kayhan.ir

کد خبر: ۲۰۴۴۶۰
تاریخ انتشار : ۰۸ آذر ۱۳۹۹ - ۲۰:۳۹

راه نفوذ را بـاز نکنیم!


 
  پژمان کریمی
جامعه ادبی سکولار در ایران هیچگاه جدی و اثر گذار نبوده و نیست. ممکن است برخی بر این ادعا و گزاره بتازند. بگویند و بدان پافشاری کنند که چگونه است؛ صاحب قلمانی چون احمد شاملو، چون سیمین بهبهانی، چون منوچهر آتشی ، چون اسماعیل خویی و عباس معروفی و... صدها نام دیگر، ذهنی را تسخیر نکرده و دلی را با اثرش متصرف نشده‌اند؟ممکن است بگویند؛ چگونه می‌توان صاحب نامی غلامحسین ساعدی را از ساحت ادبیات و تاریخ داستان‌نویسی کشور خط بزنید و محکم حکم بر بی‌تاثیر بودن قلم و آثارش دهید؟ منتقدان احتمالی؛ بیراه نمی‌گویند...! بله؛ هر یک از افرادی که نام برده شد و برخی دیگر که نام برده نشد؛ در فهرست کسانی و صاحب قلمانی هستند که آثارشان مخاطب خاص خود را داشته و دارد. عناصری هستند که رنگ قلمشان و زنگ نگاهشان، دلها و اذهانی را به سمت و سوی باورهایی و القائاتی خاص کشانده و مفتون نموده است. در این شکی نیست. هر قلمی هر اندازه هم ضعیف و هر قدر مبتذل، بی‌خواهان و خواننده نیست! در این هم شکی نیست که برخی از قلم بدستان سکولار از قوت قلم برخوردار بوده‌اند و هستند و نمی‌توان حکم به ضعف قدرت خلاقیت واستواری فنی آثارشان داد. پس مشکل چیست؟ پس چرا جامعه ادبی سکولار، به زعم نگارنده؛ دارای بعد تاثیرگذاری و خصلت ساختن و پرداختن اندیشه متعالی نیست؟ چرا مرزها و حیطه تاثیرگذاری آنها، تنها جماعتی را در بر می‌گیرد که دارای اعوجاجات اندیشگی هستند؟
پاسخ روشن است:
قدرت قلم؛ تنها به مولفه خلاقیت بالا و وسعت خیال و دید وسیع و ذهن فعال تحلیلگر و تسلط بر زبان و مسلح بودن به دانش، خلاصه نمی‌شود. قدرت قلم؛ به عنصری با نام «باور» وابستگی تام دارد. صاحب قلمی که دچار الحاد است، مشرک است، به دین الهی اسلام اعتقاد و التزام ندارد، به تعبیر ساده و مشهور؛ زندگی را تنها در لذت و لذت‌جویی محدود می‌بیند؛ مسلما نمی‌تواند منشا خیر و تعالی نگاه و روح مخاطب شود. هر قدر هم خلاقیت و دانش و...صاحب قلم، در تموج و قد کشیدن دیده شود؛ اثر وی، در اوج نیست؛ در سطح مادیت است و دنیای دون! آثار چنین صاحب قلمانی چه کسانی هستند؟ همانانی که از اعوجاجات اندیشگی‌شان سخن گفتیم. همان عناصری که به اثر هنری نه از برای تعالی که برای التذاذ گیتیانه‌شان می‌نگرند. همان آدم‌هایی که با اثری دچار هیجان و نشاط می‌شوند که نیاز پست و نفسانی‌شان را پاسخ گوید و دامن بزند. خود قضاوت کنید: با خواندن کدام کتاب از کدام عنصر سکولار، مخاطب به این ارزش‌ها دلالت می‌یابد:
خداجویی و خداخواهی؟ وطن‌دوستی؟ نفی خیانت به وطن و خیانت به خانواده؟ جهاد؟ فداکاری؟ شهادت‌خواهی؟ راست پنداری و راست گویی؟ کار جهادی؟ تسلیم رضای حق بودن؟ دانش‌اندوزی با نظر به غایت معرفت افزایی و خدمت‌رسانی؟...
کدام ارزش؟ چرا ارزش؟ صاحب قلمی که خود و نفس خود را ملاک خوب و بد می‌داند و در آثارش بر این شاخص پافشاری می‌کند؛ منبع و مصدر خیر و ارزش متعالی توصیف می‌شود؟
قطعا خوشبینی به چنین صاحب قلمی و اثر وی؛ نه کودکانه که بی‌شک ابلهانه است. نه ساده اندیشی که سطحی اندیشی مفرط است.
اما صاحب قلمی که باور الهی دارد، خود را و زندگی را و رسالت خود و قلمش را الهی پنداشته است و بدان اصرار دارد؛ نمی‌تواند جز از باورش بگوید. او جز راه حق را معصیت ساز و مصیبت بار می‌داند. او هم و غم‌اش را در مسیر قلم زدن، راست‌گویی و حق‌خواهی و حق‌گویی و ترویج حقیقت قلمداد می‌کند. او عالمانه و عامدانه و عاشقانه قلم می‌زند تا جامعه از مسیر خدایی باز نماند یا به راه الهی در آید. مخاطب این نوع صاحب قلم و اثرش چه طیفی است؟ چه گروهی است؟ روشن است: طیفی که اگر به سراغ اثری می‌رود؛ نقطه غایتش، تقرب الهی است، تهذیب نفس است، آگاه شدن و آگاه کردن است، بصیرت یافتن و بصیرت زایی است. تفاوت‌ها را می‌بینید؟ گسست میان «صاحب قلم سکولار و اثر و مخاطب وی» با «صاحب قلم خداباور و اثر و مخاطب او» را بطور واضح می‌بینید و درک می‌سازید؟
 حالا چرا در جامعه ما جامعه سکولار قلم بدست، سترون است ؟ چون جامعه ایرانی با عنصر «دین» پیوندی ناگسستنی دارد. این جامعه؛ قلم بی‌دین را پس می‌زند. هنر نفسانی یا مغروق نفس را تاب ندارد. از این رو، صاحب قلمان سکولار هر اندازه، بالا و پایین شوند و پا بکوبند و فریاد بزنند باز هم جامعه مخاطبانشان فربه نمی‌شود. بارها نوشته ام؛ به شمارگان کتاب‌های این نوع نویسندگان و شاعران نگاه کنید. تعداد شمارگان هر کتاب، از 100 جلد است تا سه هزار نسخه! این تعداد برای عناصری که مدعی قدرت قلم و داشتن پایگاه مردمی اند، در اندازه فاجعه قلمداد می‌شود. دقیقا فاجعه! در چه وضعی؟ در وضع و حالتی که رسانه‌های مشهور و نیمه‌مشهور و غیرمشهور غربی و داخلی؛ روز و شب در پی نام دادن و فضا ساختن برای چنین صاحب قلمانی هستند.
کیست که نداند جماعت سکولار قلم به دست یا بهتر بگویم قلم به مزد، چشم به بیگانه دارد و برای بیگانگان بهانه‌سازی می‌کند تا دستگاه تبلیغاتی معاند، بهتر و راحتر علیه ایران و نظام دینی ایران فعالیت کند.
در سال 1373، 134 نویسنده و شاعر و مترجم در بیانیه موسوم و مشهور به «ما نویسنده‌ایم» بهترین خوراک و بهانه را برای بلوک رسانه‌ای استکبار فراهم کردند تا بیان شود «در ایران و در سایه نظام اسلامی آزادی وجود ندارد!» خب مردم می‌فهمند. مردم درک می‌کنند که 134 نویسنده و شاعر و مترجم برای رضای خدا بیانیه صادر نکردند. دغدغه این 134 نفر نه اسلام بود و نه ایران و نه مردم. آنها می‌خواستند هر جورکه دوست داشتند بنویسند و تفکر سخیف خود را به رخ این و آن بکشند. چند نفر این جماعت متدین بودند؟ چند نفر انقلابی بودند؟ چند نفر از اینان یک روز و یا چند ساعت، اسلحه بدست گرفتند و از مردم بی‌دفاع و مظلوم ایران، در برابر متجاوز دفاع کردند؟ هیچ!
مردم می‌بینند که سکولارهای قلم به مزد، براحتی از این کشور به آن کشور می‌روند، کتابهایشان را با دست ناشران خارجی منتشر می‌کنند. از جشنواره‌ای مشهور و غیرمشهور جایزه می‌گیرند و داور محافل ادبی غربی می‌شوند. مردم می‌فهمند چرا تنها سکولارها موفق به دریافت ویزای سفر به غرب می‌شوند و چرا تنها سکولارها به مهمانی‌های سفارتخانه فرانسه و استرالیا و انگلیس... براحتی دعوت می‌شوند. با چنین وصفی؛ چرا باید به سکولارهای قلم بدست اعتماد کرد و چرا باید اندیشه آنان هدف احترام قرار گیرد و با چنین حالتی چرا باید ساده‌لوحانه تصور کرد که سکولار‌های قلم به مزد در نگاه و دل مخاطب ایرانی جای بگیرد ؟
اینها را گفتیم تا بگوییم؛ وقتی عناصر سکولار حوزه ادبیات، پایگاهی در میان مردم ندارند و وقتی آثارشان مشتاق وخواننده‌ای ندارد و اساسا وزن این عناصر، فضیلتی به ادبیات ایران زمین نداده است؛ چرا رسانه‌های داخلی باید مروج نام و آثار اینان باشند؟
مدتی پیش در رسانه‌ای مدح شاعری می‌شود که نه تنها وجه سکولاریستی وی پوشیده نبود، بلکه عضو رسمی کانون منحله نویسندگان بود. همان تشکلی که با وجود ماهیت چپ، تحت هدایت ساواک بود و فردی مانند جلال آل‌احمد را طرد کرد. شاعر مدح شده؛ با ساواک همکاری کرده بود و پس از انقلاب نیز بیانیه مشهور 134 نفره یا ما نویسنده‌ایم را امضا کرد. این شاعر که در دوران حیات خود برای این سرزمین و مردم ایران گامی نزد؛ چرا باید هدف تحسین قرار گیرد؟ چرا نام وی باید در صدر نشانده شود؟ بواقع نمی‌توان تصور کرد که مدح چنین شاعری و امثال وی اتفاقی باشد. به یاد دارم چند سال پیش – شاید سال 94- حداقل پنج رسانه داخلی و خارجی، به تعریف و تجلیل از نویسنده‌ای چپگرا پرداختند که در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی به همکاری با ساواک مشغول بود و پس از انقلاب به‌دلیل افراط در نوشیدن مشروبات الکی دچار ایست قلبی شد!
آنچه در طرح و تحسین سکولارهای قلم به مزد می‌گذرد؛ بخوبی نشان می‌دهد که جریانی مرموز و خزنده براحتی برخی رسانه‌ها را بازی می‌دهد و عناصر نفوذی این جریان؛ آگاهانه ادبیات فارسی را که با مفاهیم دینی و ارزش‌های ملی پیوند و خویشاوندی دارد، هدف قرار داده است. وقتی ادبیات فارسی برابر ادبیات منحط سکولار معرفی شود و به تعبیری قله‌های ادبیات ایران زمین، سکولارهای معاند توصیف شوند؛ کم کم ادبیات فارسی اصیل ایرانی در دیدگان مخاطب عوام؛ فضیلت و شکوهی نخواهد داشت و به انزوا رانده می‌شود.
جریان نفوذ؛ به تازگی به پا نگرفته است. از مهره‌های ابلهی هم برخوردار نیست. زمینه‌های کمی هم در اختیار ندارد. می‌داند چه می‌خواهد و می‌داند چگونه گام بردارد. اما ما چه؟ ما هم به اندازه جریان نفوذ؛ آماده‌ایم؟ یا از کنار هر پیشامدی به سادگی عبور می‌کنیم؟ تنها کافی است که هر رویدادی را سهل‌انگارانه و طبیعی بدانیم. کافی است بگویم « فلانی هم صاحب فکر بود...هنرمند بود...قلم داشت... ادبیات به چند صدایی نیاز دارد... باید بازتر کرد...» این جملات یعنی مسیر نفوذ را باز کردن و هموارتر ساختن!... به همین سادگی!