منشا و جهتگیری تحولات تاریخی(پرسش و پاسخ)
پرسش:
ریشه و منشأ و جهتگیری تحولات تاریخی چیست و چه عواملی را باید در پیدایش این تحولات دخیل دانست؟
پاسخ:
دیدگاههای مختلفی درباره منشأ تحولات تاریخی مطرح شده که عمدتا نگاه تک علتی دارند و معلول را به جای علت گرفتهاند:
1- ظهور نوابغ
«توماس کارلایل» نویسنده مشهور انگلیسی کتاب معروفی دارد به نام «قهرمانان» که در آن مینویسد: تاریخ را قهرمانان خلق کردهاند و میکنند و نوابغ هستند که تاریخ را بوجود میآورند. تاریخ هر قومی در وجود نابغههای آن قوم خلاصه میشود. او در کتاب خودش پیغمبراسلام(ص) را در راس نوابغ ذکر کرده و اولین کسی را که نام برده پیامبر اسلام(ص) است، و تاریخ اسلام را شخصیت پیامبر(ص) میداند که دورهای را به دوره دیگر منتقل کرد.
2- نژاد برتر
این دیدگاه برخلاف دیدگاه فردی که بر نبوغ و استعدادهای بالای انسانی تاکید داشت بر نژاد برتر تمرکز دارد. از منظر آنان نژادها با لذات متفاوتند، نژادهای برتر که با لذات برتر هستند و نژادهای پستتر که با لذات پستتر هستند. میگویند ارسطو تابع این دیدگاه است و مساله بردگی را وابسته به مساله نژاد و جنسیت انسان دانسته و اعتقاد دارد که بعضی از انسانها اساسا در طبیعت آفریده شدهاند برای خدمت کردن به انسانهای دیگر و کارهای پست و منحط کردن و بعضی دیگر از نژادها برای کارهای عالی و برتر آفریده شدهاند و نژاد یونانی را که خودش وابسته به آن بود به عنوان نژاد برتر نام میبرد. این نژاد برتر آفریده شده برای فکر کردن، فلسفه ساختن، ذوق و احساس متعالی داشتن اما این بردهها ساخته شدهاند برای خدمت کردن به این انسانهای برتر. «کنت گوبینو» که در سالهای 1273 قمری یعنی در اوایل دوره ناصرالدین شاه سه سال وزیر مختار فرانسه در ایران بود. همین دیدگاه را دارد که به نام «گوبینیسم» معروف است.
3- جغرافیا
عدهای معتقدند که اختلافات جغرافیایی سبب یک نوع تحول و تحرک در تاریخ بشر شده و در مزاج افراد، ساختمان ظاهری و ترکیب مغزی و هوش و استعداد افراد موثر است. بعضی مناطق به علت حرارت زیاد، افراد را سست، تنبل و راحتطلب بار میآورد و هیچ میلی به تحرک و نشاط در آنها نیست، برعکس مناطق سردسیر افراد قوی و نیرومند و پرانرژی میسازد.
«مونتسکیو» در کتاب «روح القوانین» تکیهاش بر نظریه جغرافیا است. و بزرگترین عامل موثر در تحولات تاریخی را مناطق جغرافیایی میداند.
4- قدرت و زور
عدهای هم معتقد به قدرت و زور در تحولات تاریخی هستند و میگویند: اساسا تمدنها را زور جلو برده است. هر وقت یک قدرتی پیدا شده و توانسته ارادهها را به زور هم که شده تابع خودش قرار بدهد و همه نظامها را تغییر بدهد، به دنبال آن پیشرفت و تحول هم بوده است. در یک کلام این قدرت و زور است که تاریخ را از دورهای به دوره دیگر میبرد، و منشأ تحولات میشود.
5- ابزار تولید
از منظر این افراد منشأ تحولات تاریخی، تحول در اوضاع معیشتی انسان است. وضع معیشت انسان هم وقتی متحول میشود که انسان از نظر نوع تسلطش برطبیعت و ابزارها وضع جدیدی پیدا کند و این هم به این سبب پیدا میشود که ابزار تولیدش عوض شود و رشد و تکامل پیدا کند، و وقتی ابزار تولید رشد کرد تولید عوض شده و در نتیجه معیشت عوض میشود، و معیشت که عوض شد، خواه ناخواه سایر قسمتها هم عوض میشود: کارل مارکس «نظریهپرداز معروف آلمانی که دیدگاههای او به عنوان مکتب مارکسیسم معروف است چنین نظری داشته است.
جهتگیری تحولات تاریخی
1- نظریه دورانی بودن تاریخ
برخی معتقد به دورانی بودن تحولات تاریخی هستند که از یک نقطه شروع میکند و پس از طی مراحل و تحولات گوناگونی سرانجام به همان نقطه اول برمیگردد. لذا میگویند: شعار تاریخ این است« ازسر» یعنی کارمان را از سر بگیریم یعنی تحولاتی که دائما رو به تکامل واقعی باشد وجود ندارد و دوباره به نقطه اول برمیگردد و دورانی است.
2- نظریه حلزونی تاریخ
این عده میگویند: تحولات تاریخی حلزونی است یعنی در عین اینکه دورانی است، سیر صعودی و تکاملی دارد، یعنی وقتی تحولی از دوران توحش آغاز میشود، و انسانها از این دوره عبور میکنند این گونه نیست که دوباره به توحش اول برگردند، بلکه به یک سطح بالاتری دسترسی پیدا میکند. دیدگاههای دیگری در این رابطه مطرح شده که به کتابهای فلسفه تاریخ ارجاع داده میشود.
جمعبندی
دیدگاههای ارائه شده هر چند که علل و اسبابی را برای تحولات تاریخی ارائه میکنند. اما هیچکدام به ریشه و منشأ اصلی این تحولات نمی پردازند. ریشه و سبب اصلی تحولات تاریخی به ساختمان طبیعی و نوعی انسان برمیگردد. یعنی انسان از یک سو خلاقیت و ابتکار دارد و از سوی دیگر کمالطلب و افزونخواه است. همیشه به آنچه که دارد راضی نیست و دلش میخواهد که بیشتر و بهتر داشته باشد. در واقع این دو خصیصه یعنی قدرت ابتکار و خلاقیت و فطرت کمالجو و افزونطلب انسان است که موتور محرک تاریخ تحولات بشر در طول تاریخ است، و سرانجام به نقطه کمال مطلوب خود در یک سیر تکاملی در این دنیا خواهد رسید.