟ وقتی شما از قانون عدول می‌کنید، وقتی خلاف قانون گردن‌کلفتی و دیکتاتوری می‌کنید، برخورد فقهی و قانونی چگونه باید باشد؟ از یکی از نامزدهای انتخابات سال 88 پرسیدند که اگر دوباره انتخابات برگزار شود و مردم نامزد دیگری را انتخاب کنند و شما رأی نیاوردید چه؟ گفته بود دوباره هم باید باطل شود. الان می‌خواهیم با این مورد برخورد فقهی کنیم؛ چه‌کار باید بکنیم؟ البتّه رهبری گفتند، همه هم می‌دانند، همیشه قصور و تقصیر از‌ طرف‌های دیگر هم بوده است، نه اینکه فقط یک طرف دچار مشکل است. رهبری در یکی از صحبت‌های اخیرشان گفتند که همه قصور و تقصیر داشتند، خود من هم داشتم، خدا ما را ببخشد. ولی بحث این است که یک‌‎مرتبه ‌
180 درجه حرف‌هایت را عوض کنی و سردمدار مخالفین نظامی بشوی که خودت در ساختنش نقش داشتی! آقای منتظری دیگر چیزی نمانده بود که امام را به آن متّهم نکند. من اصلاً معتقد نیستم برخورد تاریخی غیر از برخورد فقهی بکنیم. این‌طور نیست که در برخورد تاریخی بتوانی هرچه دلت می‌خواهد به هرکسی بگویی، بَعد فقهی که شد، دیگر نتوانی. دوستی و دشمنی و دگراندیشی و براندازی هرکدام یک عنوان است که در فقه توضیح دارد، در اخلاق هم توضیح دارد. سیاست ما جدا از دین نیست؛ برای همین فقه سیاسی داریم، اخلاق سیاسی داریم، کلام سیاسی داریم.
جدا نبودن سلوک سیاسی از سلوک معنوی و اخلاقی: بند دوّم سخنان رهبری در این خطبه، همین است که سلوک سیاسی از سلوک معنوی و اخلاقی نباید جدا باشد. نمی‌توانیم بگوییم ما در ساحت شخصی، اخلاقی هستیم - مثلاً در خانواده مهربانیم، با هم می‌خندیم و دشمن نداریم و با همه رفیقیم - در مسائل معنوی هم نمازشب می‌خوانیم، زیارت می‌رویم، اعمال مستحبّی انجام می‌دهیم، ولی بعد که در سیاست می‌آییم، مواضع مان و دوستی‌ها و دشمنی‌هایمان با آن مبانی ربطی ندارد. تفکیک معنویّت و اخلاق از سیاست دقیقاً همان چیزی است که ما به آن می‌گوییم سکولاریسم. ماکیاولی که پدر جریان سیاست مدرن است، از همین‌جا شروع می‌کند؛ او نمی‌گوید که اخلاق بد است، می‌گوید حساب اخلاق و سیاست را قاطی نکنید! بگذارید اخلاق شخصی مقدّس بماند؛ مثلاً دروغ نگو، مردم را اذیّت نکن و... امّا وقتی وارد حیطه‌ قدرت اجتماعی می‌شوید، اگر بخواهید بازهم از فضیلت بگویید و اینکه چه خوب است و چه بد است، قطعاً شکست می‌خورید. در سیاست، هدف قدرت است؛ همان‌طور که هدف فعّال اقتصادی، فقط ثروت است. در این عرصه‌ها، آن فضیلت‌ها دیگر بحث خاله‌زنکی است. یک اخلاق پیرزن‌ها داریم و یک اخلاق علمی. نمی‌گوید که در سیاست اخلاق نباشد؛ می‌گوید اخلاق علمی غیر از اخلاق شخصی است. امّا معنویّت و نماز حضرت امیر(علیه‌السّلام) با اخلاق شخصی و ادب و محبّت و لبخند و خدمت به خلقش با سیاست‌ورزی‌اش با جهاد و شمشیر زدنش، چیزهای جدا نیست؛ همه یک چیز است. یک منشور چندپهلو که از یک طرف نگاه می‌کنید اخلاق است، از یک طرف معنویّت است، از یک طرف اقتصاد است، از یک طرف سیاست است. اصحاب می‌گویند در جبهه‌ جنگ هرجا امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) را گم می‌کردیم، نگاه می‌کردیم ببینیم کجا جبهه‌ دشمن چندپاره شده، می‌فهمیدیم علی آنجا است. همین آدم زرهش یکطرفه است، پشت ندارد؛ چون می‌گفت نه می‌گذارم کسی پشت من برود و زنده بماند، نه من به دشمن پشت می‌کنم. همین شیرِ شمشیرزن، وقتی صدای‌گریه‌ کودک را می‌شنید، می‌لرزید؛ یعنی در اینجا ضعف نشان می‌داد. بعضی شخصاً آدم‌های معنوی و فضیلتمند و اهل عبادت هستند؛ یعنی وقتی مقابلش می‌روی، بسیار مؤدّب است امّا منش سیاسی‌اش اخلاقی نیست. با یکی از این آقایان که همه او را می‌شناسند - سابقاً از مقام‌های درجه‌ یک بود ولی الان در حکومت نیست - در شورای‌عالی انقلاب فرهنگی بحث می‌کردیم، دعوا شد. ایشان صحبت‌های من را تحمّل نکرد و در جلسه‌ شورا به من گفت تو سوسیالیست و کمونیستی! من دیدم ارزش حرف زدن ندارد، از جلسه بیرون آمدم؛ البتّه آخر جلسه بود، امّا قبل از اینکه بقیّه بلند شوند، بیرون آمدم. بعد خود ایشان آمد دنبالم؛ بغلم گرفت و روبوسی کرد که من معذرت می‌خواهم. خیلی مؤدّب بود. بعد گفت که من شما را خیلی دوست دارم. گفتم من هم نمی‌دانم برای چه شما را دوست دارم. بعد به ایشان گفتم شما اخلاق شخصی‌تان خیلی خوب است ولی اخلاق در سیاست‌تان کجا است؟ شما در برخورد شخصی مؤدّب، متواضع، مهربان هستید؛ بعد که می‌آیید در سیاست و حکومت، هر کار غیراخلاقی‌ای می‌کنید. نمی‌شود که افکار عمومی را فریب بدهیم، یک واقعیّت را تحریف کنیم، دروغ سیاسی بگوییم امّا دم از اخلاق و فضیلت بزنیم. نمی‌شود من شخصاً آدم مؤدّب و بااخلاقی باشم ولی در سیاست، اخلاق را رعایت نکنم. متأسّفانه الان هم بعضی مسئولان در هر سخنرانی چیزهای متناقضی می‌گویند؛ اصلاً نمی‌فهمید که این صحبت‌ها را یک نفر دارد می‌کند، گویی دو نفر هستند یا دوشخصیّتی هستند. شاید شخصاً آدم اخلاقی، اهل مستحبّات و نوافل هم باشند، امّا در سیاست چه؟ سلوک سیاسی امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) از سلوک معنوی و اخلاقی ایشان جدا نبود؛ ما هم باید همین‌طور باشیم. اسلام سیاسی نباید از اسلام معنوی جدا باشد. اگر این رعایت شد، سیاست‌ورزی برای شخص حاکم و برای مردم مایه‌ کمال است؛ اگر رعایت نشد، سیاست‌ورز هم به خودش صدمه می‌زند، هم به جامعه. اگر امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) در سیاست، معنوی و اخلاقی نبود حتماً سازش می‌کرد و قطعاً آن سه جنگ بر ایشان تحمیل نمی‌شد؛ احتمالاً ترور هم نمی‌شد؛ اگر می‌خواست سیاستمدار باشد، نه شریعتمدار. ولی او می‌گوید من به‌خاطر دین به سیاست آمده‌ام؛ هدف اصلی من رابطه با خدا است. امام(قدّس‌سرّه) همین‌طور بود؛ در بزرگ‌ترین شکست‌ها ایشان می‌گفتند چیزی عوض نشده، محکم باشید.