اَبر ستاره شبهای تار من، برگرد(چشم به راه سپیده)
شهر پر آیینه
صبح بى تو رنگ بعد از ظهر یك آدینه دارد
بى تو حتى مهربانى حالتى از كینه دارد
بى تو مىگویند تعطیل است كار عشقبازى
عشق اما كى خبر از شنبه و آدینه دارد
جغد بر ویرانه مىخواند به انكار تو اما
خاك این ویرانهها بویى از آن گنجینه دارد
خواستم از رنجش دورى بگویم یادم آمد
عشق با آزار، خویشاوندى دیرینه دارد
در هواى عاشقان پر مىكشد با بىقرارى
آن كبوتر چاهى زخمى كه او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگى را مىگشاید
آن كه در دستش كلید شهر پر آیینه دارد
مرحوم قیصر امینپور
سخت است !
تو را در شأن تو تشبیه سخت است
برایم اینچنین تنبیه سخت است
بیا آقا که دیگر غیبتت را
برای دیگران توجیه سخت است
مصطفی موزانی
این کیست ؟
دلتنگی مرا به تماشا گذاشته است
اشكی كه روی گونه من پا گذاشته است
همزاد با تمامی تنهایی من است
مردی كه سر به دامن صحرا گذاشته است
این كیست اینكه غربت چشمان خویش را
در كولهبار خستگیام جا گذاشته است
این كیست اینكه این همه دلهای تشنه را
در خشكسال عاطفه تنها گذاشته است
خورشید چشم اوست كه هر روز هفته را
چشم انتظار مشرق فردا گذاشته است
سعید بیابانکی
بین خودمان بماند
هر چند که بیمار تو هستیم همه
دیوانه دیدار تو هستیم همه
بین خودمان بماند آقا عمریست
انگار طلبکار تو هستیم همه
جلیل صفربیگی
مثل همیشه
در دم مداوا میکنی مثل همیشه
عقده ز دل وا میکنی مثل همیشه
آیینه زیبا میشود با یک نگاهت
دل را تو شیدا میکنی مثل همیشه
دروازه لطف و کرم را میگشایی
وقتی که لب وا میکنی مثل همیشه
از گوشه چشمت کرم میریزد آقا
از بس که غوغا میکنی مثل همیشه
پرونده اعمال ما گرچه سیاه است
می دانم امضا میکنی مثل همیشه
دلمردهام اما تو با یک گوشه چشمی
کار مسیحا میکنی مثل همیشه
بهر ظهور خود چرا ای یوسف عشق
امروز و فردا میکنی مثل همیشه
تو مثل بابایت علی غمهای خود را
با چاه نجوا میکنی مثل همیشه
تو مثل زهرا مادرت از بس که خوبی
با ما مدارا میکنی مثل همیشه
شبهای جمعه کربلا همراه مادر
تو روضه برپا میکنی مثل همیشه
؟؟؟؟؟
اَبر ستاره شبهای تار
غزلتر از غزل انتظار من، برگرد
ابر ستاره شبهای تار من، برگرد
کرشمهای کن و چشمی خمار و در عوضش
تمامی هستی و دار و ندار من، برگرد
میان گرد و غبار گمان، ترک برداشت
فسیل باور ایل و تبار من، برگرد
کجاست شطح دو تار نگاه مشرقیات ؟
که پینه بسته گلوی سه تار من، برگرد
بیا به یاری این پی ناتوان، افسوس
پر از گناه شده کوله بار من، برگرد
بکوب بر دف و با رقص تیغ عریانت
بچرخ دور جنون مدار من، برگرد
شهید کن عطشم را، شتاب کن موعود
به سر رسیده دگر انتظار من، برگرد
سعید یغمایی
غیبت نکنید
ای شب زدگان به مرگ عادت نکنید
فردای ظهور را ملامت نکنید
یک روز ز پشت ابرها میآید
پشت سر آفتاب غیبت نکنید
مهدی صفی یاری