يك شب بيا ستاره بريزم به پای تو(چشم به راه سپیده)
رقص شورانگیز باد
ای دل طوفانیم آرام باش
یک تپش با طبع من همگام باش
واژههایم را پر از احساس کن
دیده را از اشک پر الماس کن
وا کن از پای قلم زنجیر را
بشکن این بغض شب دلگیر را
تا نویسم از چنین هنگامهای
سوی آن صحرا نشسته نامهای
کعبه آباد حجاز من توئی
مستحبات نماز من توئی
ای تو آرام دل هر بیشکیب
مستجاب آخرین امن یجیب
یادت ای قامت قیامت هر کجا
کرده غوغای قیامت را بپا
صبح جمعه رقص شورانگیز باد
حلقه زلف تو را آرد به یاد
چیست این دلشورههای بیکران
پشت کاشیهای سبز جمکران
کشتی امید در گل تا به کی
بانگ اللهم عجل تا به کی
تا به کی از داغ هجران تو صبر
جلوه کن ای آفتاب پشت ابر
اشکهایم هر پگاه انتظار
گل کند در وعدهگاه انتظار
کاروان سالار لختی صبر کن
یوسفی دارم به چاه انتظار
کی به دریای ظهورت میرسد
زورق این آبراه انتظار
بی تو در سرمای شب بیطاقتند
کودکان بیپناه انتظار
کاش مست چشم نازت میشدم
ریشهای از جانمازت میشدم
کاش برگردی که باز آید بهار
کاش گردد دست بوست ذوالفقار
کاش یکدم میهمانت میشدم
نیمه شب روضه خوانت میشدم
کاش یک ساعت عنان گیرت شوم
یا جوان مرگ تو یا پیرت شوم
دادم از کف جمله صبر و تاب را
تا که بوسیدم کف سرداب را
بانگ هل من ناصر از کعبه برآر
کعبه را از این سیه پوشی در آر
ذوالفقار حیدری را تاب ده
کافران را بیم از مرداب ده
خیز و بر هم زن همه آرامشان
کام شیرین تلخ کن بر کامشان
محو کن فرعونیان نیل را
از فلسطین نقش اسرائیل را
کربلای دیگری آغاز کن
روزه صبر خدا را باز کن
کودک ششماهه را خوابی رسان
خیمههای تشنه را آبی رسان
اهلبیت عشق را دریاب زود
خیمه عباس مانده بیعمود
محمد علی زمانی
آب ناب
چون تشنه به آب ناب دل میبندم
بر خنده ماهتاب دل میبندم
ای روشنی تمام تا ظهر ظهور
چون صبح به آفتاب دل میبندم
سلمان هراتی
سه شنبه برای من
يك شب بيا ستاره بريزم به پای تو
ای آفتاب من همه چيزم فدای تو
يك شب بيا به ما برسد ای اذان صبح
از پشتبام مسجد كوفه صدای تو
ما مدتی است خانه تكانی نكردهايم
شرمندهايم در دل ما نيست جای تو
غير از همين دو قطرهاشكی كه مانده بود
چيزی نداشتم كه بيارم براي تو
از روزهای هفته سهشنبه برای من
شبهای پنجشنبه و جمعه برای تو
روزی به خاطر سفر جمكران من
روزی به خاطر سفر كربلای تو
علی اکبر لطیفیان
تبر به دوش بت شکن
چه جمعهها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خستهایم و دل شکستهایم نه
ولی برای عدهای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را به انتظار جمعهام
دوبار صبح، ظهر نه غروب شد نیامدی...
مهدی جهاندار
به خال زدم
در آسمان غزل عاشقانه بال زدم
به شوق دیدنتان پرسه در خیال زدم
در انزوای خودم با تو عالمی دارم
به لطف قول وغزل قید قیل و قال زدم
کتاب حافظم از دست من کلافه شدست
چقدر آمدنت را چقدر فال زدم
غرور کاذب مهتاب ناگزیر شکست
همان شبی که برایش تو را مثال زدم
غزال من غزلم، محو خط و خال تو شد
چه شاعرانه بدون خطا به خال زدم
به قدر یک مژه بر هم زدن تورا دیدم
تمام حرف دلم را در این مجال زدم
سید حمید رضا برقعی