kayhan.ir

کد خبر: ۲۰۶۶۸۹
تاریخ انتشار : ۰۲ دی ۱۳۹۹ - ۲۰:۵۲
در زمزمه‌های اطرافیانش مطرح شد-9:

لاهیجی نفوذی ساواک است




سید محمد عماد اعرابی
در واقع دستگاه پهلوی تقریبا به نحو سخاوتمندانه‌ای عبدالکریم را از مواهب خود بهره‌مند می‌ساخت. نشانه این ادعا را می‌شود در زندگی شخصی‌اش دید، تغییراتی که تقریبا هر سال در خانه، وسایل زندگی و اتومبیل شخصی‌اش اتفاق می‌افتاد. اسفند 1350 وقتی به مراسم پنجمین سالگرد مرگ محمد مصدق رفت در مقایسه با پژوی شیری رنگ سال گذشته خود از مدل جدیدتر و به روزتری استفاده می‌کرد.87 آن‌قدر «منافع مادی قابل ملاحظه» داشت که تقریبا هر سال یک سفر به خارج از کشور انجام می‌داد و از تفریحات در این زمینه بی‌بهره نبود. در یکی از همین تفریحات بود که گذرنامه‌اش را در راه بازگشت از مسابقه فینال جام جهانی فوتبال 1974 در اطراف ورزشگاه المپیک شهر مونیخ گم کرد.88 عبدالکریم در اولین سفرش به خارج کشور توانست با فدراسیون بین‌المللی جوامع حقوق‌بشر(FIDH) ارتباط بگیرد، ارتباطی که تأثیر بسزایی در زندگی آینده‌اش داشت.
درست در همان روزهایی که مشکلاتش یکی پس از دیگری با ارتباطات ویژه برطرف می‌شد، برخی دوستانش را مدام به ارتباط با ساواک و پول گرفتن از حکومت متهم می‌کرد. یک بار در جمع برخی دوستان درباره هم دانشگاهیان سابقش مثل مهرداد ارفع‌زاده و مهدی ابطحی گفت:
[ارفع‌زاده و ابطحی] خود را به دستگاه فروخته‌اند، هم پولی به دست آورده‌اند و هم اینکه شغل خوبی در شهرداری و وزارت آبادانی و مسکن دارند.89
این کار می‌توانست برایش فواید زیادی داشته باشد دست کم مصداق کامل عبارت «دست پیش را گرفتن» بود. مواضع دوگانه و ابهامات رفتاری‌اش آن‌قدر ادامه داشت که سال 1356 حتی برخی از نزدیکانش را نیز به شک‌انداخته بود. داریوش فروهر که از دوستان نزدیکش به حساب می‌آمد، آبان 1356 در پاسخ به دعوت مهندس بازرگان برای شرکت در جلسه‌ای پیرامون جبهه ملی گفت:
در صورت عدم اطلاع و عدم حضور افرادی چون عبدالکریم لاهیجی در این جلسه شرکت می‌کند.90
حقیقت این است که فارغ از عالم رفاقت، فروهر نیز به لاهیجی به عنوان یک عامل نفوذی ساواک نگاه می‌کرد. این نکته را حتی یکی از مأموران ساواک نیز فهمید و در گزارش‌اش از رفتار داریوش فروهر نوشت:
به نظر می‌رسد امتناع فروهر از عدم حضور در جلساتی که عبدالکریم لاهیجی و رحمت‌الله مقدم‌مراغه‌ای شرکت می‌کنند، ناشی از عدم اعتمادی است که به آنها وجود دارد.91
اظهار نظراتی اینچنین فقط منحصر به فروهر نبود، جمشید رهنما یکی دیگر از همکاران عبدالکریم نیز او و متین‌دفتری را عامل ساواک و دامی برای شناسایی عناصر ملی می‌دانست.92
اوضاع ایران چندان آرام نبود. گروه‌های مذهبی همچنان به رهبری آیت‌الله خمینی به مبارزات خود ادامه می‌دادند و برخی جریانات چپ و مارکسیستی رو به اقدام مسلحانه آورده بودند. محمدرضا پهلوی خطر را از هر سو احساس می‌کرد. او مدت‌ها پیش از این یعنی از همان سال 1342 که اعتراضات جریان‌های مذهبی به رهبری آیت‌الله خمینی شکل گرفت، این نهضت را ریشه‌دار تحلیل کرده و دستور شدت عمل داده بود.93 حالا بیش از 13 سال از آن روزها می‌گذشت و حکومت پهلوی متزلزل‌تر از قبل شده بود. کیلومتر‌ها آن طرف‌تر در ایالات متحده آمریکا رقابت ریاست‌جمهوری بین جرالد فورد و جیمی کارتر به اوج می‌رسید. شعار حمایت از حقوق‌بشر در تبلیغات انتخاباتی کاتر، راهبرد تازه رئیس‌جمهور دموکرات آمریکا را کاملا مشخص کرده بود. هنوز چند ماهی از روی کار آمدن جیمی کارتر و اعمال سیاست‌های حقوق‌بشری‌اش نگذشته بود که موج جدیدی از فعالیت‌های حقوقی به راه افتاد. در شوروی مخالفان حکومت کمونیستی به این سیاست جدید آمریکا دلگرم شده بودند. در ایران نیز میان روشنفکران همین احساس وجود داشت. عبدالکریم می‌گفت:
من این مسائل را اصلا کتمان نمی‌کنم و مخفی نمی‌کنم و هیچ عیبی هم نمی‌دانم که تز حقوق بشر کارتر فوق‌العاده در آن زمان امیدوارکننده بود.94
رئیس‌جمهور دموکرات ایالات متحده بار دیگر جان تازه‌ای به ملی‌گرایان و غربگرایان ایرانی داده بود و آنها حسابی به تکاپو افتاده بودند؛ درست مانند زمانی که جان.اف کندی سیاست‌ اعطای آزادی‌های دموکراتیک را اعمال کرد. نبض ملی‌گرایان ایران از فرسنگ‌ها آن طرف‌تر در قلب واشنگتن به تپش می‌افتاد. 2 آذر 1356 وزیر امور خارجه کارتر طی نامه‌ای با طبقه‌بندی سری به سفارت آمریکا در تهران، اهداف و مقاصد سیاست خارجی ایالات متحده در ایران را ترسیم و در بند آخر این نامه تأکید کرد:
با شاه و دیگران در موقعیت‌های مناسب سیاست‌های حقوق بشر ایالات متحده را مرور کنید. بهبود وضعیت حقوق بشر را در ایران تشویق کنید مثلاً با اشاره کردن به پیشرفت‌های مثبت مورد علاقه و با توضیح انعکاس‌های ناشی از تصویر نامساعد حقوق بشر ایران در جهان، توجه وی را به این مسئله جلب ‌نمایید.95
درست در همین زمان بود که عبدالکریم و دوستانش هم تغییر فاز دادند و به سراغ کانون‌های مدنی و فعالیت‌های حقوق بشری رفتند. چیزی نگذشت که در ششم آذرماه 1356 مهدی بازرگان در کنار عبدالکریم لاهیجی، یدالله سحابی، حاج‌سیدجوادی، حسن نزیه و... «جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر» را به راه‌انداختند. به نظر می‌رسید غربگرایان ایران حتی اسامی تشکل‌های‌شان را با الهام از عناوین شعارهای انتخاباتی رؤسای جمهور آمریکا انتخاب می‌کنند چرا که از سیاست‌ اعطای آزادی‌های دموکراتیک جان.اف کندی، «نهضت آزادی» و از سیاست حقوق بشری جیمی کارتر، «جمعیت دفاع از آزادی و حقوق‌بشر» متولد شدند. شاید اتفاقی باشد اما درست در همان روزهایی که مبارزات مردمی ضد نظام شاهنشاهی پس از فوت حاج‌آقا مصطفی خمینی قوت و قدرت بیشتری به خود گرفته بود، «جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر» هدف خود را «اجرای کامل و یکپارچه قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر» عنوان کرد.96 قانون اساسی‌ای که مبتنی بر قوانین مشروطه، «نظام شاهنشاهی» را به رسمیت می‌شناخت.