kayhan.ir

کد خبر: ۲۲۲۵۰۰
تاریخ انتشار : ۰۲ مرداد ۱۴۰۰ - ۲۰:۵۱

تفاوت رسالت و امامت

 

آیت‌الله مجتبی تهرانی
آنچه در پی می‌آید بخشی از سخنرانی مرحوم حاج‌آقا مجتبی تهرانی در شب عید غدیر سال 1373 است که در آن پیرامون زمان اعلام رسمی وصایت علی(ع) توسط پیامبر(ص) و اهمیت ولایت و ارتباط آن با رسالت سخن گفته است.این مطلب به نقل از نشریه حرم شماره654 تقدیم خوانندگان عزیز می‌شود.
***
دوستان خطابی را که در روز غدیر به پیغمبر اکرم شد، زیاد شنیده‌اند: «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» و مسئله اِکمال دین که: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْالمَ دیناً».
در اینجا دو مسئله وجود دارد، یکی اینکه خطاب «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» آیا در روز غدیر از ناحیه خداوند به پیغمبر اکرم القا شده یا قبل از آن بوده است؟ یعنی آیا بعداز آنکه حج تمام شد و پیغمبراکرم داشتند به سوی مدینه تشریف می‌آوردند، به ایشان امر شد که ولایت علی«ع» راکه مظهر ولایت است به مردم برسانند یا در زمان دیگری بود؟ مطلب دیگر اینکه چه نسبتی بین رسالت و ولایت وجود دارد؟
اعلام وصایت علی(ع) در شب معراج
درباره مسئله اوّل باید بگوییم که چنین نبوده است که خدای متعال امروز یا در این موسم حج به پیغمبراکرم (ص) این معنا را القا کرده باشد. بلکه این، مطلبی بود که خداوند مکرّر در مکرّر به پیغمبراکرم فرموده بودند. یکی ازموارد و بالاترین مورد القای این معنا، زمانی بود که پیغمبراکرم به معراج رفت.
در این مطلب، نکات بسیار لطیف و والای معرفتی وجود دارد که چرا در معراج این معنا به پیغمبراکرم القاشد. روایتی را می‌خوانم که در همین‌باره است. روایت از امام صادق«ع» است که ایشان از پدر بزرگوارشان امام باقر«ع»، ایشان هم از علی‌بن‌الحسین زین‌العابدین«ع»،آن‌حضرت هم از پدر بزرگوارش امام حسین«ع» روایت را نقل می‌کنند تا به پیغمبراکرم می‌رسد. پس سند روایت، بسیار عالی و والاست؛ چون در این سند، همه راویان از معصومین هستند.
روایت این است: قال رسول‌الله«ص» لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی إِلَی السَّمَاءِ کَلَّمَنِی رَبِّی جَلَّ جَلَالُهُ». پیغمبراکرم فرمود: در شبی که مرا به سوی آسمان‌ها بردند، پروردگارم با من سخن گفت. نکته اینکه ظاهراً این صحبت‌ کردن خدای متعال با پیغمبر، بدون حجاب بوده است؛ چون که «مِن وَراء حجاب» ندارد.ما در روایات داریم که وقتی خداوند با دیگر انبیایش سخن می‌گفت و به آنها وحی می‌کرد، از پس حجاب باآنها ارتباط برقرار می‌کرد، ولی این سخن گفتن با پیغمبر خاتم و در شب معراج، وحی از ورای حجاب نبود، بلکه خدا رودررو با آن‌حضرت صحبت کرد. عبارت «کلّمنی ربّی جلّ جلاله» همین معنا را درباره کیفیت صحبت می‌رساند.
حال آن سخن چه بود؟ «فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ!» خدا مرا صدا زد. «فَقُلْتُ لَبَّیْکَ رَبِّی» من هم عرض کردم: بله، پروردگارمن! «فَقَالَ إِنَّ عَلِیّاً حُجَّتِی بَعْدَکَ عَلَی خَلْقِی». فرمود: علی بعد از تو حجّت من بر بندگان است. ببینید مسئله ولایت حضرت از کجا شروع می‌شود.
بله؛ ما این خبر را هم در روایات داریم که پیغمبراکرم در ابتدای بعثت، هنگامی که رسالتش را ابلاغ کرد، همانجا فرمود که هرکس دعوت مرا بپذیرد، وزیر و جانشین من است. ظاهر این ماجرا این است که قضیه ربطی به حکم و نصب خدا ندارد، امّا اینها جنبه ظاهری قضیه است و ریشه کار به خود خدا برمی‌گردد. لذا حضرت رسول می‌فرماید: خداوند به من فرمود که علی بعد از تو بر خلق من حجّت است. «وَ إِمَامُ أَهْلِ طَاعَتِی» اوست که رهبر و پیشوای اهل طاعت من است. «مَنْ أَطَاعَهُ أَطَاعَنِی وَ مَنْ عَصَاهُ عَصَانِی». هرکس او را اطاعت کند، مرااطاعت کرده و هرکه او را عصیان کند، مرا عصیان کرده است.
حالا دقت کنید که در اینجا فرمان صادر می‌شود:«فَانصِبْهُ عَلَماً لِأُمَّتِکَ یَهْتَدُونَ بِهِ بَعْدَکَ» خدا به پیغمبرش دستور می‌دهد که تو او را به عنوان عَلمی برای امّتت نصب کن تا مردم بعد از تو، به سبب او هدایت شوند. پس اصل فرمان «نصب» در شب معراج بوده است.
توجّه داشته باشید که «إخبار به منصب» یک چیز است و «مأموریت دادن برای نصب» مطلب دیگری است. این‌طور نبود که مأموریت نصب علی«ع» در حج به پیغمبراکرم داده شده باشد؛ بلکه این مأموریت در شب معراج به حضرت محوّل شد.
ارتباط رسالت و ولایت
بحث دوم درباره «رابطه بین رسالت و ولایت» است. اوّلاً این‌طور نیست که ولایت یک امر ظاهری باشد، ثانیاً این‌طور هم نیست که بعضی گفته‌اند صرفاً برای رسالت، جنبه کمکی دارد و ولایت، کمک رسالت است. مسئله این نیست.
خود آیه هم ،گویای این معناست که ولایت، نقش محوری دارد و کمک رسالت نیست. این تعبیر دقیق‌تر ورساتر است که «اصلاً رسالت، برای ولایت جنبه مقدّمی دارد». ثقل و سنگینی بحث، به طرف ولایت است نه رسالت. تعبیرهایی که می‌گوید ولایت به رسالت کمک می‌کند و ثقل بر روی رسالت است، درست نیست. ثقل درناحیه ولایت است و رسالت همچون پل و گذرگاهی است تا ما از آن عبور کنیم و به مقصد و ولایت برسیم.‌ در اینجا نکته‌ای را می‌خواهم بگویم که ندیده‌ام کسی روی این مسئله بحثی کرده باشد. شما می‌دانید تمام اعمالی که پیغمبراکرم در باب رسالت انجام می‌داد، همه‌اش حساب‌شده و از ناحیه خدا بود. کسی منکر این مطلب نیست که تمام گفتار و اعمال حضرت، همه و همه به دستور الهی بود؛ و چه بسا بسیاری از اعمال پیغمبراکرم معانی مجسّمی بود که در خارج، مظهر یک سنخ حقایق درباب رسالت بودند.
مثلاً حضرت در فتح مکّه وقتی می‌خواست مسئله شرک از نظر ظاهری ریشه‌کن شود، وارد کعبه شدند و باهمراهی علی«ع» بت‌ها را بیرون ریختند. یکی از فضائل والای علی«ع»، ولادت حضرت در خانه کعبه است و فضیلت دیگر حضرت همین‌جاست که وقتی وارد خانه کعبه می‌شوند، ایشان قدم روی شانه‌های پیغمبرمی‌گذارد و بالا می‌رود تا بت‌ها را سرنگون کند. در اینجا رسول، پل و گذرگاهی است برای اینکه ولایت کار خودش را انجام دهد. نقش اساسی، مربوط به ولایت است و رسالت گذرگاه است. بنابراین صحیح این است که عبارت مشهور را بر عکس کنیم و بگوییم «رسالت، کمک ولایت است» نه اینکه ولایت، کمک رسالت باشد.
این عمل و فعل خارجی رسول خدا، اتفاقی نیست که مثلاً دو نفر به هم رسیده باشند و یکی بگوید: تو بالا برو و بت‌ها را بشکن! تمام اینها حساب‌شده است. اصلاً پیغمبراکرم از ناحیه خدا اجازه نداشت که علی«ع» را نگه داردتا خودش پایش را روی شانه او بگذارد و بت‌ها را سرنگون کند. حضرت چنین وظیفه‌ای نداشت. وظیفه پیغمبرهمین بود که از علی«ع» بخواهد که او بالا رود و این‌کار را انجام دهد. اینها همه حساب‌شده بوده و از معانی بسیاربالایی است که گویای حقایقی در پشت پرده است که رسالت، گذرگاهی برای ولایت است و این ولایت است که کار اساسی را انجام می‌دهد.
در اینجا نکته‌ای را بگویم که یک‌ وقت‌اشتباه نشود؛ ممکن است کسی بگوید: مگر پیغمبر اکرم دارای ولایت نبود؟جواب این است که بله؛ پیغمبر اکرم هم دارای ولایت بود و اصلاً حضرت «مجمع دو عنوان رسالت و ولایت»بود، امّا نکته اینجاست که ایشان از نظر خارجی، «مظهر رسالت» بود.
حال اگر ما بخواهیم در وجود پیغمبر و نسبت به کارهایی که ایشان انجام دادند، تفکیک کنیم و ببینیم که کدام کارمربوط به جنبه رسالت ایشان است و کدام مربوط به جنبه ولایت، چه باید بکنیم؟ چون ایشان هر دو جنبه را دارند. امّا از کجا بفهمیم که این کار مربوط به جنبه رسالت است یا ولایت؟ اینجاست که آن‌موجودی که مظهر ولایت است، نقش ولایت را ایفا می‌کند و آن کسی که مظهر رسالت است، نقش رسالت را؛ ولو اینکه آن‌موجودی که مظهر رسالت است، مظهر ولایت هم باشد.
لذا در آن‌روز، وظیفه پیغمبراکرم این است که بایستد و گذرگاه ولایت شود تا ولایت کار اساسی‌اش را انجام دهد. اهمیّت ولایت در این جهت است.
در این زمینه یک سنخ اصطلاحاتی هم داریم که به‌کار گرفته می‌شود؛ مثلاً در این آیه، همین مطلب آمده است که رسالت نقش «ارائه طریق» دارد و ولایت، «ایصال به مطلوب» می‌کند.
اگر دقّت کنید می‌بینید که همه این اعمال حضرت نیز با این بحث تطبیق می‌کند؛ چرا که پیغمبر می‌ایستد و به علی می‌گوید که بالا برو! این ارائه طریق است. راه آن این است که بت‌ها را بشکنی. امّا چه کسی عملاً بت‌ها رامی‌شکند؟ چه کسی حقیقتاً ایصال به مطلوب می‌کند و کار اساسی و نهایی را انجام می‌دهد؟ پس ولایت است که نقش ایصال به مطلوب دارد.
این اصطلاح اهل معرفت است و درست هم همین است. همه انبیا و رسولان کارشان تبلیغ است: یا ایهاالنبی، یا ایهاالرسول و... هرکدام ازاین خطاب‌ها می‌گوید: بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ و بیش از این وظیفه‌ای متوجّه آنها نیست. تنها وظیفه‌شان ابلاغ و ارائه طریق است. امّا آنکه دست انسان را می‌گیرد و او را به مقصد می‌رساند، ولایت است.
شما به روایاتی که در باب ایمان داریم، نگاه کنید!در روایات گاهی بین اسلام و ایمان تفکیک می‌شود و می‌گویند که اسلام یک چیز ابتدایی و صرفاً گذرگاهی برای رسیدن به توقفگاه ولایت است. لذا می‌بینیم که می‌فرمایند: حُبُّ عَلِیٍّ إِیمَانٌ وَ بُغْضُهُ کُفْرٌ.آیا شما حتّی یک روایت دیده‌اید که بگوید: حبّ محمّدٍ ایمان؟ ما چقدر روایت از خود پیغمبراکرم داریم! خودپیغمبراکرم مظهر و منبع ولایت است، نه اینکه حضرت رسول إعمال ولایت نمی‌کند؛ می‌کند، ولی فعلاً مظهر ولایت، ایشان نیست.
من نمی‌خواهم تفسیر بگویم، ولی اینجا که قرآن می‌فرماید: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً» معنایش این است که دینی که مرضی خداوند است، تنها ارائه طریق نمی‌کند، بلکه دینی است که انسان‌ها را به خدا می‌رساند و ایصال به مطلوب می‌کند. دین مورد پسند و رضایت خدا باید عملاً شرک‌شکن باشد و حقیقتاً انسان‌ها را به توحید برساند نه اینکه فقط راه توحید را به آنها نشان دهد. دین کامل و نعمت تمام این است که از انسان‌ها دستگیری کند و آنها را موحد کند. این دین، مرضی خداست.