kayhan.ir

کد خبر: ۲۲۶۹۶۵
تاریخ انتشار : ۰۹ مهر ۱۴۰۰ - ۲۰:۲۰
بررسی قیام 15 خرداد؛ مبدأ تحولات منتهی به انقلاب اسلامی- 60

غفلت از شناخت عمیق و جامع اسلام

 


روحانیت در مقام وارثان این سلسلة نورانی و به‌منزلة كارشناسانِ دین، می‌باید در گام نخست، این میراث را به‌خوبی بشناسند. اما شیوه صحیح این شناخت كدام است؟
هر مسلمانی معرفتی اجمالی از اسلام دارد و می‌تواند اصول پنج‌گانة دین و مذهب و نیز فروع ده‌گانة آن را كمابیش بشناسد. همچنین با برخی احكام عبادی آن آشناست و آنها را با عنوان واجبات و محرمات و... می‌داند و تا حد علم و همت خود بدان عمل می‌كند، ‌لیكن این شناخت ها به چندین دلیل كافی نیست:
نخست آنكه مجموعة آگاهی‌های ما از دین، حاصل شناخت‌هایی پراكنده است كه نام آن را «اسلام» گذاشته‌ایم. مفاهیمی كه به اسلام نسبت می‌دهیم، سلسله‌ای است از مسائل اعتقادی نظیر توحید، نبوّت، عدل، امامت و معاد، و همچنین مسائل اخلاقی، ‌احكام عملی فرعی و عبادی، احكام اجتماعی، ‌احكام حقوقی، احكام جزایی، احكام سیاسی و... كه حتی به اجمال نیز از تمام آنها باخبر نیستیم. این در حالی است كه هر سلسله از این مسائل، خود، بحری است بی‌كران، و میان تمام این سلسله‌ها و تمام این مسائل، روابط حقیقی و تكوینیِ بسیار منسجمی برقرار است. در این نظام منسجم، روابط و سلسله مراتبی بسیار دقیق وجود دارد و مسائل از نقطه مشخصی شروع می‌شوند و در نقطة معینی پایان می‌گیرند، و در این میان احكام و معارف چنان به هم پیوسته‌ و منظم و به هم مربوطند كه نمی‌توان بعضی را از بعضی گسیخت و جداگانه شناخت و بررسی كرد. تنها كسی می‌تواند دین را به گونه‌ای صحیح و دقیق دریابد كه قادر باشد مسائل آن را در نظام تكوینیِ منظم و منسجمِ آن بشناسد وگرنه حاصل تلاش او مجموعه‌ای از اطلاعات پراكنده‌ای خواهد بود كه ارتباط منطقی و درستی با همدیگر ندارند.
چنین كسی در حقیقت یك اسلام‌شناس نیست و این مجموعه نیز چیزی جز پیكره‌ای بی‌جان و مُثله شده به نام اسلام نخواهد بود. بر این اساس یكی از جنبه‌های مهم و دقیقی كه عالمان دین می‌باید در شناخت اسلام بدان دست یابند و به دیگران بیاموزند كشف رابطه‌ای است كه بین احكام و معارف دین وجود دارد
(شناخت ارتباطات تكوینیِ حوزه‌های دینی با یكدیگر.)
جنبة دیگری كه در شناخت اسلام هرگز نباید از نظر دور مانَد این است كه اكثر پژوهشگران دینی تنها بُعدهای خاصی را مدنظر گرفته‌اند و از سایر ابعاد اسلام به كلّی غفلت ورزیده‌اند یا به موضوع مورد علاقة خویش بیش از حد پرداخته‌اند. برای رفع این نقیصه اولاً باید اسلام را در «كلّ» شناخت و تمام ابعاد آن را در نظر گرفت؛ ثانیاً جایگاه هر جزءِ آن را در این مجموعه بازیافت. بر این اساس باید توجه داشت كه مبادا به دلیل بروز شرایطی خاص، برخی ابعاد دین از آنچه هست برجسته‌تر جلوه داده شوند و ابعادی دیگر از آن، مغفول و ناشناخته وانهاده بمانند، یا بدتر از آن، از جایگاه واقعی‌شان فروكاسته شوند.
بنابراین باید كوشید تا تمام ابعاد دین با همان نسبتی كه خداوند تكوین فرموده و پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله)
تبیین كرده است بازشناخته شوند.
نكتة بعد در آموختن معارف اسلام آن است كه هر دین‌پژوه باید تلاش كند تا به شناختی یقینی و قطعی از آموزه‌های اسلام دست یابد و در این راه به ظنّ و گمان، تَن ندهد. برای رسیدن به این مقصود نخست باید معارف دین را چنان آموخت كه برای خود پژوهشگر، هیچ‌
شك و شبهه‌ای باقی نماند؛ و دوم آنكه از جهت اثبات آموزه‌های دین نیز باید چنان قوی و عمیق بود كه هم بتوان آنها را به خوبی برای دیگران ثابت كرد و هم بتوان شبهه‌های مخالفان را با قاطعیت و قدرت پاسخ گفت.
این مهم امروزه یكی از كمبودهای اساسی حوزه‌های علمیه به شمار می‌آید؛ یعنی بسیاری از طلاّب، نه می‌توانند همة‌ ابعاد و مبانی دین را اثبات كنند و نه قادرند تا در برابر هجمه‌ها و شبهات فراوانی كه در برابر آموزه‌های اسلام طرح می‌شود دفاع كنند.
برنامه‌ریزی و فعالیت در این زمینه امروزه بیش از هر زمان دیگری اهمیت و ضرورت یافته است؛ چراكه امروزه با گروه‌های پرشماری مواجهیم كه هر یك برای رسیدن به مقاصد خود، بر بُعدی از اسلام می‌تازند و می‌كوشند تا مبانی عقیدتی و ارزشیِ مسلمانان را در زمینه‌ای سست و ویران سازند.
پس تنها در صورتی می‌توانیم در برابر این هجمه‌ها مقاومت كنیم كه اولاً خودمان به یقین رسیده باشیم؛ و ثانیاً بتوانیم دیگران را نیز به یقین برسانیم و شبهات را پاسخ گوییم. چه بسیار كسانی بوده‌اند كه با خلوص نیت و فداكاری و صمیمیت، پای در میدان شناخت و دفاع از اسلام نهاده‌اند اما بر اثر ضعف در این دو زمینه، ‌در مقام عمل شكست خورده‌اند و نه‌تنها در برابر شبهاتِ مخالفان نتوانسته‌اند دفاع كنند، بلكه رفته‌رفته افكار طرف مقابل در آنان اثر گذاشته و ایشان را دچار خودباختگی ساخته است. این افراد پس از مدتی، خود، از مدافعان اندیشه‌های مخالفان شده، و دانسته یا نادانسته بر ضد فرهنگ و آموزه‌های دین گام برداشته‌اند.
برای مثال بسیاری از دانشجویان بیشتر اوقات فراغت خود را صرف مسائل سیاسی و مبارزاتی می‌كنند و برای آنان چندان فرصتی برای تعمّق در مسائل دینی و اعتقادی باقی نمی‌ماند و چه‌بسا برخی از ایشان گمان كنند ژرف‌كاوی در مسائل عقیدتی و ایدئولوژیكی موجب عقب‌ماندگی در حوزه‌های عملی و پیشرفت كشور خواهد شد و بنابراین می‌باید در این زمانه از تعمّق در امور مزبور دست شست و بیشتر به امور عملی پرداخت.
به این ترتیب بسیاری از جوانان به دلیل ضعف بنیة اعتقادی‌شان در زمینه ایدئولوژی و جهان‌بینی اسلامی، سرانجام تسلیم و محكوم افكار انحرافی شدند. از سوی دیگر برخی از آنان بر اثر فداكاری‌ها و فعالیت‌های تحسین‌‌برانگیزشان، در توده‌های مردم نفوذ كردند و محبوب جامعه شدند، و وقتی كسی در جامعه مقبولیت عامّ یافت و به یك قهرمان بدل شد به طور طبیعی تمام یا اكثر آرای او نیز پذیرفته می‌شود، و به لحاظ روانی تفكیك میان نظرات تخصصی و غیرتخصصی او برای دیگران مشكل می‌آید.
این امر دربارة برخی گروه ها نیز صادق است؛ یعنی وقتی جامعه، ‌گروهی را به دلیل برخی افكار و فعالیت‌ها و شعارهایش پسندید و به او روی آورد، همه واقعیت‌ها را از نظرگاه آنان می‌نگرد و می‌پذیرد، ‌و این نقیصه، خود، یكی از راهكارهایی است كه دشمنان نیز بسیار از آن سوءاستفاده می‌كنند.