kayhan.ir

کد خبر: ۲۲۵۵۰۱
تاریخ انتشار : ۱۹ شهريور ۱۴۰۰ - ۲۰:۵۸

خیانت و خیانتکاران از منظر قرآن

 

بهنام وکیلی
بی گمان بنیاد اجتماع بر پایه عقود و پیمان‌هایی است که میان افراد جامعه بسته می‌شود و افراد جامعه باوفاداری به این پیمان‌هاست که بر استحکام روابط و همگرایی و همدلی می‌افزایند و از واگرایی جلوگیری می‌کنند. عقل انسانی نیز بر وفای بر پیمان‌ها و عقود و مواظبت بر آن به عنوان یک حکم اخلاقی و حقوقی تاکید می‌کند و شریعت الهی نیز مهر تایید و امضا بر پای آن می‌گذارد.
از این روست که خیانت به عنوان یکی از جلوه‌های بی‌وفایی و عهد شکنی از سوی مردمان ناپسند شمرده شده است و خیانتکاران از سوی جامعه طرد می‌شوند.
نویسنده در این مطلب به علل و عوامل اقدام برخی از افراد به عهد شکنی و خیانت پرداخته و راهکارهایی را برای جلوگیری از خیانت و خیانت‌ورزی از نگاه قرآن ارائه کرده است.
***
خیانت، علت خشم الهی و رسوایی
بارها از خیانت همسران در اخبار و حوادث خوانده و شنیده اید. در بازار اگر کسی به خیانت متهم شود دیگر نمی‌تواند کسب و کاری داشته باشد. یکی از صفات پیامبر(ص) که در میان مردم مکه مشهور و معروف بوده و پیامبر(ص) نخستین پیام خویش را با بهره‌گیری از همین شهرت ابلاغ کرد محمد امین بودن است. اینها همه نشان می‌دهد که در عرف اجتماع امانت از چه جایگاه ارزشی و اهمیت ویژه‌ای در روابط اجتماعی برخوردار است و در مقابل، خیانت تا چه اندازه زشت و ناپسند و ضد ارزشی می‌باشد.
خیانت که نقیض امانت است و گاه به معنای مخالفت در برابر حق از طریق پیمان شکنی مخفیانه به کار می‌رود (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص ۳۰۵ ذیل واژه خون) دارای آثاری است که در اینجا به برخی از آنها‌اشاره می‌شود.
خداوند خیانتکاری را در آیات ۱۶۱ و ۱۶۲ سوره آل عمران زمینه‌ساز خشم و غضب الهی بر می‌شمارد و در آیاتی چون ۱۰۷ سوره نساء‌ و ۵۸ سوره انفال و ۳۸ سوره حج آن را یکی از علل و عوامل محرومیت از محبت الهی معرفی می‌کند.
از نظر خداوند خیانت به هر شکل و نوعی، هر چند که در ظاهر آسیب زدن به دیگران تلقی می‌شود ولی در واقع آن کسی که بیشترین آسیب را می‌بیند شخص خائن است. از این رو در آیه ۱۸۷ سوره بقره گناه و نافرمانی از فرمانهای الهی و عهدشکنی نسبت به آن را مصداقی از خیانت به خود انسان و شخص خائن بر می‌شمارد و در آیه ۲۷ سوره انفال خیانت‌ورزی ‌اشخاص نسبت به دیگری از جمله مسلمانان را چیزی جز خیانت به خویشتن نمی‌داند و در یک حکم کلی در آیه ۱۰۷ سوره نساء خیانت به دیگران را در معنا و مفهوم خیانت به خویشتن تفسیر و تعبیر می‌کند؛ زیرا در این آیات سخن از خیانت به خود است و از آنجا که امانت و خیانت در مورد اموال خود، معنا ندارد ولی خداوند در این آیات به مخاطبان می‌گوید که خیانت نکنید و خیانت را به خودمخاطبان نسبت می‌دهد، لذا می‌توان دریافت که مقصود خداوند از چنین شیوه بیانی آن است که شخصی که به دیگری خیانت می‌کند در عمل به خود خیانت کرده است.
این بدان معناست که خیانت شخص پیش از آنکه به دیگری آسیب رساند به خود شخص آسیب می‌زند و بیش از آنکه دیگری از آن در رنج افتد شخص خائن در رنج و عذاب می‌افتد.
خداوند در آیاتی چند تبیین می‌کند که سنت و قانون الهی بر این قرار گرفته است که هرگز شخصی با خیانت نمی‌تواند به اهداف و مقاصد خود برسد و کسی که بخواهد از این راه به مقصد و هدف برسد همواره از مقصد و هدف باز خواهد ماند و بدان نمی‌رسد. خداوند در آیه ۵۲ سوره یوسف و نیز ۵۸ و ۸۹ سوره انفال شکست و ناکامی خائنان را از سنت‌های الهی می‌شمارد تا این معنا را القا کند که با خیانت کسی به موفقیت و پیروزی دست نخواهد یافت.
آیه ۷۱ سوره انفال تبیین می‌کند که علت عدم موفقیت خائنان در رسیدن به اهداف و مقاصدشان را باید در علم و حکمت خداوند جست؛ زیرا اگر خائنان با چنین رفتار و شیوه‌ای بتوانند به اهداف و مقاصد خود برسند دیگر جامعه و اجتماعی به جا نخواهد ماند و هر کسی می‌کوشد تا با خیانت در امانت‌ها و پیمان‌ها به هدف خویش برسد. این گونه است که فلسفه وجودی اجتماع از میان می‌رود و واگرایی به جای همگرایی می‌نشیند و ظلم و ستم جامعه را از درون فرو می‌پاشاند. بنابراین اقتضای حکمت و علمی الهی به این تعلق گرفته است که خیانتکاران نتوانند از راه خیانت به اهداف و مقاصدشان برسند.
هر چند که در این آیه سخن از خیانت به پیامبر(ص) است ولی این حکم کلی است و هر کسی که بخواهد از راه خیانت به هدف خویش برسد ناموفق خواهد بود و شکست را تجربه می‌کند؛ زیرا آیه ۵۲ سوره یوسف به صورت کلی و مطلق می‌گوید که خداوند هرگز حیله و مکر خیانتکاران را نمی‌گذارد به هدف برسد و موجب موفقیت و پیروزی آنان شود. عدم هدایت کید و مکر خائنان از آن روست که به حکم ربوبیت و پروردگاری جلوی تاثیرگذاری مکر و حیله‌شان را می‌گیرد و طعم شکست و عدم موفقیت را به آنان می‌چشاند.
انسانهای خائن به حکم سنت و قانون الهی نه تنها دچار خشم خداوند و شکست و محرومیت از محبوبیت خداوندی می‌شوند بلکه محروم از دفاع و حمایت‌های الهی نیز می‌شوند و خداوند هرگز آنان را پشتیبانی نمی‌کند تا این گونه سرخورده‌تر از همیشه شوند. این مطلب را از آیات ۱۰۵ و ۱۰۷ سوره نساء‌ و نیز ۳۸ سوره حج می‌توان به دست آورد.
بی‌گمان بدترین پیامد و اثری که می‌توان برای خیانتکاران در دنیا و آخرت تصور کرد رسوایی و بدنامی آنهاست. خداوند در آیات ۱۰۷ و ۱۰۸ سوره نساء یکی از مهم‌ترین علل و عوامل رسوایی انسان در دنیا و آخرت را خیانتکاری بر می‌شمارد و توضیح می‌دهد که انسانهای خائن گرفتار شرم و رسوایی خواهند شد و به جای آنکه اعتباری کسب کنند بی‌اعتبار و بی‌آبرو می‌شوند.
براین اساس از مومنان خواسته است تا برای رهایی از خشم الهی و محرومیت از محبوبیت و دفاع و حمایت الهی و اجتناب از رسوایی و شکست، از خیانت اجتناب کنند.(انفال آیات ۷۰ و ۷۱ و نیز ۲۷ و ۲۸ و یوسف آیه ۵۲ ) زیرا خیانتکاری از نظر خداوند حرام و گناه می‌باشد (آل عمران آیه ۱۶۱ و حج آیه ۳۸ و انفال آیه ۲۷ و ۵۸) بویژه آنکه خائن می‌کوشد به سبب حیا و بی‌آبروئی خیانت خویش را مخفی سازد در حالی که از خداوند حیا و شرم نمی‌کند(نساء‌آیات ۱۰۷ و ۱۰۸)
اوصاف خائنان
بی گمان خائنان به سبب آنکه می‌کوشند تا به اهداف و مقاصد خویش برسند و روش‌های آنان بر ملا نشود اصل را بر پنهانکاری و مخفی نگه‌داشتن قرار می‌دهند. ازاین روست که خداوند پنهانکاری را از مهم‌ترین ویژگی‌های خائنان برمی‌شمارد.(نساء‌آیات ۱۰۷ و ۱۰۸)
دومین صفت برجسته آنها مکر و نیرنگ است؛ زیرا بی‌مکر و نیرنگ نمی‌توانند به مقاصد و اهداف خویش برسند.(یوسف آیه ۵۲) لذا بسیار ظاهر الصلاح می‌باشند و در جامعه به گونه‌ای رفتار می‌کنند که همه آنان را انسانهای موجه و اهل ایمان بشمارند و حتی بی‌خط و سندی با ایشان معامله کنند.
این در حالی است که آنان نه تنها انسانهای بی‌شخصیتی هستند که از مهر و محبت دیگران سوء‌استفاده می‌کنند بلکه به خود اجازه می‌دهند که بسادگی گناه کنند و گناهکاری برای آنان به شکل مخفی امری عادی است. به این معنا که در جامعه به شکلی ظاهر می‌شوند و چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند.
از این رو خداوند آنان را با عنوان اثیم و گناهکار توصیف می‌کند که گناهکاری جزو شخصیت‌شان شده و به این صفت و منش متصف شده‌اند.(نساء‌آیه ۱۰۷)
خائنان انسانهای ناسپاسی هم هستند و هرگز در برابر نعمتی که به ایشان داده می‌شود و کاری که در حق آنان انجام می‌شود سپاسگزار نیستند. از نعمت‌های الهی چون هوش و زیرکی و مانند آن بدرستی بهره نمی‌گیرند و به جای آنکه از آنها برای تعالی و کمال خویش استفاده کنند این هوش و زیرکی را خرج خیانت ورزی و مکر وحیله کردن می‌کنند.(حج آیه ۳۸ و نیز نساء‌آیه ۱۰۷)
خیانت به همسر
بدترین نوع خیانت‌ها خیانت انسان به همسر خویش است؛ زیرا بنیاد اجتماع بر پایه کوچک‌ترین آن یعنی خانواده نهاده شده است؛ اگر خیانت در خانواده شکل بگیرد شخص، اطمینان خویش را به جامعه بزرگ‌تر از دست می‌دهد و بر این گمان می‌رود که همه اهل خیانت هستند و باید با آنان همان گونه که هستند برخورد کرد؛ از این رو بنیاد اجتماع از درون خانواده فرو می‌پاشد. این گونه است که مسئله امانت نسبت به همسران بویژه از سوی زنان مورد تاکید آیات قرآن است.
خداوند از مرد و زن خواسته است که نسبت به هم وفادار باشند و خیانت نورزند؛ زیرا خیانت به همسر نه تنها خیانت به خود است بلکه خیانت به جامعه نیز محسوب می‌شود و جامعه را از درون فرومی پاشد و اطمینان و اعتماد عمومی را سلب می‌کند.
آیه ۵۲ سوره یوسف از تجاوز به ناموس مردم به عنوان خیانت به آنان یاد می‌کند و یادآور می‌شود که اگر زنی خود را در اختیار غیر همسر قرار دهد در حقیقت به شوهر خویش خیانت کرده است.
در آیه ۲۳ مراوده و تلاش برای همبستر شدن با یوسف از سوی زلیخا را به عنوان اقدامی خیانت‌آمیز معرفی می‌کند و در آیه ۲۵ همین سوره به زشتی و ناپسندی آن از سوی جامعه مصری اشاره می‌کند و می‌کوشد تا این مفهوم را القا کند که خود زلیخا نیز آن را ناپسند می‌شمارد از این روست که حاضر به آشکار شدن نیست بلکه با درخواست مجازات می‌کوشد تا نشان دهد که خیانت از سوی یوسف بوده است که نسبت به ولی‌نعمت خود خیانت ورزیده و چشم طمع در همسرش داشته است.
زنان به سبب آنکه دارای جاذبه‌های جنسی هستند بسادگی می‌توانند مردانی را برای خیانت جذب کنند از این رو خداوند همواره از مکر و حیله زنان خائن سخن به میان می‌آورد. آیات ۵۱ و ۵۲ سوره یوسف از خیانت زنان ‌اشراف مصر با مکر و حیله بر ضد یوسف سخن می‌گوید تا نشان دهد که زنان چگونه می‌کوشند با هر وسیله‌ای به هدف خویش برسند هر چند که به حکم قانون الهی و سنت خداوندی رسوا شده و شکست می‌خورند و در نهایت بدنام می‌شوند.
عوامل خیانت
از آنجایی که مصادیق و مواردی که نسبت به آن خیانت صورت می‌گیرد متفاوت و متعدد است، زمینه‌ها و علل و عوامل آن نیز متعدد و متنوع می‌باشد.
بی‌گمان مهم‌ترین عامل برای خیانت‌ورزی نسبت به هر چیزی و هر کسی را وجود نفس اماره انسان است که به پلیدی و زشتی فرمان می‌دهد و اجازه نمی‌دهد تا انسان در مسیر کمالی و تعالی گام بردارد.
خداوند در آیات ۵۲ و ۵۳ سوره یوسف و نیز آیات دیگر ریشه بسیاری از خیانت‌ورزی‌ها در مسائل و موارد مختلف از جمله خیانت جنسی را به نفس اماره نسبت می‌دهد. بنابراین باید با بهره‌گیری از راهکارهای دستیابی به تقوا همانند نماز و روزه و ذکر الهی گام‌های عملی برای مهار و مدیریت نفس برداشته شود و با خودسازی، افسار نفس اماره را به دست عقل سپرد.
البته در آیات دیگر علل و عوامل دیگری را نیز ذکر می‌کند که می‌توان گفت آنها مصادیقی از فرمانروایی نفس اماره است. به عنوان نمونه یکی از علل وعوامل خیانت در دین و اموال، دلبستگی انسان به مال است که در آیات ۲۷ و ۲۸ سوره انفال از آن به عنوان عامل خیانت یاد شده است. در حقیقت ریشه دلبستگی را باید در نفس آدمی و فرمانروایی هواهای نفس جست‌وجو کرد.
نژادپرستی برخی از افراد که موجب می‌شود تا در پیمان‌ها و یا اموال دیگر اقوام خیانت ورزند نیز به نفس اماره و گرایش‌های آن بازمی‌گردد.(آل عمران آیه ۷۵)
دلبستگی و علاقه افراطی به فرزند زمینه‌ساز خیانت و انحراف انسآنها از دین و حق و حقیقت می‌شود که آن نیز ریشه در نفس اماره دارد.(انفال آیات ۲۷ و ۲۸)
بنابراین می‌توان گفت که نفس اماره به سبب آنکه گرایش متفاوت و متعدد به همه امور مادی و دنیوی دارد می‌کوشد تا شخص را به خیانت وادار سازد و عهد و پیمانها را بشکند.
موانع خیانت‌ورزی
بر این اساس می‌توان گفت مهم‌ترین مانع از حکومت نفس اماره و خیانت ورزی‌های آن این است که خودسازی کرده و نفس را به مدیریت عقل در آوریم.
هر یک از موانعی که در اینجا به عنوان موانع خیانت‌ورزی معرفی می‌کنیم یکی از علل جلوگیری‌کننده از اماریت نفس می‌باشد.
به عنوان نمونه خداوند در آیه ۱۰۷ و ۱۰۸ سوره نساء‌ حیا از خداوند را به عنوان مانع خیانت معرفی می‌کند. اگر خوب در این مسئله دقت شود دانسته می‌شود که زمانی شخص دارای حیا می‌شود که از جایگاه خداوند آگاه باشد و توجه به این داشته باشد که همواره در محضر خداوندی است که ناظر و شاهد اعمال اوست. دراین صورت است که نفس را مدیریت می‌کند و اجازه نمی‌دهد تا در پیشگاه خداوند قادر و توانا و دانا و شاهد کاری زشت انجام دهد.
خداوند در همین آیات و نیز ۱۹ سوره غافر اعتقاد داشتن به احاطه علمی خداوند بر اعمال انسان‌ها را به عنوان یکی از عوامل بازدارنده از هرگونه خیانت معرفی می‌کند که این نیز همان معنای پیش گفته را به خوبی روشن می‌سازد. خداوند در آیه ۲۴ سوره یوسف همین معنا را به شکل دیدن برهان الهی تبیین می‌کند تا معلوم شود که علم به حضور الهی و توجه به شهود وی می‌تواند بازدارنده انسان از بسیاری از اعمال زشتی باشد که نفس اماره دستور به آن می‌دهد.
اعمال قدرت که در آیه ۷۵ سوره آل عمران به عنوان بازدارنده انسان از خیانت معرفی شده است و نیز توجه به ناکامی و شکست هر گونه تدبیرهای خیانت آمیز (یوسف آیه ۵۲) به این معناست که انسان با مدیریت نفس اماره و کنترل و مهار آن می‌تواند خود را از خیانت حفظ کند.
آیه ۷۵ و ۷۶ سوره آل عمران تقوا را عامل بازدارنده از خیانت معرفی می‌کند و با تاکید بر بندگی خالص به درگاه الهی (یوسف آیه ۲۴) و توجه به رحمت خداوندی (یوسف آیات ۵۲ و ۵۳) نشان می‌دهد که توجه به حضور خداوند و آگاهی از جایگاه خود به عنوان انسان فقیر و نیازمند به رحمت تا چه اندازه می‌تواند موجب شود تا انسان نفس اماره را کنترل کرده و در مسیری به دور از خیانت گام بردارد.
بنابراین هر کسی که بخواهد از خیانت به دور ماند باید نفس اماره خویش را حفظ کند و مهار و مدیریت آن را به دست عقل سپارد که عقل حکم به امانتداری و وفای به عهد و پیمان می‌کند. هر گاه مدیریت انسان را نفس اماره به دست گیرد او را به سوی اموری سوق می‌دهد که خیانت در امانت یکی از جلوه‌های آن است؛ اما اگر کسی مدیریت نفس را به عقل و ایمان سپارد از خیانت و مانند آن در امان می‌ماند. برای دستیابی به این هدف می‌بایست در بینش و نگرش خویش تغییر اساسی ایجاد کند و بداند که خداوند نه تنها آگاه و دانا بلکه خبیر و شاهد و ناظر اعمال آدمی است و هیچ چیز پنهان از درون و برون، بر او مخفی و نهان نیست.
اهمیت امانتداری در روایات
در حدیثى از رسول خدا (صلّى‌الله علیه وآله) خطاب به على‌(ع) می‌خوانیم که فرمود: «یا اَبَالْحَسَنِ اَدِّ الاَمانَهَ اِلَى الْبَرِّ وَ الْفاجِرِ فِى ما قَلَّ وَجَلَّ حَتّى فِى الخَیْطِ وَ الْمخِیطِ؛ اى ابوالحسن! امانت را چه مربوط به شخص نیکوکار باشد یا بدکار، چه کم باشد چه زیاد به صاحبش برسان، حتى در نخ و سوزن». (بحارالانوار، جلد ۷۴، صفحه ۲۷۳.)
على‌(ع) می‌گوید این سخن را پیامبر اکرم ساعتى پیش از وفاتش به من فرمود و سه بار آن را تکرار کرد.
در حدیث دیگرى از امام صادق(ع) آمده است: «اِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَبْعَثْ نَبِیّاً اِلاّ بِصِدْقِ الْحِدِیثِ وَ اَداءِ الاْمانَهِ اِلَى الْبَرِّ وَ الْفاجِرِ؛ خداوند هیچ پیامبرى را مبعوث نکرد، مگر اینکه راستگویى و اداء امانت نسبت به نیکوکار و بدکار جزء تعلیمات او بود». (اصول کافى، جلد ۲، صفحه ۱۰۴.)
این تعبیر نشان می‌دهد که در تمام ادیان آسمانى، راستى و امانت جزء مهم‌ترین تعلیمات بوده و از اصول ثابت ادیان الهى شمرده مىشود.
از همان امام بزرگوار نقل شده که براى آزمایش ایمان مردم فرمود: «لا تَنْظُرُوا اِلَى طُوْلِ رُکُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ، فَاِنَّ ذلِکَ شَئْىٌ اِعْتادَهُ فَلَو تَرَکَهُ اِسْتَوْحَشَ لِذلِکَ وَلکِنْ اُنْظُرُوا اِلى صِدْقِ حَدِیثِهِ وَ اَداءِ اَمانَتِهِ; نگاه به رکوع و سجود طولانى افراد نکنید (و تنها آن را نشانه دیانت آنها ندانید) چرا که این چیزى است که ممکن است به آن عادت کرده باشد، و هرگاه آن را ترک کند، نگران مىشود ولى نگاه به راستگویى و امانت آنها کنید». (همان، صفحه ۱۰۵، حدیث ۱۳.)
هدف از این تعبیر این نیست که نماز و روزه و حج و انفاق، سبک شمرده شود، بلکه هدف آن است که اینها فقط نشانه دیندارى افراد معرفى نگردد، بلکه به دو رکن اساسى دین یعنى راستى و امانت بیشتر توجه شود.