ضرورت توجه به ابعاد سه گانه واقــعه کـــربلا
سید محمدسعید مدنی
انسان برای تکامل ابعاد وجودی و کامل کردن شخصیت خود، باید ابعاد شناختی، عاطفی، احساسی و رفتاری خود را تقویت کند و بهطور متوازن و هماهنگ این ابعاد را در خود نهادینه سازد. چراکه وقتی شناخت و معرفت بیعمل باشد، حب و عشق بدون شناخت باشد، عمل و رفتار بدون شناخت و انگیزه کافی باشد؛ نهتنها در تکامل شخصیت انسان مؤثر نیستند، بلکه هیچ بعید نیست که تأثیرات منفی درپی داشته باشد و او را یک بعدی بار آورد.
خداوند متعال در قرآن کریم بر این هر سه بعد تأکید کرده است:
-«الذین آمنوااشد حب لله»(بقره/165)= بعد عاطفی و احساسی.
-«و لا تقف ما لیس لک به علم»(اسرا/36)= بعد معرفتی و شناختی.
-«لم تقولون ما لا تفعلون»(صف/2)، ویا «اتامرون الناس بالبروتنسون انفسکم»(بقره /44)= بعد عملی و رفتاری.
تأکید و توصیه اکید بزرگان دین اعم از پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار (ع) و عالمان و مجتهدان دینی، به حفظ یاد و خاطره عاشورا و بزرگداشت حماسه جاوید کربلا، درواقع تأکید همهجانبه و در این هرسه بعد بوده است. یعنی هم از بعد احساسی و عاطفی با ماجرای عاشورا برخورد کنیم و آن را تداوم ببخشیم، بااشک وگریه و آه و ناله و عزاداری و سوگواری و برپایی مراسم هرچه باشکوهتر و مخلصانهتر و صادقانهتر و هم از بعد معرفتی و شناختی باید عاشورا را بشناسیم، فلسفه قیام امام حسین(ع) را دریابیم، معنی و مفهوم هدف فلسفه قیام امام حسین(ع) را درک کنیم و درباره آن گرفتار خرافات و غلو و انحراف و تحریف نشویم. بالاخره فرهنگ عاشورا را در بعد رفتاری و عملی در صحنه زندگی عینیت بخشیم و آموزههای آن را حتیالامکان در زندگی فردی و جمعی خود پیاده و به آن عمل کنیم؛ آموزههایی چون حریت و آزادگی و عزتمداری، خدمت به مردم، اصلاح جامعه و امر به معروف و نهی از منکر و نظم، اخلاص، صداقت، برنامهریزی، شایستهسالاری و... که یکایک آنها در سیره و منش امام حسینبنعلی(ع) از اول تا آخر ماجرای کربلا کاملاً قابل مشاهده است.
تلاش دشمنان برای ناشناخته ماندن ابعاد حادثه کربلا
شناخت در این سه بعد، در هر موضوع و بحثی ما را به یک شناخت کامل و همهجانبه میرساند. به همین دلیل هم هست که میبینیم هرچقدر بزرگان دین و امامان بزرگوار(ع) بر این نوع شناخت (شناخت دقیق و همهجانبه) درباره حادثه عاشورا تأکید کردهاند، دشمنان بشریت که بدون تردید دشمنان دین هم هستند، تمام توان و قدرت و امکانات و شگردهای خود را به کار میبندند تا از تداوم بزرگداشت عاشورا و حفظ یاد و خاطره حماسه حسینی(ع) جلوگیری کنند و آن را از خاطرهها محو و از صحنه تاریخ حذف کنند. آنها در مرحله اول سعی کردهاند کاری کنند که عاشورا و فلسفه و هدف آن بههمراه پیام و آموزههای آن را با جسم پاک امام حسین(ع) در زیر ماسههای روان دشت کربلا دفن کنند. بعد که این اتفاق نیفتاد و «پیامرسان» بزرگ انقلاب حسینبنعلی(ع) بههمراه سایر پیامرسانان آن ماجرا، نقش خود را دراینباره به بهترین وجه ایفا کردند و عواطف و احساسات مردم و هرکس (حتی خانواده و درباریان یزید) که در معرض این پیام قرار میگرفت سخت به هیجان درآمد و تحریک شد، تلاش جدیدی را آغاز کردند مبنی بر اینکه فلسفه و هدف قیام حسینی(ع)، فهم و درک نشود، فقط خاطرهای داستانگونه و آمیخته به شذوذات و خرافات و اضافات و... دراینباره در ذهن مسلمانان و سایرین باقی بماند و از دستیابی مردم و مسلمانان به شناختی عالمانه و معرفی آگاهانه و دقیق دراینباره جلوگیری کنند. عالمان و دانشمندان بزرگی که دانشآموخته مکتب امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و سایر ائمه بزرگوار(ع) بعدی بودند، از لسان مبارک آنها با اصل و فلسفه و هدف قیام حسینی(ع) آشنا شدند و آن را اینجا و آنجا نشر دادند.دشمنان و معاندان در مرحله بعدی سعی کردند کاری کنند که این شناخت و معرفت با «عمل» توأم نشود و با تهدید و ارعاب و تطمیع و تحریف و... تلاش کردهاند از جاری شدن فرهنگ حیاتبخش و ارزشهای انسانساز آن در رگهای جامعه جلوگیری کنند.
اقدام دشمنان برای تحریف و انحراف دین
البته این توطئه و نقشه دگرگون کردن واقعیات و خدشهدار کردن چهره اسلام و ایجاد انحراف در مسیر حرکت امت اسلامی، از همان روزگار آغازین، درباره مکتب اسلام و درست از لحظه رحلت رسول خدا(ص) شروع شده بود. وقتی کتاب تاریخ را به دقت مطالعه میکنیم، میبینیم دشمنان اسلام حتی در زمان رسول خدا(ص) هم سعی کردند دعوت پیامبر(ص) را با ناکامی مواجه سازند، آنها برای این کار از تطمیع و تبلیغ و تکذیب شروع کردند، با شکنجه یاران و بایکوت حامیان و بالاخره تحریم مسلمانان ادامه دادند و بعد از هجرت پیامبر(ص) و مسلمانان به مدینه، دشمنان وارد فاز نظامی شدند و چندین جنگ بزرگ را علیه مسلمانان به راه انداختند. وقتی آنها در همه این تلاشها شکست خوردند و دیدند حالا که نمیتوانند اسلام را از بین ببرند، سعی کردند حداقل آن را تحریف و از مسیر اصلی منحرف کنند. یکی از دلایل مسلمان شدن ظاهری و دروغین امثال ابوسفیان و...، رسیدن به همین هدف بود. روند مسلمان شدناشراف قریش و بزرگان مکه از بعد از جنگ خندق شروع و بعد از فتح مکه به اوج خود رسید. آنها مسلمان شدند و به انتظار مرگ پیامبر(ص) نشستند و وقتی این اتفاق افتاد، باتوجه به آنچه در سقیفه بنیساعده رخ داد و بعضی از صحابه از روی مصلحتاندیشی! به تعبیر دکتر علی شریعتی «رژیم پاگرد»بهوجود آوردند و کسان دیگری را به جای «وصی پیامبر» بر مسند خلافت نشاندند، همان جریان زخم خورده و به کمین نشسته، از انحراف به وجود آمده، نهایت استفاده را برد، مدعی اسلام شدند، وصی به حق رسول خدا(ص) را به تفرقهافکنی و وحدتشکنی متهم کردند، به بهانههای غیرقابل قبول و واهی، نگارش و نقل احادیث پیامبر را ممنوع کردند، بسیاری از احادیث را سوزاندند و بعد افرادی مثل معاویه با استخدام مزدوران عالمنمایی مثل ابوهریره و سمرهبن جندب و... کارخانه «حدیثسازی» راه انداختند و خوب را بد، بد را خوب جلوه دادند، به قول امروزیها جای «جلاد» را با «شهید» عوض کردند، جنایتکار احمقی همچون «ابنملجم مرادی» را تحسین شده توسط قرآن و علی(ع) را (نعوذبالله) نفرین شده قرآن، به مردم (بویژه در شامات) معرفی کردند، چهرههای فاسد و مطرود پیامبر(ص) را موجه نشان دادند و شخصیتهای پاک و ناب اسلامی را در نزد مردم منفی جلوه دادند و... بالاخره مکاتب انحرافی و تحریفگرانهای چون مرجئه و قدریه و تصوف و جبرگرایی و... را بهعنوان تفسیرهای موجه و قابل قبول از اسلام در جامعه، رواج دادند، و... دست آخر هم معاویه، فرزند فاسق و نابکارش، یزید را به جانشینی خود اعلام کرد و برای او از مردم و شخصیتهای بزرگ اسلام، ازجمله امام حسین(ع) بیعت خواست. اینها همه برای این بود که اگر نتوانستند اسلام را به کلی نابود و حتی اسم آن را از خاطرهها حذف کنند، حداقل اجازه شناخت و معرفت پیدا کردن و عمل بر طبق آموزههای نجاتبخشی آن را به مردم ندهند، اسلام باشد، اما فقط صورت و ظاهر و فرم آن، سیرت و باطن و محتوی آن باید آنچنان تحریف شود که موجود پلیدی همچون یزید به خود حق دهد که بر مسند خلافت و جانشینی پیامبر(ص) تکیه زند و برای حفظ این جایگاه غاصبانه، از کشتن فرزند پیامبر(ص) هم ابایی نداشته باشد...! قیام امام حسین(ع) که برای مبارزه با این انحراف و آگاه کردن مردم از فریب حاکم بود، قیامی موفق بود که به همین دلیل هم سفارش شده باید حفظ شود و به دست فراموشی سپرده نشود، راه حفظ و حراست از آن هم شناخت همهجانبه آن در همه ابعاد (عاطفی، معرفتی و عملی) است.