از «شور» شريعتي تا «شعور» مطهري
«علي شريعتي» مردی که به عنوان یکی از سخنرانان قهار دوران طاغوت از وی نام برده میشود و دختران و پسران انقلابی در آن زمان پای ثابت سخنرانیهای وی بودهاند، شریعتی بیانی آتشین و شیوا داشت این بیان آتشین و شیوا با طبع شاعرانه وی ممزوج شده بود که باعث جذب جوانان آن دوره شده بود، اما در آن دوران اعمال و رفتار و تفکرات وی از سوی اندیشمندان اصیل اسلامی مورد نقد اساسی قرار گرفته بود و تفکرات وی را دارای مشکلات ریشهای در زمینه اسلامی میدانستند.
کسانی همچون امام خمینی(ره)، امام خامنهای، شهید مطهری، علامه طباطبایی، شهید بهشتی، شهید صدر، شهید مفتح، علامه مصباح، آیتالله خوشوقت از منتقدین تفکرات شریعتی بودند. در این میان بازخوانی نظرات استاد شهید مرتضی مطهری پیرامون آراء، افکار، عقاید و اندیشههای دکتر علی شریعتی چندان خالی از لطف نیست:
اصولاً نظر استاد شهید آیتالله مطهری درباره مرحوم دکتر علی شریعتی یک سیر نزولی داشته و همواره به یک نحو نبوده است. شاید اولین شخصیتی که به هنرمندی و قدرت بیان دکتر شریعتی پی برد استاد مطهری بود؛ در یکی از جلسات «کانون نشر حقایق» در مشهد. آن زمان مقارن بود با تأسیس حسینیه ارشاد در تهران و استاد مناسب دیدند که از دکتر در برنامههای حسینیه ارشاد استفاده شود، لهذا ایشان و پدرشان را برای همکاری در حسینیه ارشاد دعوت کردند و در مقابل برخی مخالفین چنین استدلال میکردند که جوانان در این اوضاع و احوال و با تبلیغاتی که رژیم شاه علیه روحانیت کرده است، حرف افراد اروپا دیده و با ظاهر امروزی را بهتر قبول میکنند، لهذا باید از این افراد هم استفاده شود. برخی، دعوت استاد از دکتر را نقطه ضعف و اشتباهی از ناحیه استاد شمردهاند، معتقدند استفاده از افرادی که تحصیلاتشان در اروپا بوده و ظاهری غیراسلامی دارند به مصلحت نیست. ولی از نظر نگارنده، این امر از نقاط قوت استاد شهید بوده است که ایشان به صرف اینکه تحصیلات دکتر در اروپا بوده و او مثلاً کراوات میزند و ریش خود را میتراشد وی را طرد نکرده و خواستهاند از او در حد تخصص وی به نفع اسلام و جذب جوانان به سوی اسلام بهرهبرداری کنند با این دید که وی همواره در ارتباط با ایشان و تحت کنترل ایشان است.
به علاوه این امر حاکی از وجود روحیه کار دستهجمعی و نه تکروی، در استاد مطهری است. ولی همواره افرادی پیدا میشوند که هدفهای دیگری دارند و همین که یک نفر محبوبیت پیدا کرد سعی میکنند از او به صورت ابزاری در راه اهداف خود استفاده کنند؛ و متأسفانه در مورد دکتر شریعتی چنین حادثهای اتفاق افتاد. افرادی که هیچ اعتقادی به روحانیت نداشتند و بلکه کینه آن را در دل داشتند و بدبختانه عضو هیئت مدیره حسینیه ارشاد بودند، همین که احساس کردند که با وجود دکتر دیگر مشکل جمع کردن جمعیت ندارند و نیاز چندانی به روحانیت نیست، شروع کردند به کارشکنی در مقابل اهداف مؤسس حسینیه یعنی استاد مطهری و کار را به جایی رساندند که مانع ارتباط دکتر با استاد شهید بودند و سرانجام نیز که استاد احساس کردند که قضیه مشکوک شده است و نام ایشان هست در حالی که از بسیاری از کارهایی که در حسینیه انجام میشود اطلاع ندارند و علما و مردم ایشان را مسئول میشناسند، از عضویت خود در هیئت مدیره حسینیه ارشاد استعفا داده و به طور کلی از این مؤسسه کنارهگیری کردند.
پس از تحولات حسینیه ارشاد و نیز انتشار برخی آثار دکتر شریعتی، نظر استاد شهید درباره مرحوم دکتر، تنازل کرد ولی برای آنکه رژیم شاه بهرهبرداری نکند استاد شهید هیچگاه علناً به اظهارنظر نپرداخت بلکه امیدوار بود که وی را به اصلاح آثارش ترغیب نماید و تا حدی نیز موفق شدند و وی به اشتباهات خود اعتراف کرد و قول اصلاح آنها را نیز داد اما آنها که میخواستند از وضع به وجود آمده بهرهبرداری کنند مانع ایجاد میکردند و سرانجام وی در 29 خرداد 1356 ساوت همپتون انگلیس دارفانی را وداع گفت. طرفداران متعصب او و بیشتر، آنها که میخواستند به بهرهبرداری خود ادامه دهند، سعی کردند که رحلت او را به گردن ساواک بیندازند و وی را «شهید» بنامند، ولی نتیجه کالبدشکافی که توسط پزشکان معالج به عمل آمد این بود که وی به مرگ طبیعی درگذشته است.
پس از وفات دکتر شریعتی، مسئله صورت دیگری به خود گرفت. برخی میخواستند از شخصیت و آثار وی به نفع خود و علیه روحانیت استفاده کنند و رژیم شاه نیز برای تضعیف نهضت امام خمینی(ره) از این سیاست حمایت میکرد. در اینجا وظیفه استاد مطهری چیز دیگری بود. البته علامه طباطبایی(ره) نیز در پاسخ به سؤالی که از ایشان شده بود، درباره آثار مرحوم شريعتي، چنین ابراز عقیده فرمودند: «نظر اینجانب تنها به اشتباه بودن مطالب است نه به چیز دیگر. همان طور که اطلاع دارید من هرگز در اینگونه موضوعات مداخله نکرده و نمیکنم. علت اینکه آن تذکر را لازم دانستم این است که بسیاری از نوشتههای ایشان با مبانی و اصول معارف اسلامی یعنی با گرامیترین سرمایه معنوی ما که سعادت دنیا و آخرت ما بسته به آن است سازگار نیست و از طرف دیگر آن نوشتهها در میان طبقات مختلف رواج کامل یافته است.
لهذا لازم بود تذکر داده شود تا همه آن نوشتهها تأیید شده تلقی نشود و ضمناً افراد ذیصلاحیت به نقد علمی و منطقی بپردازند. اینکه نوشتهاید خود مشارالیه اخیراً به اشتباهات خود پی برده بود و گروهی در حال حاضر مشغول اصلاح آنها هستند موجب مسرت من شد و امیدوارم جبران مافات بشود. لازم است تذکر بدهم هر کس که در مقام نقد اینگونه نوشتهها – که متأسفانهاشتباه و نظایر فراوان دارد و رو به تزاید است – برآید اولاً باید مستدلاً وارد شود و به گفتن اینکه «صحیح نیست» اکتفا نکند و ثانیاً ادب اسلامی را که دعوت با حکمت و موعظه حسنه و جدال به نحو احسن است رعایت نماید و از هرگونه اهانت و بدگویی به اشخاص اجتناب ورزد و اساساً کسی که منطق دارد به حربهای دیگر متوسل نمیشود.»
در این جااشارهای به ارتباط دو سویه «مطهری/شریعتی» و «مسئله هواداران دروغین شریعتی» از زبان رهبر انقلاب میتواند روشنگر باشد!
حضرت آيتالله خامنه اي در اين باره اظهار داشتهاند: «مرحوم شریعتی مرید آقای مطهری بود. یعنی مرید علمی و فکری آقای مطهری بود و این را من خودم از مرحوم شریعتی شنیده بودم و شاید بارها شنیده بودم. او در پی اختلاف با آقای مطهری نبود کما اینکه آقای مطهری هم در پی اختلاف به معنای شخصی با مرحوم شریعتی نبود.
البته چرا، اختلاف فکری داشتند و یک سری اعتراضهایی را مرحوم مطهری بر شریعتی داشت که آن اختلافها در اواخر برملا هم شده بود و آن ایرادها را ایشان گاهی در اینجا میگفتند. اما آن نقطهای که آن اختلاف بروز کرد آن نقطه، نقطهای بود که در سال 49 آشکار شد و از آنجا اختلافات پدید آمد که الآن فرصت پرداختن به
آن نیست.»
رهبر انقلاب ضمناشاره به تفاوتهای بنیادین ادبیات و مباحث استاد مطهری و دکتر شریعتی، معتقدند این وضعیت منجر به جذب دو تیپ خاص میشد: «مرحوم شریعتی کارش کارهایی بود جوان پسند و متکی به احساس و دیدگاههای او، دیدگاههایی نزدیک به جریانهای انقلابی. لذا در محافل جوان به خصوص جوان روشنفکر، خیلی زود گُل میکرد. مرحوم مطهری تفکرش یک تفکر عمیق فلسفی بود و بیشتر پایهای و بنیانی مسائل اسلامی را بررسی میکرد. لذا کارش در بین محافل متفکرین و از جمله در میان حوزههای علمیه و در میان فضلا خیلی جالب توجه بود.آقای مطهری به مسائل زیربنایی و فکری و فلسفی و اعتقادی میپرداخت. مرحوم شریعتی به مسائل اجتماعی و آنچه که به جریانهای موجود در جامعه نظر داشت بیشتر اهمیت میداد. کتابهای هر کدام از ایشان نشان دهنده این تفاوت است.»
اما شاید مهمترین و نهاییترین منبع برای استناد به رابطه «مطهری/شریعتی» و دریافتن عمق انتقادات بنیادین شهید مطهری به برخی اندیشههای دکتر شریعتی، نامه تاریخی ایشان به امام خمینی(ره) است.
این نامه از آن جهت بیش از همه منابع قابل اتکا است که اولاً دردنامه و دلنوشته است و فارغ از هر ملاحظه سیاسی نوشته شده و از سوی دیگر از لحاظ تاریخ، آخرین نامه ایشان درباره دکتر شریعتی است. یعنی سال 1356 و پس از درگذشت مرحوم دکتر علی شریعتی.
استاد مطهري در بخشهايي از اين نامه مينويسد: «در ماههای آخر عمر شریعتی بنده مکرر به وسیله اشخاص مختلف به او پیغام دادم که در نوشتههای تو مطالبی هست بر ضد اسلام و لازم است اصلاح شود، من حاضرم در حضور جمعی صاحبنظر یا تنها، هرطور خودت مایل باشی، به تو ثابت کنم، اگر ثابت شد خودت آنها را ولو به نام خودت نه به نام من اصلاح کن و شأن تو بالا هم خواهد رفت و الا مجبورم از تو صریحاً و مستدل انتقاد کنم و برایت گران تمام خواهد شد. آخرین شخصی که از طرف او نزد من آمد اظهار داشت که او حاضر است اختیار بدهد به آقای محمدتقی جعفری و آقای محمدرضا حکیمی که از آثارش انتقاد کنند و در نهایت امر تو صحه بگذاری. من گفتم بسیار خب،ولی به شرط اینکه کتباً بنویسد. مقارن با حرکتش به خارج اطلاع پیدا کردم که تنها به آقای حکیمی نوشته که شما مجازی نوشتههای مرا نقد کنی.»
به نقل از فارس؛ نظر استاد شهید درباره دکتر شریعتی یک نظر تنازلی بوده است؛ یعنی از خوشبینی و امیدواری به آینده او، به سوی بدبینی و ناامیدی تنازل کرده است. این نامه نشان میدهد استاد که تا پیش از این بیشتر به اطرافیان دکتر بدبین بودند و آنها را مانع اصلاح امور میدانستند، نسبت به نیات خود وی نیز بدبین شده بودهاند و در واقع در اینجا سیر نزولی نظرات استاد درباره دکتر به نقطه حضیض خود رسیده است. با این حال، نگارنده براین اعتقاد داشت که نظر استاد هرگز به نابودی نام و آثار دکتر نبوده، بلکه به انتشار آثار وی بعد از اصلاحات بوده است و در این میان از کوتاهی جناب آقای محمدرضا حکیمی در این باب نمیتوان گذشت.
به هر حال درباره دکتر شریعتی، آنچه خطرناک است این است که وی را «اسلامشناس» بدانیم و نظرات او را اسلام ناب تلقی کنیم؛ ولی مطرح کردن وی به عنوان یک جامعهشناس مسلمان که اظهارنظرهایی نیز درباره اسلام کرده است و درستی و نادرستی آن نظرها بسته به رأی متخصصین و اسلامشناسان است، خطری در برندارد و از این دیدگاه چه خوب است کهاشتراکات فکری وی و استاد مطهری استخراج شود.