kayhan.ir

کد خبر: ۲۲۱۵۲۰
تاریخ انتشار : ۱۸ تير ۱۴۰۰ - ۱۹:۴۱
گفتاری پیرامون قلمرو قدرت و نفوذ شیطان

ابلیس؛ کارگردان وسوسه و فریب!

 

چکیده‌ پرسش‌ها
1. آيا شيطان مي‏تواند در امور تكويني هم دخل و تصرف كرده و مثلاً تغييراتي در وضعيت اقليمي به وجود آورد؟ 2. چرا وقتي شيطان به خداوند، در جريان سجده، شكايت و اعتراض كرد، از درگاه او رانده شد ولي فرشتگان ديگري كه به اصل خلقت انسان اعتراض كرده بودند و مي‏گفتند انسان در روي زمين خونريزي و کشتار مي‏كند، از درگاه خداوند رانده نشدند؛ بلكه خداوند متعال با كمال احترام به آنها جواب كريمانه داد؟!(10)
مقدمه
تبیین دخالت شیطان در امور تکوینی
مسئله‌ شیطان، از جمله‌ مسائل عمیق و مهم در منظومه تفکر دینی است؛ این مسئله در کتاب‌های آسمانی دیگر هم مطرح شده و اصلا یکی از پایه‌های مهم معرفتی در آموزه‌های همه‌ پیامبران بوده است؛ قرآن کریم در صد مورد، از شیطان و افعال او سخن به میان آورده است؛ تفاوت مهمی که در مسئله‌ شیطان، میان قرآن کریم و دیگر کتاب‌های آسمانی و مکاتب غیرالهی وجود دارد، این است که شیطان از منظر توحیدی قرآن، خود کارگزار خداوند است و اراده‌ او نه در عرض اراده‌ خداوند، بلکه در طول اراده‌ اوست؛ شیطان هیچ نقشی جز وسوسه و تحریک به سمت بدی‌ها و گناهان ندارد و هرگونه سلطه‌ای از جانب او بر انسان‌ها نفی شده است؛ (11) این درحالی است که شیطان، در کتاب‌های مقدس دیگر، نقشی چنان پررنگ می‌یابد که گاهی کارهایش تنه به کارهای خدایی می‌زند و شیاطین قدرت‌های فراوانی را برای سیطره بر هستی در اختیار خود دارند.(12)
در نگاه توحیدی قرآن کریم، جهان از دو قطب خیر و شر تحقق نیافته است و هرچه از خیر و شر در عالم، وجود می‌یابد، برخاسته از مشیت و اراده‌ باری تعالی است؛(13) از سوی دیگر قرآن کریم نقشه‌ها و طرح‌های شیطان را یکسره ضعیف و کم‌کارآمد(14) معرفی می‌کند و این ایده را تصریح می‌کند که تنها کسانی تحت تأثیر و در ولایت شیطان قرار می‌گیرند که خود ولایت او را بپذیرند و به عبادت و اطاعت او روی آرند!(15)
واژه‌ شیطان در ادبیات قرآنی تقریبا سه معنا دارد: یک: صفت موجودی به نام ابلیس است که ماهیتا از جنیان است، ولی در اثر عبادت خدا به مرتبه‌ فرشتگان بالا آمد و با استکبار در برابر فرمان خداوند، هبوط یافته و مورد لعنت قرار گرفت؛(16)دو: مقصود، هر موجود شریر و سرکش و طغیانگر در برابر حق و حقیقت است؛(17)سه: نام دیگری برای دسته‌ای از جنیان است؛ به خصوص جنیانی که در تسخیر سلیمان(ع) بودند.(18)
اوامر الهی بر دو گونه است:
یکم: اوامر تکوینی؛ امر و فرمان تکوینی، همان اراده‌ تکوینی خداوند بر تحقق و ایجاد یک شیء در عالمی از عوالم وجود است؛ اگر خداوند چیزی را اراده کند، به صرف اراده‌ او آن شیء ایجاد می‏شود و هرگز در تحقق آن تخلف راه ندارد: «جز این نیست که وقتی چیزی را اراده کند، به آن می‌گوید: باش! پس آن چیز موجود می‌شود!» (19)مقصود از امر «کن» (باش) در امور تکوینی، نفس ایجاد خداوند است؛ امام علی(ع) می‏فرماید: «لا به صوت یسمع و لا نداء یقرء و انما کلامه سبحانه فعل منه»؛ امر خداوند، صوتی که با گوش شنیده شود یا آوایی که از حنجره برخیزد، نیست؛ بلکه فعل خداست؛(20)
دوم: اوامر تشریعی؛ نوع دیگری از امر و نهی الهی، به صورت اوامر قانونی و تشریعی است که به واسطه پیامبران به موجودات عاقل و مختار و انتخابگر، یعنی انسان و جنیان(21) ابلاغ می‌شود؛ در این نوع از اوامر و نواهی، تخلف و عصیان امکان‏پذیر است؛(22) یعنی، هم زمینه اطاعت وجود دارد و هم زمینه‌ عصیان؛ مانند امر خداوند در «اقیموا الصلاهًْ»(23)؛ بدیهی است که عده‌ای فرمان می‌برند و عده‌ای نافرمانی می‌کنند.
شیطان، موجودی مأذون، با قدرتی اندک!
در امور تکوینی، نه تنها شیطان و دیگر جنیان،(24) بلکه موجودات برتر از آنها یعنی فرشتگان، انبیا و امامان (علیهم‌السلام) هم نمی‏توانند بدون اذن خداوند متعال در هستی تصرف کرده و کاری را انجام دهند یا از وقوع کاری حتمی جلوگیری کنند؛ در مرتبه‌ نظام تکوین، هیچ کس حتی شیطان، کافر و معصیت‌کار نیست؛ در نظام تکوین، شیطان، موجودی مطیع است که بر اساس مشیت و اراده‌ خداوند کاری را انجام می‌دهد؛ در این مقام، بدون اراده‌ خود، فرمانبردار خداست و مانند سگی آموزش‌دیده به نگهبانی از حریم حرم مشغول است؛ شیطان با همه‌ پلیدی خود در مرتبه‌ نظام تشریع، در مرتبه تکوین، رسالت عام خداوند را به عهده ‌دارد؛(25) این مسئله خاص شیطان نیست؛ همه‌ موجودات و از جمله انسان‌ها، چه خوب و چه بد، چه مؤمن و چه کافر، مجریان مشیت خداوند هستند؛ تصرف در امور تکوینی، اصالتا از آن خداست و ممکن است به سبب حکمتی و مصلحتی، به بنده‌ای از بندگان خود چنین اذنی را تفویض کند؛ البته این اذن خاص با اذن عام او در گستره‌ هستی تفاوت دارد؛ خداوند بر اساس علم و حکمت خود، به هر چیزی، خصوصیات و آثاری داده است که می‌تواند بر دیگر موجودات، تأثیر گذاشته و در آنها تصرف کند؛ اما این تأثیر به اراده‌ آنها نیست؛ بلکه نوعی خصوصیت است که در نهاد و طبیعت ‌اشیاء قرار گرفته است؛ مثلا داروها می‌توانند در بدن ما تصرف کرده و ما را درمان کنند؛ یا برخی از موجودات (باکتری‌ها و ویروس‌ها) در بدن ما تصرف کرده و ما را بیمار کنند؛ شیطان نیز تنها در حدودی که اذن عام و خاص خداوند اقتضا می‌کند، می‌تواند تأثیر بگذارد و اراده‌ او مطلق و بی‌ضابطه نیست؛ بنابراین طبق آیات قرآن و روایات اهل‌بیت، شیطان تنها کاری که می‌تواند انجام دهد این است که با استفاده از نقطه‌ضعف‌های انسان (صفات رذیله) او را به سمت بدی‌ها و گناهان، وسوسه و تحریک کند و بیش از این قدرت دیگری ندارد؛ پس شیطان هرگز توان این را ندارد که به صورت مستقیم بر فرایندهای جاری در هستی و از جمله عالم ماده، اثر گذاشته و آن را به سوی اهداف دلخواه خود تغییر دهد. علامه طباطبایی در تفسر آیه کریمه‌ «ما‌اشهدتهم خلق السموات و الارض...»(26) می‏فرماید: در این آیه، خداوند هرگونه ولایت و تدبیر شیطان در امور عالم را نفی کرده است؛ این آیه مشتمل بر دو برهان است:
یک: ولایت تدبیر امور هر چیز موقوف است بر اینکه دارنده‌ ولایت، به طور کامل به آن امور احاطه علمی داشته باشد؛ آن جهتی که از آن جهت تدبیر امور آن را می‏کند و روابط داخلی و خارجی، که میان آن چیز و آن امور است و مبدأ آن چیز و مقارنش و به آنچه منتهی می‏شود، همه را بداند؛ معلوم است که چنین احاطه‏ای مستلزم احاطه داشتن به تمامی اجزای عالم است؛ چون اجزای عالم همه به هم مربوطند؛ آیه می‏گوید: شیطان‏ها چنین علمی را ندارند و به حقیقت آسمان‌ها و زمین جاهلند و از آنچه که هریک از موجودات در ظرف وجودی خود از اسرار خلقت داراست، بی‌خبرند؛ در نتیجه اهلیت تدبیر و دخل و تصرف در امور عالم یا قسمتی از آن‌ را ندارند.
دو: از یک سو هر نوع از انواع مخلوقات، با فطرت خود متوجه کمال خویش است؛ کمالی که مختص به اوست و از دیگر سو هدایت الهی، هدایتی عمومی است که تمام موجودات را در بر گرفته است؛ همچنانکه در کلام خود فرموده: «الذی اعطی کل شی‏ء خلقه ثم هدی»(27) او کسی است که هرموجودی را خلق کرده و سپس هدایت کرده است؛ شیطان‌ها‌ اشراری مفسد و گمراه‌کننده‌اند که فرض مدبر بودن آنها در آسمان‌ها و زمین، فرضی است که مستلزم نقض غرض خداوند از خلقت عالم است؛ به این معنی که اگر خدا چنین اجازه‏ای به شیطان‌ها بدهد، وصف خود را درخصوص عمومیت هدایت نقض کرده است و همین است معنای جمله «ما کنت متخذ المضلین عضداً» که ظاهر در این معناست که سنت خدا، این است که «گمراه‌کنندگان را کارگردان و یاور خود نگیرد.»(28)
شیطان، وسوسه گر و فریبکار!
از منظر نظام تشریع، شیطان موجودی عاقل و مختار است و مانند انسان‌ها و دیگر جنیان، مکلف است اوامر و نواهی خداوند را اجرا کند و در صورت نافرمانی، معصیت‌کار و مستوجب کیفر است؛ بنابراین حدود تأثیر شیطان در زندگی بشر و زیانی که ممکن است به انسان‌ها برساند، از حد وسوسه و دعوت به گناه و بدی فراتر نمی‌رود؛ این گونه نیست که وسوسه‌های شیطان، انسان را مجبور به انجام کاری کند؛ بلکه در حد وسوسه و دعوت و آراستن در اوهام و تخیل انسان‌ها تأثیر می‏کند؛ آن هم نه در همه‌ انسان‌ها، بلکه انسان‌هایی که دعوت‌ او را بپذیرند.(29)
نکته‌ مهمی که باید به آن ‌اشاره کنیم این است که هرچند شیطان نمی‌تواند به صورت مستقیم و با اراده‌ بی‌واسطه‌ خود بر پدیده‌هایی مانند محیط زیست، تأثیر بگذارد و آن را تخریب کند اما می‌تواند با استفاده از خصلت‌هایی چون حرص، طمع، اسراف، تبذیر و دیگر خصلت‌های پست و حیوانی، انسان‌ها را به سمت تصرف نادرست و غیرعاقلانه در طبیعت، تحریک کرده و با تخریب اکوسیستم و مختصات اقلیمی، شرایط اقلیمی معمول در یک منطقه از جهان و یا کل کره زمین را دگرگون کرده و به سمت نابودی بکشاند؛(30) امروز شاهدیم که تخریب محیط زیست و تصرف‌های حریصانه‌ بشر در طبیعت، اکوسیستم جهان را به سمت نابودی سوق می‌دهد و شاید در آینده دور، زمین به حدی از تغییر سیستم طبیعی پیش برود که دیگر جای مناسبی برای زندگی جانداران نباشد؛ این گونه تصرف‌های غیرمستقیم و با واسطه شیطان، در طبیعت و تغییرات اقلیمی، قطعا وجود دارد ولی از سنخ تصرفات غیرارادی و تکوینی است، که اذن آن را خداوند به شیطان داده است؛ شیطان با وسوسه آدمی به حرص‌ورزیدن و تخریب محیط زندگی خویش، موجب تغییر اقلیمی زندگی انسان می‌شود و انسان را برای نابودی هرچه بیشتر محیط زندگی خود تحریک می‌کند.
تفاوت اعتراض فرشتگان و اعتراض شیطان
در تبیین اینکه چرا خداوند، شیطان را در برابر سجده نکردن و اعتراض، از درگاهش می‌راند ولی فرشتگان که به اصل خلقت انسان اعتراض داشتند، رانده نمی‌شوند... به چند نکته باید توجه کرد:
نکته اول: پرسش بر چند گونه است:
1- استفهامی؛ وقتی کسی از ماهیت یک موضوع یا علت رخ دادن آن می‌پرسد و هدفی جز فهمیدن ندارد، استفهام رخ داده است؛ استفهام یعنی در طلب فهم چیزی بودن! این گونه پرسش نه تنها نکوهیده نیست که از نگاه دین و عقل، بسیار ستوده و باارزش است؛ اساسا کلید آگاهی و تعالی علمی و عقلی انسان، همین گونه پرسش‌ها و کنجکاوی‌هاست؛ خداوند در قرآن کریم می‏فرماید: «فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون؛(31)پس بپرسید از اهل ذکر اگر نمی‌دانید!» پیامبر(صلی الله علیه و آله)فرمود: من لم یصبر علی ذل التعلم ساعه بقی فی ذل الجهل ابدا؛ هر کس ساعتی ذلت پرسیدن و آموختن را تاب نیاورد، تا ابد در ذلت نادانی خواهد ماند(32) امام صادق(ع)فرمود: من رق وجهه رق علمه؛ هر کس از پرسیدن حیا کند، علمش نازک و نحیف خواهد بود!(33)
2- استنکاری و استکباری؛ گاهی پرسش با انگیزه‌هایی غیر از آموختن و فهمیدن صورت می‌گیرد؛ پرسش‌گر می‌داند ولی در صدد انکار و بی‌اعتبار کردن یک گزاره است؛ سؤال می‏کند تا طرف مقابل یا گزاره‌ موردنظر را زیر سؤال ببرد!
نکته دوم: علت تکریم فرشتگان و مقام انسان کامل
با توجه به تفاوت دو نوع پرسش، روشن است که اعتراض و سؤال فرشتگان از قسم اول بود؛ یعنی مطلبی را نمی‏دانستند و برای آنها روشن نبود؛ پرسیدند تا چیزی یاد بگیرند و پس از فهمیدن، تسلیم شدند! این سؤال نه تنها استکباری نبود که مؤدبانه هم بود؛ هم در اول و هم در آخر سؤال، «تسبیح» مطرح است و به نزاهت و پیراسته‌بودن خداوند از کارهای غیرحکیمانه اعتراف دارند؛(34)فرشتگان بعد از فهم اینکه سجده (تواضع) در برابر انسان، سجده بر جسم او نیست، که از خاک آفریده شده، بلکه تواضع در برابر مقام انسانیت و خلیفه‌اللهی اوست، در برابر آدم سجده کردند و خاضعانه به فرمان الهی گردن نهادند! بنابراین، سؤال فرشتگان نه تنها زشت نبود، بلکه ممدوح نیز بود و به همین سبب، پس از بر طرف‌شدن «شبهه»، همه‌ آنها در برابر عظمت انسان سر تعظیم فرود آوردند؛ اما پرسش شیطان، پرسشی انکاری و از سر استکبار در برابر امر خدا بود؛ شیطان صریحا گفت که من از آدم برترم و بر او سجده نمی‌کنم و هنگامی که خداوند به او اعتراض کرد که چرا فرمان مرا اطاعت نکردی، به جای عذرخواهی و طلب بخشش، خداوند را موجب گمراهی خود معرفی کرد و آشکارا او را تهدید کرد که بندگانت را گمراه خواهم کرد! شیطان نگفت: من نمی‏دانم! بلکه گفت: می‏دانم ولی سجده نمی‏کنم! یعنی ربوبیت تو را قبول ندارم!
وقتی خداوند به او فرمود: «چه چیز مانع سجده تو بود؟»(35) با غرور و نخوت به مقایسه‌ نادرستی دست زد و گفت: «من از آدم بهترم! من از آتش خلق شده‏ام و او از خاک!»(36) در اعتراض شیطان دو چیز نهفته است: یکی اینکه من بهترم و تو پست‌تر از من را بر من ترجیح دادی! دوم اینکه من فرمان تو را بر نمی‌دارم و سجده نمی‌کنم! یعنی هم عدالت و حکمت خداوند را زیر سؤال برد و هم در برابر فرمان او گردن فرازی و عصیانگری کرد!
خداوند قیاس او را ابطال کرد و فرمود: اعتراض تو از روی تکبر است؛ تو عالی و مهتر نیستی و انسان هم دانی و کهتر نیست؛ آتش هیچ‌گونه مزیت و ارزشی بر خاک ندارد؛ تو فقط یک بعد وجود او را دیدی و سجده را بر بدن خاکی او پنداشتی! ولی بعد دیگر او، که «نفحت فیه من روحی» است را ندیدی! حقیقت انسان، روح اوست، نه بدن خاکی او!
جهالت و تکبر و مهم‌تر از همه کفر شیطان، موجب شد از درگاه خداوند رانده شود و گرنه هیچ کس به سبب ترک یک سجده، مستحق جهنم نمی‏شود؛ او خود را در برابر خداوند، صاحب‌نظر و مستقل پنداشت! در حالی که حق آن را نداشت که فرمان خداوند را زیر پا نهد: «لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون»(37) هیچ کس نمی‏تواند او را مؤاخذه و از افعالش پرس‌وجو کند ولی سائر موجودات مختار باید در برابر کرده‌های خود پاسخگو باشند! ملائکه در امتحان الهی سرفرازانه قبول شدند و به کرامت الهی دست یافتند، ولی شیطان در امتحان، ذلیلانه مردود و از درگاه الهی رانده شد!
برای مطالعه بيشتر:
ترجمه و تفسير نهج‌البلاغه، علامه محمد تقي جعفري، ج2، ص166؛
المیزان، محمد حسین طباطبایی، تفسیر سوره‌های بقره و اعراف، آیات مربوط به آدم و شیطان.
* مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه
ــــــــــــــــــــــــــ
1. نهج‌البلاغه، خطبه‌ قاصعه. 2. اعراف/12. 3. بقره/34. 4و 5. ص/77-78.
6و7. اسراء/62. 8. نحل/100. 9. اعراف/18. 10.تعدادی از سؤالات و شبهات رسیده به مرکز 11. ابراهیم/22. 12. برای نمونه به مباحث مربوط به شیطان در عهد عتیق مراجعه کنید. 13. نساء/78. 14. نساء/76. 15. نحل/100. 16. ابراهیم/22. 17.انعام/112. 18. انبیاء/82. 19.يس/82. 20. نهج‌البلاغه، خ/186.
21. آیات سوره‌ جن. 22. جوادي آملي، تفسر موضوعی قرآن کریم، ص242.
23. بقره/43. 24. كهف/50. 25. جوادي آملي، تفسير سوره اعراف، انتشارات فيضيه، چاپ اول، قم 1377). 26. کهف/51. 27. طه/5. 28. محمد حسين طباطبايي، تفسير الميزان، ترجمه محمد باقر موسوي همداني (انتشارات اسلامي، بي تا) ج13، ص454. 29. جوادي آملي، تفسير اعراف، همان. 30. نساء/119. 31. نحل/43. 32. بحارالانوار، ج 1، ص 71. 33. همان، ج 68، ص 331. 34. جوادي آملي، تفسير اعراف، همان، جلسه 30.
35. اعراف/12. 36. اعراف/12. 37. انبیاء/23.