شکارچی تانکهای بعثی
سیده لیلا آقامیری- خبرنگار کیهان در همدان:
بارها باید این جمله را با خود تکرار کنیم تا بر لوح وجودمان حک شود که امنیت و قدرت کشور مدیون خون شهیدان است. شهیدانی که مردانه در مقابل دنیای کفر ایستادند و کدخدایان جهان را با دیپلماسی ایستادگی و نه دیپلماسی التماسی به زانو درآوردند. آری، تاریخ گواهی میدهد که شهدا مرد میدان روزهای سخت بوده و چه غرورآفرین از این امتحان بیرون آمدند و برگ زرینی را بر افتخارات این مرز و بوم افزودند. در جنگ هشت ساله بیش از 230 هزار شهید از این کشور تقدیم اسلام و انقلاب شده که سهم استان همدان 8 هزار شهید است. یکی از این سبکبالان عاشق «شهید محمد نیکبخت» رزمنده دلاور همدانی است که امسال بهعنوان شهید شاخص شهرستان همدان معرفی شده است در ادامه گفتوگویی با مادر و خواهر این شهید بزرگوار صورت گرفته که شما را به خواندن آن دعوت میکنیم.
* لطفاً خودتان را معرفی کنید و بفرمایید چند فرزند دارید و محمد آقا فرزند چندم شما بود؟
مهین قدیمپور مادر شهید محمد نیکبخت هستم و خدا را شکر که حاصل ازدواجم سه فرزند دختر و یک پسر به نام محمد شد. محمد آقا اولین فرزندم بود که خیلی زود از میان ما پر کشید و به آرزویش(شهادت) رسید.
* از زمان تولد و دوران کودکی محمد آقا نکتهای در خاطرتان هست؟
بله، محمد روز دوشنبه و یک هفته مانده به میلاد حضرت زهرا در 18 مرداد 1344 چشمانش به روی این دنیا باز شد و درست از همان موقع بود که شادی در خانواده ما دو چندان شد. دوران خردسالی و کودکی او نیز همانند سایر بچهها با بازیهای کودکانه طی شد تا اینکه زمان تحصیلش فرا رسید. درس و ادامه تحصیل محمد، مهمترین دغدغه ما بود از این رو از همان دوران ابتدایی و راهنمایی محمد سخت تلاش میکرد تا درسهایش را با موفقیت به پایان برساند و همین طور هم شد یعنی همیشه جز دانشآموزان ممتاز مدرسه بود.
* ویژگیهای ممتاز محمد آقا در بین اعضای خانواده چه بود؟
بدون اغراق پسرم ویژگیهای بسیار ممتازی داشت که از جمله آنها میتوان به راستگویی، توجه به نماز اول وقت، حضور در مسجد و احترام به پدر و مادر اشاره کرد. مثلاً هر وقت محمد خسته بود و برای رفع خستگی مجبور بود پاهایش را دراز کند، اگر از کنارش رد میشدم به واسطه ادب و احترام به والدین، سریع پاهایش را جمع میکرد و هرچه اصرار میکردم تا راحت باشد میگفت احترام شما بر من واجب است و نمیتوانم پاهایم را جلوی شما دراز کنم یا اینکه همیشه در خانه یاریرسان من و پدرش بود و هر زمان که به کمکش نیاز داشتیم از خدمت به خانواده دریغ نمیکرد و از این کار خوشحال بود.
* فعالیتهای مذهبی و فرهنگی شهید نیکبخت از چه زمانی آغاز و نحوه این فعالیتها به چه شکل بود؟
محمد سال ۵۹ در پایه اول دبیرستان مشغول به تحصیل شد. آن سال را در دبیرستان شریعتی با رتبه دوم به پایان رساند اما چون در همان روزها گروهکها سعی در جلب نظر وی داشتند محمد تصمیم گرفت بقیه تحصیلاتش را در دبیرستان علویان ادامه دهد. پس از پایان سال دوم دبیرستان برای اولین بار از طرف هیئت کشتی به اردوی فرهنگی ورزشی وحدت دعوت شد. در واقع نخستین فعالیتش از همین اردو شروع شد. در همین اردو فعالیتهای رزمی- ورزشی و هنری را آموزش دید و خطاطی را به خوبی آموخت و از هنر خوشنویسیاش در همان اوایل حضور جبهه در زمینه تبلیغات جنگ بهره گرفت. بعدها محمد، در زمینههای هنری، مثل خوشنویسی، نقاشی و همینطور در ورزش کُشتی توانست گامهای موثری بردارد.
* انگیزه شهید نیکبخت از شرکت در جبهه چه بود و چگونه شما راضی به رفتنش شدید؟
محمد جان به من گفت با اجازه شما میخواهم چند روزی از همدان دور باشم... نگاهی به چشمانش کردم و گفتم اگر برای رضای خداست... خدا پشت و پناهت و اینگونه شد که بهعنوان خوشنویس و برای انجام امور تبلیغاتی با یکی از دوستانش به جبهه رفت اما همین که پایش به آنجا رسید فضای معنوی محیط او را عاشقتر از همیشه کرد و بعد از آن حضورش در جبههها بیشتر و مستمر شد. محمد همیشه به من میگفت؛ من همان سرباز در گهوارهای هستم که امام در سال ۴۲ از آن صحبت کرده، پس باید به وظیفهام عمل کنم. با این حال هر زمان که اشتیاقش را برای حضور در جبهه میدیدم انگار که زبانم قفل و درنهایت خواستهام با محمد یکی میشد.
* آیا هنگام حضورش در جبهه، شهید نیکبخت مجروح هم شد؟
شهید محمد نیکبخت تا زمان شهادت فقط یکبار مجروح شد و آن هم دو سه روز مانده به شهادتش بود. وقتی مجروح شد ابتدا با تلگرافی مرا از سلامتیاش مطلع کرد، این کار را برای آن انجام داد تا اگر حرفی یا سخنی از دیگران شنیدم نگران حالش نباشم.
* چگونه از نحوه شهادت پسرتان مطلع شدید؟
پسرم در عملیات والفجر ۸ از ناحیه سر مورد اصابت تیر قرار گرفت. قبل از شهادت و بعد از تلگراف آخرش مدام حجله ایشان جلوی چشمم میآمد. انگار خدا میخواست به شکلی دلم را آماده کند و همین هم شد. نزدیکیهای عید بود و من در حال مهیا کردن خانه برای عید نوروز بودم که ناگهان چراغ مهتابی خانه به شکل عجیبی شکست. همانجا منقلب شدم و از خدا خواستم اگر چراغ خانهام شکست اسیر نشود و من راضی به رضای خودت هستم و به پدرش هم سفارش کردم که اگر کسی خبر شهادت محمد را به شما داد بهم نریزید و همسرم هم گفت این بچه هدیه خدا بود و خدا را شکر که در مسیر خودش قدم برداشت. دو روز بعد خبر شهادت محمد را به من دادند. آن زمان دامادم در استانداری مشغول به کار بود و خبر شهادتش را بطور اتفاقی متوجه شده بود. دامادم ابتدا خبر را به دخترم اطلاع داده و بعد هم اقوام، من و پدرش را از جریان شهادت محمد خبردار کردند.
* از اینکه تک پسر شما شهید شده ناراحت نیستید و یا نبودش شما را آزار نمیدهد؟
گاهی اوقات دلتنگی شدیدی سراغم میآید و آن زمانها به اتاقش رفته و تمام یادگاریهایش را که هنوز عطر حضور خودش را دارد مرور میکنم و با ذکر صلوات و یاد امام حسین قلبم آرام میگیرد. اکنون از ته قلبم خدا را شاکرم که پسرم مسیر درستی را انتخاب کرده و یقین دارم که با شهادتش او را از دست ندادهام بلکه او را به دست آوردم. هیچوقت در این دنیا پسرم را سیر ندیدم و فقط امیدوارم آن دنیا در کنارم باشد و این یکی از آرزوهای بزرگ من است.
* تا حالا محمد آقا به خواب شما آمده و یا خواستهای از شما داشته است؟
بله، یکبار یادم میآید مریضی سختی داشتم و در آن لحظات سخت از اینکه پسرم در کنارم نبود احساس تنهایی میکردم و مدام بیقرارش بودم. یک شب محمد آقا به خوابم آمد و گفت مادر جان ناراحت نباش، من حالم خوب است همین که شما خوب باشید من هم حالم خوب است و به گوشهای اشاره کرد، از او پرسیدم که ایشان کیست گفت: خانم حضرت زهرا به احوالپرسیات آمده انشاءالله خوب میشوی.هراسان از خواب بیدار شدم و از پدرش خواستم مراسم دعای توسلی در خانه و اتاقش برگزار شود و بعد از دیدن این خواب انگار هیچ نشانهای از درد و بیماری در من وجود نداشت و به کمک خدا حالم بهتر شد.
* آیا خاطرهای شنیدنی از شهید نیکبخت در ذهن دارید برایمان بفرمایید.
آن زمان خیلی دوست داشتم پسرم را در لباس دامادی ببینم از این رو مقدمات کار را برای ازدواجش فراهم کردیم و طبقه بالای خانه برایش ساخته شد تا هرچه زودتر پسرمان سر و سامان بگیرد. یک روز که سه نفری(محمد، من و پدرش) با هم در اتاق نشسته بودیم مسئله ازدواجش را مطرح کردم اما همین که این موضوع را با او در میان گذاشتیم، به او گفتم با ازدواج تو خستگی از تنم خارج میشود از جایش بلند شد و رفت برای من و پدرش چای ریخت و رو بروی هر دوتای ما نشست و با صراحت و مهربانی گفت: چای را بخورید، تا خستگیتان برطرف شود. ازدواج من هم بماند برای بعد از جنگ و بعد در هر اتاق دو رکعت نماز خواند.
* اگر نکتهای در ذهن دارید که از شما پرسیده نشده، بفرمایید.
زندگی با محمد برایم سراسر درس بود؛ حتی برای من که مادرش بودم. یک بار که من را در خانه بیحوصله دید به من گفت: مادرجان چرا بیحوصلهای؟ بعد ادامه داد وقتی که خیلی خوشحال هستید به باغ بهشت(گلزار شهدا) بروید و وقتی هم خیلی ناراحتید به باغ بهشت سر بزنید و اینها تمامیاش برای من ارزشمند است امروز بعد از گذشت ۳۵ سال از شهادتش هنوز هم حضور ایشان را در تکتک لحظات زندگیام احساس میکنم و بسیار اتفاق افتاده که در مواقع خاص به خواب دوستانش رفته و از آنها خواسته تا کاری را برای ما انجام دهند.
یادم هست سال تحویلی را که همسرم به جنوب و مناطق جنگی رفته بود و ما تصمیم گرفتیم لحظه تحویل سال در گلزار شهدا باشیم.اما برای برگشت چون حوالی ۶ صبح بود ماشینی نبود ناگهان یکی از دوستانش را دیدم که صدایم کرد و گفت: محمد بعد از نماز صبح به خوابش رفته و از او خواسته به باغ بهشت سری بزند. خداوند خودش میفرماید: «وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» و این یعنی شهدا از ما زندهتر هستند و امیدوارم هیچ وقت شرمنده شهدا نباشیم.
* * *
در ادامه این گفتوگو پای صحبتهای شنیدنی خواهر شهید محمد نیکبخت مینشینیم.
* ضمن معرفی، بفرمایید چند سال تفاوت سنی با برادرتان داشتید؟
مینا نیکبخت متولد 1356هستم و خدا را شکر میکنم از اینکه در خانوادهای مذهبی رشد و پرورش یافتم.
* مهمترین ویژگی ممتازی که شهید نیکبخت در بین دوستان و آشنایان داشت، چه بود؟
به گفته بسیاری از اقوام و آشنایان شهید نیکبخت فردی باهوش، زیرک و با درایت بود و به گفته دوستان و همرزمانش، شهید نیکبخت فردی مصمم و در مبارزه با دشمن انسانی شجاع بود. تصدیق این گفته را میتوان در سخنرانی شهید چیتسازیان در مراسم شهادت محمد یافت که ایشان گفته بودند، «محمد آنقدر از دشمن کشته گرفته بود و ارابههای آنها را از کار انداخت که ما قادر به شمارش آن نبودیم و هرجا نیاز به شکار تانکهای بعثی بود محمد جلودار بود و انگار با شهادت محمد ستون لشکر ما فروریخت و باید برای او بارگاه ساخت».
از ویژگیهای دیگر شهید نیکبخت این بود که هرگز دلبستگی به دنیا نداشت بهطوری که در برههای که به اصرار دوستانش در استانداری مشغول شده بود، میگفت: «جایش پشت میز نشستن نیست». محمد انسان باتقوایی بود این را دوستانش میگویند «در ماه رمضان و روزهای داغ و ۴۰ درجه تابستان اهواز محمد تا ساعت ۸ شب افطار باز نکرده بود و همچنان مشغول پر کردن گونیها برای سنگرسازی و سرکشی به دوستانش بود».
* به نظر شما اگر برادرتان در بین ما بود باز هم همین مسیر الهی را انتخاب میکرد؟
با قاطعیت میگویم بله، شهید نیکبخت با آگاهی و احساس مسئولیتی که نسبت به مردم و کشورش داشت در این راه قدم گذاشت. وی نسبت به تکالیفی که بر دوش داشت بیتفاوت نبود از این رو تا جان در بدن داشت لحظهای از اهداف و آرمانهایش عقبنشینی نکرد. بنده معتقدم زمانی که اعتقادات شخص بر اساس شناخت باشد و هر چقدر سن او بیشتر میشود اعتقاداتش محکمتر و در رسیدن به هدفها راسختر است لذا اعتقادات شهدا هم بر این اساس بود.
* جایگاه ولایتمداری در منش شهدا و از جمله برادرتان چگونه تعریف شده بود؟
در باب ولایتپذیری معتقد بود «باید پشتیبان ولایت فقیه باشیم تا آسیبی به مملکت نرسد» و همین نگرش را با رفتار و کردارش به ما آموخت. به واقع شهدا به شکل عملی ولایتمدار بودند و تا آخرین لحظه از حیات طیبهشان پای ولایت ماندند. اگر قدری دقت کنیم میبینیم در بیشتر وصیتنامه شهدا پیروی از ولایتفقیه و سفارش به وفاداری به امام بهعنوان یک اصل اساسی یاد شده است.
* مهمترین تکلیفی که امروز برعهده همه ما گذاشته شده چیست؟
امروز بیش از هر زمانی باید به فکر آبادانی ایران عزیز باشیم و پای اعتقاداتمان بمانیم چرا که این از اهداف بزرگ شهدا بود. نباید تصمیمی بگیریم که شرمنده شهدا شویم و اگر روزی از ما پرسیدند که بعد از ما چه کردید؛ حرفی برای گفتن داشته باشیم.
* شما بهعنوان خانواده شهید، چه انتظاری از مسئولین دارید؟
خانواده شهدا انتظاری از کسی ندارند اما خواسته قلبی آنها این است که مسئولان و مدیران از مقام معظم رهبری تبعیت صادقانه و خالصانه داشته باشند زیرا قرار گرفتن در خیمه ولایت، انسان را از گمراهی نجات میبخشد.
مسئولان و مدیران باید از عزتی که بهواسطه خون شهدا برای ما حاصل شده به خوبی دفاع کنند و از هرگونه دودستگی و تفرقه بپرهیزند. همه مسئولان باید در جهت رفع مشکلات مردم کوشا باشند و در پیاده کردن احکام اسلامی مخصوصاًً فرهنگسازی درباره مسئله حجاب و مبارزه با بدحجابی و بیحجابی بهعنوان یک ضرورت تلاش کنند زیرا بیتوجهی به فضائل اخلاقی، جوامع را به سوی انحطاط فکری میکشاند. از سران قوا تقاضا داریم تا در برابر دشمنان داخلی و خارجی از اسلام و ارزشهای انقلاب دفاع کنند و تبعیت محض از ولیفقیه داشته باشند.
* مهمترین رمز ماندگاری شهدا در چه بود و چگونه میتوانیم ادامهدهنده راه شهدا باشیم؟
معتقدم اخلاص شهدا آنها را ماندگار کرد. تمامی شهدا و سرداران بزرگ این مرز و بوم همچون سردار رشید اسلام حاج قاسم سلیمانی، خالصانه در راه خدا از دین و حریم کشور اسلامی دفاع کردند و بدون هیچ چشمداشتی از کیان حکومت اسلامی حفاظت کردند.
بهطور حتم ما هم با تبعیت از ولیفقیه که ضامن حفظ و بقای انقلاب و اسلام است و نیز چشمپوشی از منفعتهای شخصی، گروهی و حزبی و نیز خدمت صادقانه میتوانیم در این مسیر قدم بگذاریم اما لازمه آن افزایش بصیرت و آگاهی است.