kayhan.ir

کد خبر: ۲۰۶۱۶۸
تاریخ انتشار : ۲۶ آذر ۱۳۹۹ - ۲۰:۳۲

ای انتظار آخر چشم انتظار‌ها(چشم به راه سپیده)




مشتی پیاده
در حسرت تو خون شده چشم نگارها
ای انتظار آخر چشم انتظار‌ها
ای آشنا‌تر از همه، این دیده کور باد
نشناخته اگرچه تو را دیده بارها
خار طمع به چشم و به پا ریسمان ‌ترس
افتاده‌ایم بی‌تو در این گیر و دارها
جز ‌اشک ناشیانه و جز آه پشت آه
دیگر چه چشم داشتی از تازه کارها!؟
کار دل از‌ ترحم دلدار هم گذشت
زنگار بسته آینه جای غبار‌ها
پائیزمان شدند و گلاویزمان شدند
سرمی‌رسند بی‌تو یکایک بهار‌ها
مشتی پیاده در دل این جاده مانده‌ایم
رحمی ‌به ما نکرد کسی از سوار‌ها
دل کاش جز مسیر تو راهی بلد نبود
شد درد سر برای من این اختیار‌ها
تاری ز موی یار دل زار را بس است
این ما و این گلوی مهیای دارها
برگرد! تا به دور تو گردم مرید‌وار
در دور نامرادی این روزگارها
هادی ملک‌پور
جنون کم است
همواره در برابر لیلی جنون کم است
شیرین اگر تویی به خدا بیستون کم است
تنها دلیل کثرت شاعر تویی، ولی
هر قدر شعر گفته شده تاکنون، کم است
من آمدم که یک شبه شاعر شوم تو را
اما برای وصف تو، عمر قرون کم است
من آه می‌کشم که چه می‌خواهی از دلم
باور مکن کشیدن آه از درون کم است
کاری کن ‌ای عزیز، زلیخا شود دلم
یوسف اگر تویی، جگر غرق خون کم است
سید حمید‌رضا برقعی
میهمانی خورشید
بیا که خانه دل بی‌تو سخت ویران است
ببین که جای تو این غم نخوانده مهمان است
از آن زمان که تو رفتی بهار دل پژمرد
کنون تمام وجودم فقط زمستان است
به احترام تو غم را ز دل نخواهم راند
که غم نشانه دل‌بستگی به خوبان است
تو را طلوع بهاران ز دیدگان پیداست
مرا غروب خزان در نگاه پنهان است
تو ‌ای ‌ترانه امید در خزان حیات بمان
که باغ دلم بی‌تو برگ‌ریزان است
به میهمانی خورشید می‌روم اینک
که جان خسته من بسته عزیزان است
؟؟؟
آقای من!
آقای من! تنها در این دوره زمانه
بار فراقت می‌کشم بر روی شانه
کاری ز دستم بر نمی‌آید ببخشید
جز اینکه صبح جمعه می‌گیرم بهانه
آقا! اجازه می‌دهی تا که بگویم
حرف دل خود را به شکل عامیانه؟
مانند اجدادت تو هم خیلی غریبی
دیگر ندارد شهر ما از تو نشانه
خیمه‌نشین! مانند آن خانه نشینی...
...که بسته شد دست غیورش ظالمانه
هر کس به فکر زندگی و رشد خویش است
فکر حساب و دخل و خرج سالیانه
کاری به کار تو ندارد آن کسی که
از حرص و آز افتاده بین دامِ دانه
جای دعا و پند و اندرز و روایت
گردیده گوش ما همه پُر از ‌ترانه
پیداست آقا جای عکس جمکرانت
تصویر نامحرم روی دیوار خانه
این جا فقط با هیزم دنیا و شهوت
از هر وجودی می‌کشد آتش زبانه
دنیا‌پرستی باعث آن شد بماند
بر بازوی زهرا نشان تازیانه
باید مراقب بود، شیطان در کمین است
می‌پاشد او بذر گنه را دانه دانه
با این بدی و بی‌وفایی دارم اکنون
از پیشگاهت التماسی عاجزانه
آقا دعا کن در مسیر تو بمانم
با لطف تو باشم گدای آستانه
محمد فردوسی
دل‌های خدایی
ای جان جهان بسته به یک نیم نگاهت
دل گشته چو گل سبز به خاک سر راهت
هم بام فلک پایگه قدر و جلالت
هم چشم ملک خاک قدم‌های سپاهت
عیسی به شمیم نفست روح گرفته
دل بسته دو صد یوسف صدیق به چاهت
دل‌های خدایی همه چون گوی به چوگان
ارواح مکرم همه درمانده جاهت
از عرش خداوند الی فرش، به هر آن
هستند همه عالم خلقت به پناهت
دائم صلوات از طرف خالق و خلقت
بر روی سفید تو و بر خال سیاهت
زیباتر و بالاتری از آنکه به بیتی
تشبیه به خورشید کنم یا که به ماهت
سوگند به چشمت که رسولان الهی
هستند به محشر همه مشتاق نگاهت
زیبد که کند ناز به گلخانه جنت
خاری که شود سبز در اطراف گیاهت
این نیست مقام تو که آدم به تو نازد
عالم به تو و خلق دو عالم به تو نازد
؟؟؟