عدهای از بازیگران با برچسب «حکومتی بودن» از سینما حذف شدهاند!
اصغرنقیزاده را علاقهمندان سینما با ایفای نقش در همراهی با گروه دسته موتوریها «آژانس شیشهای» به یاد میآورند، بازیگری که در سینما و تلویزیون سمبل رزمندگان دفاع مقدس است و در سریال زیرخاکی نقش متفاوتی را بر عهده داشت. آنچه در پی میآید خلاصهای از گفت وگوی نقی زاده با مشرق است:
*جناب نقیزاده چگونه به پروژه سریال زیرخاکی پیوستید؟
حضور من در این سریال انتخاب آقای جلیل سامان بود. نکته قابل توجه این است که برخلاف سایر کارهایی که من در آن ایفای نقش کردم، این بار کاراکتر من از رزمندگان و جنگ نیست و با سایر کارهای من بسیار تفاوت دارد.
* علت اینکه با توجه به شخصیت همیشگی شما در فیلمها و سریالهای مختلف کمی متفاوت به نظر میرسد، چیست؟
اوستای خدابیامرز من ، خسرو شکیبایی به من آموخت که سعی کن باورپذیر باشی تا دیده بشی. اگر باورپذیرباشی اندازهای که در مقابل دوربین قرار میگیری چندان مهم نیست. خیلیها مرا با فیلم «از کرخه تا راین» به یاد میآورند با اینکه من نقش اول فیلم نبودم. این باورپذیری تماشاچی یک شمشیر دوبله است، چون بازیگر مجبور میشود با نقش زندگی کند از سوی دیگر عوارضی هم دارد، از این نظر که دیگر به شما کاری در عرصه نمایش نمیدهند. در سینمای دنیای هم همین است، جان وین نیم قرن نقش وسترنر را ایفا میکرد، از بازیگران نسل شما بروس ویلیس ۲۰ سال مکرر نقش پلیس را بازی کرد و این واقعیت است و شما به ندرت میتوانید بازیگری را پیدا کنید که بتواند قالب بشکند یا به او اجازه بدهند که قالب بشکند، ما مثل دختری هستیم که میآیند خواستگاریمان. من که به اهالی سینما و تلویزیون نمیتوانم التماس کنم از من در نقشها و فیلمهای متفاوت استفاده کنید، میتوانم؟
*شما سر صحنه فیلمی میروید به خاطر خوش مشربی، پشت صحنه را به هم میریزید.
در طول فیلمبرداری سریال زیرخاکی چنین اجازهای از سوی جلیل سامان از من گرفته شد، من در این سریال نقشی بسیار جدی دارم و تا میخواستم کمی فضا را تلطیف کنم و کمی بگو بخند راه بیندازم، جلیل سامان شرط اول کار را یادآوری میکرد. چون اگر پشت صحنه بگو بخند راه میانداختم دوباره میشدم همان «اصغر سینمای جنگ» که جلیل سامان این اصغر را نمیخواست و چقدر زحمت کشید و چقدر وقت گذاشت و مرا راهنمایی کرد تا بتوانم از آن کاراکتر همیشگی با آن مشکلی هم ندارم
بیرون بیایم.
*ماحصل این نظارت دقیق به چه سرانجامی رسیده؟
من کمتر از سریالهای تلویزیونی و فیلمهای سینمایی فیدبک میگیرم، اما اینبار احساس میکنم در این شرایطی که فوتبال، مناظرههای انتخاباتی، مسابقات والیبال و... پخش میشد و مردم را درگیر کرده، سریال زیرخاکی را بیشتر تماشا کردند. نخستین واکنش مردم به متن سریال این است که از من میپرسند از این خانههای مصادرهای سراغ نداری به ما هم بدهی؟!
* دلیل موفقیت سریال در میان مردم از منظر شما چیست؟
ما در شهرک غزالی فیلمبرداری داشتیم که دهه شصت در آن منطقه خاص فیلمبرداری میشود، تصور کن ماشینهای قدیمی را وارد این شهرک میکردند، این خودروها باید حرکت کنند، با اینکه در پس زمینه هستند و اغلب پس زمینه مات است. اینطوری که نبود که بازیگر دیالوگ را بگوید و کارگردان ده تا پلان بگیرد و روی میز تدوین سریال را بسازد. جلیل سامان برای ریتم سریال وقت میگذاشت. اکسسوار را ببین با چه دقتی انتخاب کرده، در چیدمان صحنه میان دهه پنجاه و شصت حد فاصل انقلاب و جنگ تفاوت وجود دارد، باورتان نمیشود مثلا بیرونی یک سکانس را در کرج گرفته بود برای گرفتن داخلی دو ماه میگشتند که جایی را پیدا کنند و وسائل متناسب بچینند و فیلمبرداری کنند. تصور میکنید لوکیشن جهادسازندگی در سریال ما کجاست؟ ساختمان قدیم روزنامه کیهان در لالهزار.
هر زمان فرهنگ و تاریخ خودمان را تبدیل به فیلم و سریال کنیم و در این بازتاب فرهنگ و تاریخ تصویر روشنی از مردم خودمان نشان دادیم، موفق خواهیم بود. مثل فصل اول خوش رکاب، مثل لیلی با من است یا مثل زیرخاکی که مردم استقبال کردند. هر زمانی که در ساخت هر اثری به دنبال ادا درآوردن و تقلید رفتیم، فیلمنامههای غربی را ایرانیزه کردیم ، تماشاچی چون نمونههای خوب آنرا دیده استقبال نکرد.
آقای جلیل سامان بسیار مرد مهربانی است، مرد با اخلاق، با نزاکت و «عصبانی نشو» است. صفت عصبانی نشو ایشان بسیار مهم است در سختترین شرایط که بنده اصغر نقیزاده داشتم، قالب میشکستم، عصبانی نمیشد که بر سر من داد و بیداد کند. برای من راهحل پیدا میکرد و راهحل ادای دیالوگ و حس را به من منتقل میکرد.
* چرا فقط با طیف سینماگران «بچه مسلمان» کار میکنید؟
سایرین دنبال من نمیآیند. در برابر من گارد دارند.
* کیانوش عیاری مثلا سراغ شما نمیآید؟
اغلب اهالی سینما مرا به عنوان بازیگری حکومتی میشناسند، درصورتیکه من یک معلم بازنشسته هستم. زمان جنگ هم معلم بودم و برای مدتی به جبهه رفتم. در دوران پس از جنگ هم تئاتر و فیلم کار کردم. مثلا بازیگرانی که مذهبی نیستند، توسط فیلمسازان مسلمان به کار گرفته میشوند، اما طرف مقابل ما را برای بازی در آثارشان دعوت نمیکنند.
به یک عدهای مثل برچسب «حکومتی بودن» زدند و در آثار جریان اصلی سینما دعوتمان نمیکنند. پسر من مستندی درباره من ساخته است که هفته دفاع مقدس از تلویزیون پخش خواهد شد،اسم این مستند هست «اصغرآقا، اکتورسینما» و تهیهکننده آن حوزه هنری و شبکه مستند است.شمار فراوانی از همکاران سینمایی حاضر نشدند که درباره من و فعالیتهایم در این مستند جلوی دوربین بروند. آقای فرهادی توحیدی از معدود کسانی بود که با من رفیق است و حاضر شد در این مستندحضور پیدا کند. اما مرزبندیهای شما را قبول ندارم. به نظر من مخالف نظام کسی است که اسلحه در دست دارد و سعی میکند از آنسوی مرزها با ما بجنگند، چنین افرادی مخالف هستند، هرکسی که در این مملکت زندگی میکند ایرانی و هموطن بنده است و ما حق نداریم مردم را قضاوت کنیم. اگر کسی مشکلی دارد، حتما مراجع ذی صلاحی برای رسیدگی هستند. مشکل من با آن وزیری است که اینجا شعار مرگ بر آمریکا میدهد اما فرزندانش در آمریکا دارند عشق و حال میکنند.
در سی و چند سالی که من در حوزه سینما و تلویزیون کار میکنم چرا به ما نقش خوب ندادند، چون در چند سالی من مستمر کار میکردم تلقیشان این بوده که به اصغر نقیزاده (با ذهنیت خودشان) حکومتی کار ندهند یا اینکه بنده به خاطر فعالیت مستمر در سینمای جنگ را مناسب برخی نقشها ندیدند.
* با حاتمیکیا چگونه آشنا شدید؟
من با او در «گردنه قلاجه» در غرب کشور با او آشنا شدم. سال ۱۳۶۲ عقبه لشگر ۲۷ بود برای عملیات والفجر ۳. ما سه ماه آنجا بودیم و ابراهیم به آنجا آمد و جزء ۴۰ شاهد بود. همدیگر را ندیدیم تا سال ۱۳۶۸. بعد رحلت امام بود که من رفتم پیش محمد تختکشیان، آن موقع مسئول تولید فیلم حوزه هنری بود. رفته بودیم که وسائلگریم از ایشان بگیریم که آقای حاتمیکیا را در حوزه هنری دیدم. بعد ایشان مرا به اتاقی برد و به حاتمیکیا نشان داد و گفت برای نقش علی خوب است.
نقش علی یک کاراکتر یک روزه بود و برای فیلمبرداری به شمال رفتیم. من حین فیلمبرداری شروع کردم از خاطراتم برای حاتمیکیا گفتم و حاتمیکیا شروع به نوشتن کرد و در فیلم مهاجر من نقش کمی داشتم و شخصیت اصلی قرار بود هواپیما را یک نفری به پرواز درآورد، اما حاتمیکیا من را به این سکانسها اضافه کرد. من برای این فیلم 30 هزارتومان دستمزد گرفتم، آموزش و پرورش برای چهار ماه مرخصی بدون حقوق 22 هزارتومان از من کم کرد یعنی ماهیانه ۲ تومن. در عوض فیلم در جشنواره دیده شد، من هم در جشنواره دیده شدم و سال بعد رفتم فیلم چشم شیشهای را بازی حسین قاسمی جامی کردم و برای هر جلسه فیلمبرداری ۲ هزار تومان به من میدادند.
* احمدرضا درویش چگونه کارگردانی است؟
با درویش کارکردن بسیار سخت و دشوار است. درویش هم خیلی به جزئیات دقت دارد اما آدم مهربانی است. خیلی دلم میخواست با رسول ملاقلی پور که بچهمحلمان بود کار کنیم که قسمت نشد.
* انبانی خاطرات از جنگ دارید و خیلی تلاش میکنید که به شکل لطیف و عامهپسندانهای آنها را نقل کنید.
بعد از عملیات خیبر اسفند و فروردین ۱۳۶۲ – ۱۳۶۳ به تهران آمدم، یک دورهای هم معلم بودم و هم تئاتر میرفتم. در آن مقطع سرکلاسهایم، پس از تدریس، خاطراتم را برای دانشآموزانم تعریف میکردم.
*چه دروسی را در مدرسه تدریس میکردید؟
تاریخ، جغرافی و زبان انگلیسی. من سال ۱۳۴۶ خاطرم هست سریالی از تلویزیون با عنوان «جیم وست» پخش میشد که جیم کنراد بازی میکرد. پدرم تلویزیون نمیخرید، من میرفتم این سریال را در منزل شوهرخالهام تماشا میکردم و میآمدم یک ساعت و نیم سریال را با تمام جزئیات برای دوستانم تعریف میکردم. اینکه من خوب خاطره و فیلم تعریف میکنم ریشه در سریال جیموست دارد و من به همین شیوه با جزئیات فراوانی خاطرات جنگ را با شاگردانم درمیان میگذاشتم. البته من همیشه خاطرات جنگ را به صورتی شاد برای شاگردانم تعریف میکردم. معمول بود که در خاطراتی که نقل میشد، معمولا گریه و اندوه چاشنی آن بود اما من خاطرات جنگ را به صورت سرخوشانهای تعریف میکردم و از سال ۱۳۶۳ تا الان من همیشه خاطرات جنگ را همچنان تعریف میکنم. جنگ تحمیلی هشت سال بود و من نزدیک به سی و هفت سال خاطرات جنگ را همچنان تعریف میکنم.
* از دانشآموزان معروف شدهتان بگویید.
یک مجری در سیما با نام محمدرضا حسینیان داریم، سال ۱۳۶۵ دانشآموز من بود، داریوش یاری در کانون و مسابقات تئاتری که برگزار میکنیم در مسابقات حضور داشت، چیز بیشتری خاطرم نیست.