کسب و کاری به نام حقوقبشر با نگاهی به زندگی عبدالکریم لاهیجی-۲
یک مورد ویژه
سید محمد عماد اعرابی
لاهیجی ماجرای دستگیریاش در بهمن 1339 را با همان عناصر دراماتیک لازم برای ساخت یک داستان حادثهای تعریف میکند و میگوید؛ با یک بنز سیاه رنگ جلوی در دانشگاه آمدند و شخص سرهنگ مولوی که چندی بعد رئیسساواک تهران شد او را دستگیر کرد و با همان بنز سیاه به ساواک برد.9
اگر روایت عبدالکریم را از نحوه بازداشتش بپذیریم باید مناسبات ویژهای میان او و سرهنگ مولوی وجود داشته باشد که با تشریفاتی اینچنین او را به ساواک میبرند! تنها دو هفته بعد در 24 بهمن 1339 آزاد شد و به خانه برگشت.10 حالا دیگر کمی محتاطتر شده بود و بیشتر خودش را با درس و دانشگاه سرگرم میکرد. اما ظاهراً عبدالکریم یک مورد ویژه بود! او در کمال تعجب اوایل پاییز 1341 توانست در کنکور دکتری شرکت کند و جالب آنکه پذیرفته شد؛11 اتفاقی که شاید به ندرت برای یک فعال سیاسی با سابقه بازداشت توسط نهادهای امنیتی بیافتد، حتی توانست در دانشگاه ثبتنام کند و به ادامه تحصیل بپردازد! آذر ماه سال 1341 بود که دانشجویان اسلامی در اعتراض به قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی و به حمایت از علما تجمعی ترتیب داده بودند. عبدالکریم آن روز روی تخته کلاس، دانشجویان را به حضور در این تجمع دعوت کرد. وقتی یکی از دانشجویان سکولار واکنش نشان داد؛ گفت:
«در مورد اسلام و هر چه بخواهم مینویسم و امثال شما را خُرد خواهیم ساخت!»12
این واکنش به حمایت از یک تشکل اسلامی در نوع خودش بسیار کوبنده بود و چهرهای انقلابی از عبدالکریم میساخت. همین اعتراضات موجبات لغو قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی را فراهم کرد اما هنوز چیزی نگذشته بود که شاه در 19 دیماه اصول انقلاب سفید را اعلام کرد و مصرانه خواستار اجرای رفراندوم در 6 بهمن برای تصویب این اصول شد. فارغ از اینکه حکومت پهلوی سابقه خوبی در برگزاری انتخابات و احترام به رأی ملت نداشت؛ مردم و متخصصان تنها حدود دو هفته وقت داشتند تا اصول اعلام شده توسط شاه را بررسی کنند و نسبت به آن تصمیم بگیرند؛ اصولی که پیوندی حیاتی با زندگی آنها و سرنوشت کشورشان داشت. بار دیگر اعتراضات بالا گرفت، نامهنگاری علما به نمایندگی از مردم با محمدرضا پهلوی به نتیجه نرسید و محمدرضا به هیچ وجه حاضر نبود از این طرح دست بردارد و یا فرصت بیشتری برای تأمل در اصول انقلاب سفید و بررسی تبعات و پیامدهای احتمالیاش در نظر بگیرد؛ در واقع رفراندوم بیش از آنکه اختیاری باشد، امری اجباری به نظر میرسید و حساسیت مردم و علما را برانگیخته بود. گویی دستی قدرتمند، تقدیری اجباری برای ملت ایران را رقم زده بود و محمدرضا فقط مجری آن بود. انگار تصمیمها از قبل گرفته شده بود و تنها قرار بود یک نمایش عمومی با حضور مردم برگزار شود.
آیتاله خمینی رفراندوم را تحریم کرد و گروههایی نظیر جبهه ملی و نهضت آزادی در مخالفت با انقلاب سفید بیانیه صادر کردند. به دنبال آن و با شروع ماه مبارک رمضان در 8 بهمن 1341 اعتراضات جریانهای مذهبی جدیتر شد و حکومت پهلوی شروع به دستگیری و سرکوب برخی فعالان مذهبی و سیاسی کرد. این بار هم عبدالکریم بینصیب نماند و در 30 بهمن 1341 دستگیر شد.13
زندان قزلقلعه پر شده بود از فعالان ملی و مذهبی؛ افرادی نظیر آیتاله طالقانی، دکتر شیبانی، میرمحمدصادقی و... اما رهبران جبهه ملی و نهضت آزادی را به زندان قصر فرستاده بودند. از میان رهبران جبهه ملی تنها عبدالعلی ادیب برومند در قزلقلعه بود. ظاهراً شرایط عبدالکریم کمی ویژه بوده است چون او را به دور از زندانیان عمومی، در انفرادی نگه داشته بودند14 و از طریق نگهبانان زندان اخبار بند عمومی را دریافت میکرد. اواخر ماه مبارک رمضان بود که متوجه میشود زندانیان بند عمومی قرار است نماز عید فطر را به امامت آیتاله طالقانی در حیاط زندان اقامه کنند.15 پس از گفتوگو با مسئولان زندان، آنها را متقاعد میکند تا او هم به بند عمومی برود و در نماز عید فطر شرکت کند.16 البته بعید به نظر میرسد که این اشتیاقش برای ادای فرایض دینی باشد چون خودش حتی آن سال روزه هم نگرفت!17