نقش شبه روشنفکران در تاریخ معاصر ایران
پایان مذاکرات تحقیرآمیز سعدآباد
رهبر معظّم انقلاب بعدها، درخصوص روند این مذاکرات و دستور خود مبنی بر آغاز فعالیتهای فرآوری و غنیسازی و توقف روند عقبنشینی دولت از مواضع اصولی نظام، فرمودند:
«ببينيد، اينها آن چيزهایى است كه اگر چنانچه توجه كنيد، خواهيد ديد همان نقشة ايجاد يأس دشمن است كه حالا يك كار به اين عظمت انجام گرفته- مسألة انرژى هستهاى- اين همه دربارهاش مردم شادى و خوشحالى كردند، آقا در بيايد كه: چرا شما بيخود مملكت را به اين چالشهاى اين چنينى ميكشانيد، براى خاطر يك چيز كم اهميتِ انرژى هسته اى؟! ببينيد، اين همان ايجاد يأس است؛ اين همان چيزى است كه شما بايد مراقبش باشيد. اين يكى از آن رخنههاست كه اعتماد به نفس ملى را ضربه ميزند؛ همچنان كه در چند سال قبل متأسفانه اين كار شد. يعنى همين مسألة انرژى هسته اى را كه بايد پشتوانة مستحكم اعتماد به نفس ما ملت ايران ميشد، خواستند وسيلهاى بكنند براى اينكه اعتماد به نفس را از ما بگيرند. هى فشار آوردند كه بايد اين را تعطيل كنيد، بايد آن را تعطيل كنيد، بايد آن را تعطيل كنيد. رسيدند به كارخانة يو.سى.اف اصفهان، گفتند: اين را هم بايد تعطيل كنيد. آن مقدمات اوّلى است. بنده آن وقت به مسئولين گفتم كه اگر اين حرف را گوش كرديد، فردا خواهند گفت بايد معادن اورانيوم را هم كه توى اين كشور هست، كلاً يك جا جمع كنيد بدهيد به ما، تا خاطرجمع شويم كه شما نميخواهيد بمب اتم بسازيد!
اين فرايند عقبنشينى البته براى ما يك فايدهاى داشت – بىفايده نبود اين عقبنشينىها – فايدهاش اين بود كه هم خودمان وعدهها و حرفهاى رقباى اروپایى و غربى را تجربه كرديم، هم افكار عمومى دنيا تجربه كرد. امروز هر كس به ما ميگويد آقا تعليق موقت بكنيد، ما ميگویيم تعليق موقت را كه يك بار كرديم؛ دو سال! دو سال تعليق موقت كرديم. فايدهاش چه شد؟ اوّل گفتند موقت تعليق كنيد، گفتند تعليق داوطلبانه بكنيد؛ ما هم به خيال موقت و به خيال داوطلبانه، تعليق كرديم. بعد هر وقت اسم از برداشتن تعليق آمد، يك قرشمال بازی در سطح دنيا درست كردند- در سطح مطبوعات و رسانهها و محافل سياسى- واى، داد، داد، ايران ميخواهد تعليق را بشكند! تعليق شد يك امر مقدس كه ايران اصلاً حق ندارد نزديكش برود! ما اين را تجربه كردهايم؛ ديگر، تجربة جديدى نيست. آخرش هم گفتند: اين تعليق موقت كافى نيست؛ اصلاً بايد به كلّى بساط اتمى را جمع كنيد. همين اروپاییها كه ميگفتند 6 ماه تعليق كنيد، وقتى اين كار را كرديم، گفتند بايستى جمع كنيد! اين فرايند عقبنشينى، اين فايده را براى ما داشت؛ هم براى خود ما تجربه شد، هم براى افكار عمومى دنيا تجربه شد. ليكن عقبنشينى بود ديگر؛ عقبنشينى كردند.
من همان وقت هم در جلسة مسئولين- كه از تلويزيون پخش شد- گفتم اگر چنانچه بخواهند به اين روند مطالبة پى درپى ادامه بدهند، بنده خودم وارد ميدان ميشوم؛ همين كار را هم كردم. بنده گفتم كه بايستى اين روند عقبنشينى متوقف شود و تبديل بشود به روند پيشروى، و اوّلين قدمش هم بايد در همان دولتى انجام بگيرد كه اين عقبنشينى در آن دولت انجام گرفته بود؛ و همين كار هم شد. در زمان دولت قبل، اوّلين قدم به سمت پيشرفت برداشته شد؛ تصميم گرفته شد كه كارخانة يو.سى.اف اصفهان راهاندازى شود، و راهاندازى هم شد، و دنبالش هم بحمداللَّه اين پيشرفتهاى بعدى است تا امروز.
ماية اعتماد به نفس ملى را تبديل ميكنند به ماية بىاعتمادى، كه نبادا دشمن حمله كند، نبادا دشمن ضربه بزند. از اين قبيل مسائل زياد است؛ اين چيزهایى كه سعى ميكنند با وسوسه ايجاد كردن، كار خود را پيش ببرند. مثلاً ما يكى از سياستهاى اساسىمان قطع رابطة با آمريكاست. هرگز هم نگفتيم ما تا ابد قطع رابطه خواهيم بود؛ نه، هيچ دليلى ندارد كه تا ابد قطع رابطه با هر كشورى، با هر دولتى داشته باشيم. مسئله اين است كه شرائط اين دولت بهگونهاى است كه رابطة با او براى ما ضرر دارد. انسان رابطه را با هر كشورى به دنبال تعريف يك منفعتى ايجاد ميكند؛ آنجایى كه براى ما منفعت ندارد، دنبال رابطه نميرويم؛ حالا اگر ضرر داشت، به طريق اولى دنبال رابطه نميرويم.»1
در طول مذاکرات، اروپاییها تا آنجا که توانستد، ایران یعنی مسئولین دولت اصلاحات را تحقیر کردند و مسئولین نیز براساس نگاه غیرمنطقی و متکی بر تحلیل غلط از اوضاع جهان و خصومتهای آمریکا و غرب، زمینههای این تحقیر را فراهم ساختند. آقای ابوالفضل ظهرهوند سفیر سابق ایران در ایتالیا در مصاحبهای با خبرنگاران ابعاد این تحقیر را در هشت سال ریاست دولت اصلاحات، مطرح میسازد.
«به نظر من تفاوت معناداری را به ویژه در جنبة رویکردها و گفتمان دولتها میتوان مشاهده کرد. در 8 سال دولت اصلاحات، محصول رویکرد تنشزدایی را در عرصههای گوناگون از جمله در موضوع پروندة هستهای و روند اعتمادسازی با غرب، حقوق بشر و مسائل منطقهای میتوان ملاحظه کرد. شاهد هستیم که در آغاز به کار دولت نهم، همة تأسیسات هستهای لاک و مهر شده و دولت جدید در صورت پیگیری رویکردهای قبلی میبایست با همکاری آژانس مترصد شغل جدید برای دانشمندان هستهای کشور که با بیکاری مواجه شده بودند، میشد.»
وی ادامه داد: «در موضوع حقوق بشر دولت قبل با عدول از اصول عزت، حکمت و مصلحت، با دلخوشبودن به اعتمادسازی در مذاکره با اروپاییها در جایگاه متهم قرار گرفته و طی چند دور مذاکرات طولانی اتهامی، انتقادی و سازنده پیگیر متقاعدسازی اروپاییها و بستن پروندة حقوق بشری کشور بود و عملاً نه تنها پیشرفتی حاصل نشد بلکه طرفهای اروپایی با بازکردن پروندههای جدیدتر تشجیع شده خواهان ورود به عمیقترین لایههای امنیت ملی ایران و اثرگذاری شده بودند.»
ظهرهوند اضافه کرد: «نمونة دیگر، موضوع افغانستان است که علیرغم همکاریهای مخلصانه ایران در صحنة میدانی و چشم پوشیدن از تمامی ظرفیتهای خود از جمله مجاهدین و بهکارگیری ادبیات غربیها یعنی جنگسالار خواندن آنها و همسویی با مدیریت آنها در مقاطع گوناگون و نهایتاً واگذاری دستاوردهای سیاسی نظام در صحنة اجلاس بن به طرف آمریکایی، بدون رعایت ملاحظات امنیت ملی و دریافت ما به ازا، صرفاً تحت عنوان اعتمادسازی و تنشزدایی مشروعیت لازم برای تهاجم و حضور آمریکاییها و ناتو را فراهم ساخته و نهایتاً به محور شرارت ملقب و مفتخر میگردد.»
این کارشناس مسائل بینالملل خاطرنشان کرد: «در دورة مذکور در برخی اختلافات مرزی با همان هدف تنشزدایی تا آستانه تصمیمات خسارتبار جلو میروند، که خوشبختانه به دلایلی کار متوقف میشود.»
وی همچنین گفت: «سیاست تنشزدایی به سرحدی از وادادگی تنزل میکند که آقایان حاضر به رسميت شناختن طالبان به قیمت انکار قطع آب هیرمند توسط طالبان و چشمپوشی از دستگیری و مجازات قاتلین دیپلماتها میشوند. یادم هست که در گفتوگوهای تهران، آقای جک استراو در زمان استراحت پس از مذاکرات سعدآباد جلوی وزیران خارجة وقت ایران و آلمان مثل یک فاتح در برابر کسی که الآن تسلیم است عمل میکند و پای خود را روی میز دراز مینماید.»
جک استراو وزیر خارجة سابق انگلیس نیز در بیان خاطرهای در مستند «ایران و غرب» نمونهای از روابط توهینآمیز را مطرح و تعریف میکند: «پس از انجام مذاکرات و امضای توافق پاریس که در آن ایران پذیرفت همة فعالیتهای غنیسازی را تعلیق کند، در بازگشت به انگلستان، برای گذراندن تعطیلات آخر هفته با قطار عازم شهر محل زندگی خود بودم. در بین راه تلفن همراه زنگ خورد، آن سوی خط دکتر کمال خرازی، وزیر امور خارجة ایران، بود. او گفت ما میخواهیم 20 سانتریفیوژ را برای تحقیقات علمی فعال نگه داریم.[!] من دیدم در حضور همراهانم در قطار نمیتوانم دربارة یک پروندة حساس بینالمللی مذاکره کنم، لذا به مستراح قطار رفتم.[!] آنجا به خرازی گفتم شما توافقنامه را امضا کردهاید و دیگر نمیشود زیرش بزنید. اما او باز اصرار کرد. من گفتم باید در این باره با دیگران صحبت کنم... در همان حال کسی هم به مستراح در میزد و ظاهراً عجله داشت تا از آن برای کاری غیر از مذاکرة اتمی استفاده کند...» استراو در ادامه تعریف میکند که همان جا با «جان ساورز»، مدیرکل سیاسی و مسئول پروندة هستهای ایران در وزارت خارجه انگلستان تماس میگیرد. «ساورز» هم پس از مشورت با «کارشناسان» دیگر به «استراو» پاسخ میدهد که ایرانیها با همین 20 سانتریفیوژ پس از چند سال میتوانند بهاندازة مورد نیاز برای یک بمب اتم اورانیوم غنی کنند! در نتیجه «جک استراو» هم در تماس مجدد با خرازی به طور قطعی به درخواست او پاسخ منفی میدهد!»
پانوشتها:
1- بیانات در دیدار با دانشجویان دانشگاههای استان یزد، 13/10/1386.
2- نقل از سیاست خارجی خاتمی، صص199 و 200.