به یاد شهید «حسن افغانی»
نماز عشق در محراب خون(حدیث دشت عشق)
سال 1332 آنگاه که کرهخاکی چون قالی هزاران نقش و هزاران رنگ سلیمان نبی(ع) خودنمایی میکرد، پا بر عرصه هستی نهاد. چون گمشدهای در صحرای عدم در جستجوی آب حیاتی بود تا گوارای ضمیر تشنهاش باشد. در ظلمات دنیا، آب بقا را در بلندای بام شریعت یافت و بر آن شد تا به مدد دستان کریم معرفت به آن دست یابد. او که تشنه جام معرفت بود به سن آموختن که رسید، بر آن شد که جام را از دستان ساقی دانایی بگیرد و به جان تشنه کامش بچشاند؛ از این رو هرگونه که بود، از راه مکتب و دبستان و در حین کار و به صورت شبانه، آرزوی دل را تحقق بخشید، در این بین از وجود دستان سخاوتمند پدر محروم شد و جغد غم در خاطرش آشیان کرد اما میبایست بار غمی را که بر شانههای دلش سنگینی میکرد؛ سبک کند. پس بر آن شد تا قاب تنهایی مادر خود را پر کند و چون مردی دلسوز کولهبار زندگی را بر دوش گیرد.به گاه شنیدن ندای «هل من ناصر ینصرنی» فرزند حسین(ع) به سوی او شتافت و با ایراد سخنرانی در بین کارگران، سعی در افشای ماهیت رژیم منحوس پهلوی داشت و لذا توسط ساواک دستگیر شد. ماهها سرای زیستناش سلولی سرد و نمور بود که میزبانی چون ساواک داشت. پس از آزادی، تحفه آن ماهها، از دست دادن قدرت تکلمش بود. پس از به بار نشستن نهضت، شیرینی پیروزی را با حرمت نهادن به سنت پیامبر(ص) و انتخاب همسفر زندگی، گواراتر کرد.با یورش سبعانه بعثی، راهی محراب خونین جبهه شد تا در عارفانهترین مصلا، معبود را ستایش کند. در عملیاتهای «رمضان»، «محرم» و «والفجر» شرکت کرد و مسئولیتهایی چون مهمات لشگر امامحسین(ع) را در خط مقدم، عاشقانه پذیرفت تا اینکه سرانجام سال 1361 در «دارخوین»، حدیث سرخ شکفتن را زمزمه کرد و به لقاءا... پیوست.