ایران در رسانههای جهان
سرویس سیاسی-
رسانههای بینالمللی و منطقهای روزانه اخبار و تحلیلهای مختلفی را درباره ایران منتشر میکنند. ترجمه گلچینی از این گزارشات و تحلیلها به معنای تایید محتوای آنها نبوده و صرفاً برای آشنایی مخاطبان با فضای رسانههای خارجی درباره کشورمان است.
تایمز اسرائیل: بنت، بایدن و ایران
«جوزف اولمرت» مدرس دانشگاه در کارولینای جنوبی در روزنامه صهیونیستی «تایمز اسرائیل» نوشت:
پس از جلسات بین سران کشورها مرسوم است که آنها را به دلیل وجودشان «موفق» و «مفید» تلقی کنیم و وسوسه موجود این است که جلسه بنت-بایدن را نیز چنین تعریف کنیم. نه در این جلسه و نه در این زمان بندی. بایدن تلاش بسیار داشت تا نشان دهد که بنت نخستوزیر «خوب» اسرائیل است، به نشانه اینکه نتانیاهو، نخستوزیر «بد» اسرائیل است. اما فراتر از ظرافتها و صحبتهای کوتاه، این نکته مهمی بود. این ملاقات بسیار مهم بود و حتی بسیار حیاتی، زیرا قبل از این جلسه، بنت این واقعیت را تکرار کرده بود. واقعیتی که بر کل جلسه سایه انداخت و آن این بود که ایران به نقطهای بسیار نزدیک است که میتواند سلاح هستهای تولید کند و اگر این چنین باشد و اگر اسرائیل در این مورد جدی است، ما به آن لحظه سرنوشت ساز بسیار نزدیک هستیم. این همان لحظهای است که نخستوزیر اسرائیل باید تصمیمی اتخاذ کند که بتوان آن را تصمیمی وجودی توصیف کرد. بنابراین موضوع اصلی بحث پیام واضح و بسیار مهم بنت در مورد ایران بود که ارسال شد و بایدن آن را دریافت نکرد.
بیانیه مشترک که «ایران هرگز به سلاح هستهای دست نمییابد» و همچنیناشاره به «گزینههای دیگر روی میز» چیز تازهای نیست و در گذشته هم توسط روسای جمهور پیشین آمریکا مطرح شده است. نیازی به غرق شدن در این کلمات نیست، اینها به قصد آرام کردن اعصاب متشنج سران اسرائیل گفته میشود. اما اهمیت واقعی این نوع بیانیه در نگاه به زمینه کلی آن است که در آن بیان شده است. در اینجا زمینه واقع بینانهای وجود دارد؛ ایالات متحده در نتیجه شکست در افغانستان به دنبال این است تا قدرت یا اعتماد به نفس از دست رفته خود را بازیابد. در نتیجه وضعیت پسا-افغانستان، سیاست آمریکا را به طور کلی در خاورمیانه و به طور خاص در مورد ایران تعیین میکند. از یک سو جنگ علیه تروریسم که باید با خروج از افغانستان رسماً پایان مییافت، هنوز به پایان نرسیده است و اکنون شدت خواهد گرفت. افغانستان دوباره به وضعیت قبلی خود بازگشته و موج جدید ترورها و ایجاد جو وحشت و ارعاب که بدون شک با احساس پیروزی بر ایالات متحده افزایش خواهد یافت. همانطور که پس از پیروزی بر اتحاد جماهیر شوروی بوجود آمد. طالبان میتوانند هر قولی که میخواهد بدهد و برخی، شاید بسیاری از آمریکاییها، آنها را باور کنند، اما اینها همه غوطه خوردن در توهمات است.
هنگامی که جهاد اسلامی دچار شکست میشود، پایان نمییابد، اما مطمئناً در صورت پیروزی، کار آنها گسترش مییابد. جنگ علیه تروریسم ممکن است منافع مشترکی را برای ایالات متحده و اسرائیل ایجاد کند، اما این بستگی به تصمیم آمریکاییها دارد که آن را در اولویت اصلی خود در خاورمیانه قرار دهند یا نه و این دولت با توجه به سیاستهایی که تاکنون اعلام کرده، ترجیح میدهد باور کند که مشکل تروریسم جهادی در پس آن نهفته است. من درخصوص اینکه تصمیمات جورج دبیلو بوش و ترامپ در مبارزات ضدتروریستی توسط دولت فعلی دنبال شود تردید دارم. من گمان میکنم که چنین اتفاقی نمیافتد و حتی بیشتر میترسم که از طرف دولت و حزب به بایدن فشاری وارد شود تا با گنجاندن اسرائیل در معادله، به جلب رضایت تروریستها بپردازد. به طور دقیق تر، مشکل شکست مفتضحانه در افغانستان نیست، بلکه درگیری اسرائیل و فلسطین است. برخی از خوانندگان من ممکن است این را به عنوان یک ترس پارانوئید معمولی تلقی کنند و امیدوارم حقیقت داشته باشد. خوشحال میشوم کهاشتباه کنم. اما مطمئن هستم که وقتی ایران را در این وضعیت آزاردهنده قرار دادهام،اشتباه نکردهام.
وقتی اظهارات بنت و گانتز در مورد ایران را میشنویم، تمایل اسرائیل به تصمیم گیری سریع در مورد این کشور را میشنویم و هرگونه تصمیم سریع در شرایط فعلی کشاندن پای ایران به یک معضل فوری است: از سرگیری مذاکرات هستهای و دادن امتیاز به ایالات متحده فراتر از توافق اولیه، یا پذیرفتن ریسک ضمنی در «همه گزینهها روی میز» (همانطور که در بیانیه بایدن - بنت آمده است). از آنجا که اسرائیلیها در مورد جدول زمانی دو ماهه صحبت میکنند، انتظار میرود که این جدول زمانیِ آمریکاییها نیز باشد. اما این برای آمریکاییها صادق نیست. همانطور که آمریکا جدول زمانی خاصی قبل از آخرین تحولات در افغانستان نداشت، مطمئناً بعد از آن نیز چنین نخواهد بود. آخرین چیزی که دولت بایدن میخواهد ببیند، یک اقدام نظامی علیه ایران است، حتی اگر فقط توسط اسرائیل انجام شود، موجی از تروریسم را علیه ایالات متحده و نه فقط علیه اسرائیل به راه خواهد انداخت. به زبان ساده جدول زمانی اسرائیل و آمریکا کاملاً متناقض است. اسرائیل خواهان اقدام فعلی است، اعم از دیپلماتیک یا نظامی، ایالات متحده خواهان صلح و آرامش است. با این حساب، توپ به زمین اسرائیل باز میگردد، دقیقاً این یک سیب زمینی سوزان است که بنت و گانتز باید با آن کنار بیایند. این پیش زمینه برای تصمیم سرنوشت سازی است که آنها باید اتخاذ بگیرند.
سران اسرائیل کم و بیش خود را به یک تنگنا کشانده است که یک فاصله زمانی دو ماهه برای تولید سلاحهای هستهای توسط ایران وجود دارد. بنابراین، طی این دو ماه، باید تصمیمی گرفته شود که بنت و گانتز بتوانند ادعا کنند که به دلیل فشار آنها، تغییرات چشمگیری رخ داده است و پنجره زمانی را به بیش از دو ماه افزایش یافته است. بدیهی است که ایالات متحده به بنت و گانتز زمان داده است تا به بایدن فرصت دهند تا فشارهای دیپلماتیک و نظامی را بر ایران اعمال کند، اما پس از آن ایرانیها هستند و آنها بازی خودشان را انجام میدهند و تا کنون نیز این کار را کردهاند. وارد بازی آمریکا و اسرائیل نشوید. به نظر میرسد دولت رئیسی صبر کمتری نسبت به دولت روحانی در برابر فشارها دارد. بنابراین سؤال این است که آیا بنت و گانتز وقتی درباره فوریت هر اقدامی در مورد ایران صحبت میکنند جدی هستند یا این تلاشی برای فشار بر بایدن بوده و هنوز هم وجود دارد؟ این دو پاسخ را میدانند، اما باید دو عامل را در نظر بگیرند. اول، بایدن تسلیم نمیشود و دوم، وضعیت داخلی اسرائیل. مردی به نام نتانیاهو روزها و هفتهها را میشمارد؛ دو ماه زمان زیادی نیست و بنت و گانتز نه تنها در نظر ایرانیان و احتمالاً در نظر آمریکاییها اعتبار خود را از دست میدهند اگر نه تا این حد بلکه در نظر جامعه اسرائیل.
معضل بنت و گانتز سؤالی بزرگتر از ثروت سیاسی را مطرح میکند، زیرا به سؤال اساسی تری مبنی بر اینکه در واقع میزان وابستگی اسرائیل به ایالات متحده چقدر است یا به بیان ساده تر، آیا اسرائیل میتواند چنین تصمیمات سرنوشت سازی را در مورد خود اتخاذ کند. منافع حیاتی ملی بدون چراغ سبز واضح از سوی ایالات متحده ممکن است؟ این سؤالی خارج از حوصله این مقاله است، اما ما از تاریخ میدانیم که چنین تصمیماتی در گذشته گرفته شده و اکنون این دو زوج غیر طبیعی و عجیب و غریب، یعنی نفتالی بنت و بن گانتز در حال نزدیک شدن به لحظه حقیقی خود هستند؛ به لحظهای که آنها مجبور میشوند تصمیم خود را بگیرند که اسمشان به کتاب مشاهیر تاریخ یهود اضافه شود یا که احیاناً افتضاحی بس بزرگ به بار آید.
الگماینر: ایران در مرز اسرائیل با جولان سوریه
در حال ریشه دواندن است
نشریه آمریکایی الگماینر در مطلبی به قلم «بنیامین کرشتاین» نوشت: ایران به آرامی در منطقه جولان سوریه در مرز با اسرائیل مستقر میشود. منطقه درگیری در جنوب سوریه است، جایی که برخی از گروههای شورشی هنوز پس از 10 سال جنگ داخلی در حال مقاومت هستند و رژیم دیکتاتور اسد بخش اعظم این کشور را پس گرفته است. در منطقه حوران سوریه، که شامل جولان و جنوب سوریه و شمال اردن است، ارتش سوریه به همراه حزبالله و شبهنظامیان تحت حمایت ایران، با حمایت سیاسی روسیه، شهر درعا یکی از آخرین پناهگاههای شورشیان را محاصره کردهاند.
ایهود یعاری، تحلیلگر نظامی شبکه ۱۲ اسرائیل مینویسد که سقوط درعا تنها یک مسئله زمانی است و بقایای شورش در منطقه به احتمال زیاد در پی آن خواهد آمد. وی استدلال میکند که پادشاه اردن در تلاش برای ایجاد یک توازن ظریف است، خاطرنشان میکند که پادشاه آمادگی خود را برای تجدید روابط با اسد و کمک به انجام این کار با بقیه کشورهای عربی اعلام کرده است، اما نمیخواهد که حزبالله و ایران در این تفاهم حضور داشته باشد. این امر بویژه به این دلیل است که تقسیمات ارتش منظم سوریه در منطقه اساساً توسط ایران و حزبالله کنترل میشود و عبدالله به خوبی از آنها مطلع است.
یعاری میگوید اسرائیل با شرایط سختی روبروست: نمیخواهد جنگی با ارتش سوریه داشته باشد که روسیه را ناراحت کند یا با گروههای مختلف شورشی در منطقه قمار کند. بنابراین، او معتقد است که محتملترین سناریو این است که اسرائیل خود را با وضعیت فعلی آشتی دهد؛ مگر اینکه موشکها در منطقه مستقر شوند. نکته منفی این است که این بدان معناست که ایران خط مقدم حزبالله لبنان را تا مرز اسرائیل با سوریه با موفقیت گسترش داده است. هیچ نشانهای وجود ندارد که نه روسیه و نه شخص اسد مایل به جلوگیری از این امر باشند، این به معنی ایجاد منطقه تحت کنترل ایران است که از مرز اردن تا دریای مدیترانه ادامه دارد.
نشنال اینترست: ناوهای هواپیمابر اهداف ذی قیمتی هستند چالش غرق شدن یکی از آنهاست
اندیشکده آمریکایی «نشنال اینترست» در مطلبی به قلم دکتر «لورن بی. تامپسون» معاون سابق برنامه مطالعات امنیتی در دانشگاه جورج تاون و استادسابق دانشکده جان. اف. کندی دانشگاههاردوارد آمریکا نوشت: روسیه، چین و ایران مایلند یک ناو هواپیمابر هستهای را غرق کنند. نکته مهم در مورد ناو هواپیمابر این است که تنها تعداد انگشت شماری از کشورها میتوانند تهدید جدی برای ارزشمندترین کشتیهای جنگی آمریکا باشند و تا زمانی که از سلاحهای هستهای استفاده نشود، هیچ کدام در خطر غرق شدن قرار ندارند.
ناوهای هواپیمابر هستهای مظهر قدرت نظامی آمریکا هستند. هیچ سیستم رزمی دیگری که در اختیار جنگندههای آمریکایی قرار گیرد، در ماههای متمادی بدون نیاز به پایگاههای زمینی نزدیک نمیتواند به این قدرت تهاجمی برسد. هیچ کس واقعاً سودمندی ناوهای هواپیمابر بزرگ را زیر سؤال نمیبرد. هیچ چیز دیگری مانند آنها وجود ندارد و ایالات متحده تنها کشوری است که با سازماندهی ناوگان بزرگ خود میتواند سه یا چند ناو هواپیمابر را به طور مداوم در هر زمان مستقر نگه دارد. با این حال، دو موضوع بارها و بارها از زمان پایان جنگ سرد پدیدار شده که باعث شده است حداقل برخی از ناظران از خود بپرسند که چرا ناوهای هواپیمابر مرکز ناوگان دریایی آمریکا هستند. یکی از نگرانیها این است که هزینه زیادی دارند. مورد دیگر این است که آنها در برابر حمله آسیب پذیر هستند.
مشكل هزينه، یک بهانه دروغ است. ساخت، بهرهبرداری و پشتیبانی از همه ناوهای هواپیمابر نیروی دریایی تنها کسری از یک درصد از بودجه فدرال را شامل میشود و هیچ کدام جایگزینی معتبر برای دستیابی به اهداف نظامی آمریکا در غیاب آنها ارائه نکردهاند. منتقدان میگویند ناو هواپیمابر گرانتر از آن چیزی است که به نظر میرسد؛ زیرا حسابداری دقیق شامل هزینه کشتیها برای اسکورت آنها میشود اما حقیقت این است که اگر نیروی دریایی برای مقابله با درگیریها بدون ناوهای هواپیمابر مبارزه کند، به کشتیهای جنگی بسیار بیشتری نیاز خواهد داشت.
حل مشکل آسیب پذیری دشوارتر است زیرا قرار دادن
5000 ملوان و شش هواپیما با عملکرد بالا در یک کشتی جنگی 10 میلیارد دلاری چیزی را ایجاد میکند که کارشناسان نظامی آن را یک هدف بسیار «سودآور» مینامند. انهدام یکی از این ناوها، موفقیت بزرگی برای دشمنان آمریکا و یک شکست بزرگ برای ارتش آمریکا خواهد بود. با این حال، احتمال اینکه حریف بتواند بدون استفاده از سلاحهای هستهای به این مهم دست یابد، تقریباً به صفر نزدیک است.
اگرچه نیروی دریایی تاکتیکهای خود را برای مقابله با گسترش موشکهای ضد کشتی سریع و افزایش قدرت نظامی چین در اقیانوس آرام غربی تغییر داده است، ناوهای هواپیمابر هستهای همچنان امنترین و مفیدترین سیستمهای رزمی در زرادخانههای آمریکا هستند. تا آنجا که نیروی دریایی در حال سرمایهگذاری بر روی فناوریهای جدید جنگی است، و ادامه این روند به احتمال زیاد در دهههای آینده نیز صادق خواهد بود.