kayhan.ir

کد خبر: ۲۲۶۶۰۸
تاریخ انتشار : ۰۳ مهر ۱۴۰۰ - ۱۹:۳۳
درنگی بر کتاب «حدیث سرو و نیلوفر» دکتر غلامعلی حداد عادل-بخش پایانی

در پیچ و تاب‌های سرو و نیلوفر

 

محمدحسین انصاری‌نژاد

اشاره:
در بخش نخست این یادداشت، از قاب چهار پنجره نگاهی داشتیم به کتاب ارزشمند «حدیث سرو و نیلوفر» به قلم ادیب ارجمند دکتر حداد عادل که دربردارنده ۹ مقاله پژوهشی در‌باره زبان و ادب فارسی در شبه‌قارّه هند است.
دکتر حداد در پیش‌گفتار کتاب، درخصوص علت انتخاب عنوان «حدیث سرو و نیلوفر» برای کتاب می‌گوید:
«...نام «حدیث سرو و نیلوفر» برای این دفتر از آن جهت انتخاب شده است که سرو را می‌توان نماد فرهنگ ایران و نیلوفر را نماد فرهنگ هند دانست. سرو درختی کهن و همیشه سرسبز و سربلند است که در فلات ایران قدمتی دست‌کم به اندازه تمدّن ایرانی دارد و در حجّاری‌های تخت جمشید تا کاشیکاری‌ها و فرش‌های ایرانی دیده می‌شود... امیدوارم این مجموعه بتواند توجّه پژوهشگران جوان ایران و هند را به اهمّیت و عظمت نفوذ فرهنگ ایران در شبه‌قارّه هند جلب کند و همّت آنان را برای نگهبانی از میراث زبان و ادب فارسی در آن سرزمین، برانگیزد...»
اینک در بخش دوم و پایانی، از قاب پنجره‌هایی دیگر، این مجموعه را به تماشا می‌نشینیم.

پنجره پنجم: پیام اقبال به دنیای امروز
در این مقاله به بررسی اندیشه‌های بلند محمد اقبال در جهان امروز و نیاز دنیای امروز به اندیشه‌های او پرداخته شده است.
در آغاز، به‌ترسیم کلی سیمای آشفته و «انسان بی‌هویت» سرگردان امروزی پرداخته شده است. جهانی که به رغم همه شعارهایی که از باب آزادی و کرامت انسان و حقوق بشر می‌شنویم آکنده از ظلم و ستم و استبداد و بی‌عدالتی و فقر و جهل و عقب‌ماندگی است. در ادامه، به وضع رقت‌بار و عبرت‌انگیز جهان اسلام می‌پردازد که با نزدیک به یک میلیارد و پانصد میلیون نفر جمعیت و دربر گرفتن بخش وسیعی از جغرافیای جهانی و داشتن سهم عظیمی ‌از ثروت‌ها و منابع طبیعی کره زمین، نقشی در اداره جهان ندارد. آنگاه به سراغ پیام مهم اقبال و سخن اصلی او با جهانی که در آن زندگی می‌کند می‌رود و خاطرنشان می‌کند روح پیام مهم اقبال به ضرورت اعتقاد به خداست که به جهان و زندگی انسان معنا و امید می‌بخشد. در نگرش توحیدی علامه اقبال، خداوند سرچشمه مطلق و بی‌پایان و جوشان عقل و حکمت و قدرت و نظم و زیبایی و محبت است و اینها همان چیزهایی ست که انسان به آن احتیاج دارد و آری، انسان آیینه‌ای است صیقلی که می‌تواند همه این صفات را در خود متجلی سازد و به نمایش درآورد. آری اقبال، فیلسوفی عقل‌گراست که انسان را صاحب عقل و اراده آزاد می‏داند و از او می‌خواهد تا با عشق و شور و پاکی به امید به سوی خدا که سرچشمه نور است حرکت کند.
پنجره ششم: دری به خانه خورشید
زین گلستان به حیرت شبنم رسیده‌ایم
باید دری به خانه خورشید باز کرد
گشت و گذار ما در حدیث سرو و نیلوفر به مقاله «آشتی با بیدل» که می‌رسد، رایحه‌ای از جنس دیگر مشام جان ما را فرا می‏گیرد. این مقاله، حاصل درنگ و تماشای نویسنده در جنگل‌های تو در تو و خیره‌کننده شعر و سلوک بیدلانه است. وی با افق‌های تاریک و روشن جهان
پر فراز و نشیب شعر بیدل و رفتارهای هنری و شگردهای ادبی آن شاعر شگفت به خوبی آشناست. درباره بیدل و شعرهای فلک فرسایش در سال‌های اخیر کتاب‌ها و مقالات ارزنده‌ای نوشته‌اند که ناگفته پیداست همچنان راه‌های نپیموده بسیار است. تازه‌ترین اثر ارزشمندی که به تازگی در حوزه بیدل پژوهشی منتشر شده کتاب «بیدل و انشاء تحیر» به قلم شاعر و پژوهشگر دقیقه‌یاب و نام‌آشنا دکتر کاووس حسنلی است. در این کتاب به بازشناسی شعر بیدل با شرح سی غزل از پایان دیوان وی پرداخته شده که بسیار خواندنی است. این روزها پس از سال‌ها انتظار، ویراسته‌ترین و پیراسته‌ترین تصحیح دیوان بیدل به همت بلند بیدل پژوه شاخص، دکتر سیدمهدی طباطبایی از راه رسید و چشمان منتظر مشتاقان را روشن کرد. بدون شک این تصحیح زیبا و ارزنده، راه را برای آشنایی و زیست عمیق‌تر با این شاعر بزرگ، هموارتر از پیش خواهد ساخت. از مطلب اصلی دور افتادیم، دکتر حداد عادل، در این مقاله هم از چشم دیدی بدیع به بیدل نگریسته که قابل توجه است. وی در آغاز با ‌اشارت به شهرت عظیم بیدل در هندوستان و افغانستان و پاکستان به دلایل ناشناخته ماندن وی در ایران تا آغاز انقلاب پرداخته است. در بخشی از این مقاله می‌خوانیم اکنون اگر شهرت و آوازه پُرطنین بیدل را در فراسوی مرزهای ایران با حضور او در فضای چهل پنجاه ساله قبل ایران مقایسه کنیم دچار حیرت می‌شویم.(ص 176)
علت اصلی گمنامی ‌بیدل در ایران را در کم‌اعتنایی و بی‌التفاتی به سبک هندی در شعر فارسی می‌داند و خاطرنشان می‌کند. «سبک هندی» غالباً در دادگاه اهل ادب مسلط بر فضای شعر ایران به استناد بعضی نمونه‌های افراط‌آمیز آن محکوم شده و کنار گذاشته شده است. نهضت بازگشت در دویست سال گذشته، مروج پرهیز از گرایش به سبک هندی بوده است.
جان کلام در این مبحث را باید در علت گرایش شاعران به شعر بیدل جست‌وجو کرد. نویسنده مقاله، کلیشه‌های تکراری و هنجارها و معیارهای قدیمی ‌از نفس افتاده در شعر سنتی را از عوامل مهم پیوند شاعران انقلاب با بیدل و تأثیرپذیری با بسامد بالا از وی می‌داند. او در این‌باره می‏نویسد از سویی دیگر، شعر انقلاب اسلامی چنانکه‌ اشاره کردیم نمی‏توانست ادامه بی‌قید و شرط شعر خویش از انقلاب باشد. در شعر نو، سه عنصر «وزن»، «زبان» و «محتوا» در مقایسه با شعر کهن دستخوش تغییر شده بود. عامه مردم از شعر بی‌وزن و قافیه لذت نمی‏بردند و شعر انقلاب نمی‏توانست عامه مردم را نادیده بگیرد و خود را در سبک و ساختاری محدود کند که تنها حلقه‏های محدود خواص آن را می‏فهمیدند و می‏پسندیدند. (ص 188)
پس نیاز شعر انقلاب به دگرگونی در زبان و مضمون و محتوا از عوامل اصلی گرایش شاعران انقلاب به شعر بیدل است. بوطیقای خاص پربسامد بودن ‌ترکیب‌سازی و آشنازدایی‏های حیرت‌انگیز و دیگر دستگیره‏های زبانی و تصویری شعر بیدل باعث اقبال شاعران انقلاب به بیدل و جهان بی‌کران اوست. نویسنده از باب نمونه به تأثیرپذیری‌های دو شاعر تأثیر‏گذار انقلاب یعنی زنده‌یادان نصرالله مردانی و احمد عزیزی از بیدل‌ اشاره می‏کند. از سوی دیگر در شعر او می‌توان از حیث شیوه‌های واژه‌سازی و ترکیب‌سازی و ظرفیت‌های معنایی واژگان پژوهش کرد و برای قوت بخشیدن به زبان فارسی و محافظت از آن در برابر آسیب‌ها بهره گرفت. چه خوش‌ترنمی‌ از بیدل:
حاضران از دور چون محشر خروشم دیده‌اند
دیده‌ها باز است، لیک از راه گوشم دیده‌اند
بیدل از فهم کلامت عالمی‌ دیوانه شد
ای جنون انشا دگر فکر چه مضمون می‌کنی
پنجره هفتم:
نویسنده در این یادداشت، برداشت‌های خود را از تفرج در باغ طوطی هند امیر خسرو دهلوی بیان می‌کند.
وی با‌ اشاره به شباهت‌ها و قرابت‌های شعر حافظ و امیر خسرو،‌ اشاراتی به تأثیرپذیری حافظ از امیر خسرو دارد که ‌ای کاش مصادیقی را ذکر می‌کرد. در ادامه، به مقایسه‌ای کوتاه میان امیر خسرو و سعدی می‏پردازد و می‏نویسد خواننده غزلیات خسرو نه تنها روشنی غزل‌های سعدی را در غزل‌های امیرخسرو احساس می‌کند که شور و حال عاشقانه‌ای در سراسر غزل‌های وی می‌بیند. نظیر شور و حالی که در غزلیات سعدی موج می‌زند. بسیاری از اوزان و قوافی غزل‌های خسرو یادآور‌ اشعار سعدی است. ضرباهنگ غزل‌ها او را فراوان به یاد ضرباهنگ غزل‌های سعدی می‌اندازد.(ص213)
امیرخسرو می‌گوید:
عمر به پایان رسید در هوس روی دوست
برگ صبوری که راست بی‌رخ نیکوی دوست
سعدی گفته است:
آب حیات من است خاک سر کوی دوست
گر دو جهان خرمی‌ست، ما و غم روی دوست
این شعر امیرخسرو که می‌گوید:
تا داشت به جان طاقت، بودم به شکیبایی
چون کار به جان آمد، زین پس من و رسوایی
سعدی گفته است:
هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
نظر حداد عادل درباره مقایسه شعر سعدی و امیرخسرو، دقیق و درست و از سر اجتهاد ادبی است.
و حق این است که مایه شعر سعدی، بالاتر از خسرو است و غزل سعدی استادانه‌تر و محکم‌تر است و نیز فصیح‌تر و پخته‌تر. اما غزل‌های امیرخسرو در مقایسه با غزل‌های سعدی به مراتب شیرین‌تر و نرم‌تر است. هر که با غزل‌های امیرخسرو انس پیدا کند احساس می‌کند که در مقایسه با سعدی، زبان او ظریف‌تر و لطیف‌تر و صمیمانه‌تر و مردمی‌تر است.(ص 215)
در اثبات این مدعا این غزل معروف او را می‌توان شاهد گرفت که هم لطیف و دلنشین است و هم از لحاظ تصویر‌سازی و صحنه‌آرایی زنده و در یادماندنی:
ابر می‌بارد و من می‌شوم از یار جدا
چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا؟
ابر و باران و من و یار ستاده به وداع
من جدا‌ گریه‌کنان، ابر جدا، یار جدا
سبزه نوخیز و هوا خرم و بستان سرسبز
بلبل روی سیه مانده ز گلزار جدا
ای مرا، در ته هر موی، به زلفت بندی
چه کنی بند ز بندم همه یک‌ بار جدا؟
دیده از بهر تو خونبار شد ‌ای مردم چشم!
مردمی کن، مشو از دیده خونبار جدا
نعمت دیده نخواهم که بماند پس از این
مانده چون دیده از آن نعمت دیدار جدا
دیده صد رخنه شد از بهر تو، خاکی ز رهت
زود برگیر و بکن رخنه دیوار جدا
می‌دهم جان، مرو از من، و گرت باور نیست
پیش از آن خواهی بستان و نگهدار جدا
حسن تو دیر نپاید چو ز خسرو رفتی
گل بسی دیر نماند چو شد از خار جدا
(کلیات غزلیات خسرو، جلد 1، صفحه 1-2)
پنجره هشتم:
هشتمین مقاله مزین نام «ابوالکلام آزاد» است. حدادعادل، این پژوهشگر دقیقه‌یاب و سیاستمدار ژرف‌اندیش را از معماران حقیقی استقلال هند معرفی می‌کند. از نظرگاه حدادعادل ابوالکلام آزاد از شخصیت‌های درجه اول معاصر هندوستان است که از حیث جامعیت و اثرگذاری کاملاً متمایز و درخشان است. او در تحلیلی کوتاه از اندیشه‌های آزاد می‏نویسد:
ابوالکلام آزاد، متفکری برجسته، مصلحی اجتماعی، دانشمندی
دقیق النظر، مجاهدی با اخلاص، سیاستمداری سخت کوش، آزادی‌خواهی با منش معتدل، مدیری لایق، نویسنده‌ای توانا است که با چالش بزرگ «اسلام و تجدّد» دست و پنجه نرم کرده است. اهّم مسائلی که مولانا آزاد با آنها رو‌به‌رو بوده است عبارتند از: مبارزه با جهل، توجّه به اسلام به‌عنوان یک نظام جامع و کارآمد (هم برای این جهان و هم برای آن جهان)، مبارزه با استعمار خارجی(انگلیس)، تلاش برای سازماندهی توده‏های مردم و بیداری آنان، تلاش برای کسب استقلال و تحمل ده سال و هفت ماه زندان و انواع سختی‌ها در این راه، تلاش برای نیل به آزادی و کرامت انسان به‌عنوان درکی عمیق و درست از اسلام و قرآن، تلاش برای همراه ساختن مسلمانان و هندو در آزادی هند، کوشش برای‌ترسیم تصویری سیاسی و اجتماعی از اسلام (تصویری بشردوستانه از اسلام، تلاش برای ایجاد آشتی میان اعتقاد به وحدت امّت اسلامی و دلبستگی به ناسیونالیسم هندی، کوشش برای بنیان‌گذاری پایه‌های آموزش و پرورش هند در مدت یازده سال از آغاز استقلال هند تا زمان وفاتش.
پنجره نهم:
آخرین مقاله حدیث سرو و نیلوفر و به تعبیر شاعرانه، حسن مقطع این کتاب به نکاتی چند درباره عارف بزرگ «میرسید علی همدانی» اختصاص دارد. در این مقاله با ذکر نکاتی درباره سیر و سلوک عارفانه «میرسید علی» می‌گوید: این عارف بزرگ، در همه عمر در سیر و سفر در عالم اسلام بود و در یک نوبت 700 تن از فرهیختگان، صنعتگران، هنرمندان را از همدان به کشمیر برد و به اعتباری با تبدیل کشمیر به «ایران صغیر» تمدن‌سازی کرد. او می‏افزاید «میرسید علی» به اقتصاد و صنعت و تولید، توجه داشت و از صنعتگران و پیشه‌وران حمایت می‌کرد.
وی می‏افزاید «میرسید علی» به معنای واقعی عارف و زاهد بوده و در عین حال برای گذراندن زندگی خود، شخصا کاری کرده است. او زهد را در تولید هرچه بیشتر برای رفاه جامعه و مصرف هرچه بیشتر برای شخص خود می‌دانسته است.
اقبال لاهوری تأثیر شگرف میر سید علی را در کشمیر چنین بیان کرده است:
خطه آن شاه دریا آستین
داد علم و صنعت و تهذیب و دین
آفرید آن مرد «ایران صغیر»
با هنرمندی غریب و دلپذیر
تجلی حدیث سرو و نیلوفر در غزلی از نگارنده:
بدون هرگونه تعارف، می‌گوییم در سایه سار سرو و نیلوفر، اوقات خوب و خاطره‌انگیزی را تجربه کردم و روحم به این کتاب مدیون است. حدیث سرو و نیلوفر را چهار بار خواندم و بسیار آموختم. در حین خواندن این کتاب حس کردم دلم دارد غزلی می‌سراید. سخن را با این غزل که سلام شاعرانه‌ام به این کتاب و نویسنده دانشمند و جان آگاه آن است به پایان می‌برم. به جناب آقای دکتر حداد عادل و به پاس همنفسی‌ای که با کتاب شگفت حدیث سرو و نیلوفر داشتم:
تو را در دل به جز اندوهِ پهناور نمی‌گنجد
به ساحل شورِ این کشتیِ بی‌لنگر نمی‌گنجد
ورق‌گردانیِ امواج را پیش از سحر بنویس
مگو شبخوانی دریا در این دفتر نمی‌گنجد
به حشر قامت سروی تو را امروز سوگند است
که از بالا بلندی در صفِ محشر نمی‌گنجد
روایت می‌کنی از مستیِ آن شیخِ شهر آشوب
که در محراب می‌رقصد، که بر منبر نمی‌گنجد
کجای جاده‌ لاهور با اقبال همراهی
که غیر از جذبه‌ لاهوتی‌ات در سر نمی‌گنجد
رموز بی‌خودی را در تبِ خیزاب‌ها بنگر
تو را در بحرِ حیرت غیر از این گوهر نمی‌گنجد
تو را لای سفرنامه است مشتی از پَرِ ققنوس
قلم این مرغ آتش‌بال تو در پر نمی‌گنجد
قدم در سنگفرشِ آسمان تا می‌زنی بنویس
سماعِ عرشیان در قابِ هفت اختر نمی‌گنجد
چراغی کِی برانگیزد کسی از لاله‌ کوهی
به باغ امشب حدیث سرو و نیلوفر نمی‌گنجد...