kayhan.ir

کد خبر: ۲۲۵۴۹۹
تاریخ انتشار : ۱۹ شهريور ۱۴۰۰ - ۲۰:۵۷

آثار تعصب باطل(پرسش و پاسخ)

 

پرسش:
در چه مواقعی تعصب انسان شکل باطل پیدا می‌کند و در چه شرایطی تعصب خوب و دارای ارزش‌های مثبت برای انسان است؟
پاسخ:
واکنش متعصبین باطل در قرآن
قرآن کریم از گروهی از مردم زمان نزول قرآن که منکر و مخالف قرآن بودند نقل می‌کند که می‌گفتند:
خدایا اگر این قرآن حق است، یک سنگی از آسمان بر سرما بفرست که ما یک آن زنده نمانیم (انفال-32)
خیلی عجیب است که بشر به حالتی در بیاید که حقیقت آنقدر برای وی تلخ و ناگوار و غیر قابل تحمل باشد که بگوید: خدایا اگر این قرآن حق و حقیقت است و ثابت خواهد ماند و گسترش و نفوذ پیدا خواهد کرد، جان من را بگیر و مرا ببر که آن را نبینم. در صورتی که عقل سلیم مردمی که سلامت نفس دارند باید این چنین باشد که از خدا بخواهند که اگر فلان مطلب حق است، سینه مرا برای درک و فهم آن بازکن و مرا آماده پذیرش آن گردان. بلی این طور است. بشر گاهی به قدری مزاج روحی و اخلاقی و فکری‌اش مباین و منافی با حق و عدالت و صداقت و ایمان می‌گردد که حاضر است بمیرد ولی با حقیقت روبرو نشود.
بطلان«حقیقت تلخ است» در عرف
در عرف ما شایع است که می‌گویند: با حقیقت تلخی روبرو شدم! اینجا این سؤال مطرح می‌شود که مگر حقیقت هم ممکن است تلخ باشد؟ مگر نه این است که انسان برحسب فطرت میل و عشق به حقیقت آفریده شده پس چرا حقیقت تلخ می‌گردد؟ جواب این است که از یک نظر هیچ چیز در ذات خود تلخ یا شیرین، زشت یا زیبا، خوشبو یا بدبو نیست. این امور چیزهایی هستند که ذهن ما آنها را خلق می‌کند، اما نه به طور گزاف و بی‌حساب. یعنی با ساختمان و اوضاع و احوال طبع ما و مزاج روحی و جسمی ما ارتباط دارد. مثلا قند و عسل در ذائقه اشخاص سالم شیرین است، ولی ممکن است برای یک بیمار که اوضاع و احوال بدنش طور دیگر است قند و عسل طعم تلخی داشته باشد. اینکه می‌گویند حقیقت شیرین و لذیذ است، برای طبیعت‌ها و روحیه‌های سالم و بی‌غرض و بدون تعصب کور و جاهلانه است که خواهان واقعیت‌هایی می‌باشند که هست. اما برای یک روحیه بیمار و آلوده به اغراض و تعصب کور و بدون معرفت، گاهی حقیقت از هر تلخی تلخ‌تر است تا آنجا که تاب مواجه شدن با آن را ندارد و از خدا می‌خواهد که اگر فلان چیز حق است مرا بمیران تا آن را نبینم!
حقیقت اسلام و گمشده مؤمن
از علی(ع) سؤال شد که اسلام را توصیف کند. فرمود: طوری توصیف خواهم کرد که تاکنون کسی توصیف نکرده است و فرمود: اسلام همان تسلیم است(نهج‌البلاغه- حکمت 125) این کلمه بسیار بزرگ است، یعنی حقیقت اسلام، عناد نداشتن و تعصب و لجاج نداشتن با حقیقت است. اسلام این است که بشر در باره حقیقت تسلیم باشد. قرآن کریم عده‌ای را به اشاره یاد می‌کند که پیامبر(ص) و قرآن را در عین کمال یقین به صدق و راستی پیامبر اکرم(ص) انکار می‌کردند (نمل- 14) علی‌(ع) می‌فرماید: حکمت (یعنی سخن درست و محکم و منطقی) گمشده مومن است (همان،حکمت 80) و آدمی گمشده خود را هر جا و در دست هر کس که ببیند آن را می‌گیرد. مومن و مسلمان واقعی از نظر علم جویی و حقیقت‌طلبی نباید اهمیت بدهد که حقیقت و علم و حکمت را در نزد چه کسی می‌یابد؟ بلکه فقط باید به این جهت اهمیت بدهد که آیا آنچه در نزد او هست حقیقت است یا حقیقت نیست؟ در صدر اسلام حوزه‌های درس و بحث از اقوام و ملیت‌های مختلف تشکیل می‌شد و یک استاد از یکی از این نژادها(عرب، ایرانی، هندی، قبطی و..) برای همه تدریس می‌کرد، اگر در آن وقت روحیه‌ها به واسطه جهل و غرور و تعصب بیمار بود، می‌گفتند: آن طب و آن منطق و فلسفه و آن آداب و حکمت‌ها که از نژاد دیگر یا اهل کیش دیگر به دست ما برسد، ما آن را نمی‌خواهیم. ما حاضریم بیماران ما بمیرند و علم طب را از بیگانگان فرا نگیریم! و باید برای همیشه در جهل و محرومیت می‌ماندند. این است تعصب کور و باطل و غلط!
تعصب مثبت
امام علی(ع) بعد از آنکه مذمت شدیدی از تعصب باطل می‌کند می‌فرماید: اگر فرضا می‌خواهید غرور ملی و تعصب داشته باشید نسبت به فضایل و مکارم و صفات حسنه تعصب داشته باشید (نهج‌البلاغه- خطبه 190) با خود بگویید چرا فلان ملت عالم است و ما عالم نیستیم، پس بکوشیم تا به آنها برسیم و از آنها هم جلوتر برویم. چرا فلان ملت اخلاق و عادات و روابط اجتماعی‌شان از ما بهتر است پس بکوشیم که مانند آنها بشویم و بلکه از آنها در درستی و امانت و فداکاری و حسن اخلاق جلوتر برویم. تعصب شما در جهت نزدیک شدن به حقیقت باشد نه در جهت دورشدن از آن!