يک روز بهار ميشود با يک گل(چشم به راه سپیده)
مكتب عشق
دریای امید و چشمه اعجاز است
با هیچ كسی مگو كه این یك راز است
از رونق درس ندبهاش فهمیدم
كه مكتب عشق جمعهها هم باز است
عباس احمدی
منطقِ شهید
حیَّ علیَ الجهاد! همه در رکاب یار!
جز منطقِ شهید، رَهی جاودانه نیست
با اینهمه یتیم و فقیر و نیازمند
یک عده در رفاه، وَ این منصفانه نیست
عیاشزادهها همه غرقِ فساد و مست
در دستِ حاکمان ز چه رو تازیانه نیست
سقفِ اجارهها به نجومی رسیده است
دولت به فکر مردم بیآشیانه نیست
غرقِ بلاست، حاشیه شهرِ پایتخت
اما ز سوی مدعیان یک نشانه نیست
رفته ز دست، خیلِ جوانانِ این دیار
ما دست روی دست، که این مشفقانه نیست
تنها ره نجات، حضور جهادی است
باید قیام کرد، که جای بهانه نیست
محمود ژولیده
در حسرت يک نگاه
خواهي که لبم پر آه باشد باشد
چشمم به در و به راه باشد باشد
خواهي اگر اي عزيز زهرا اين دل
در حسرت يک نگاه باشد باشد
شجاع
بهار با يک گل
شهر آينهدار ميشود با يک گل
پروانه تبار ميشود با يک گل
گفتند نميشود ولي ميگوييم
يک روز بهار ميشود با يک گل
هادي فردوسي
برجک بعضيها
از مزرعههاي کوچک بعضيها
برچيده شود مترسک بعضيها
آقا خودمانيم چه کيفي دارد
وقتي بزني به برجک بعضيها
جليل صفربيگي
محتاج تو
تاریخ به حول محورت میگردد
پرواز به دنبال پرت میگردد
خورشیدی و آسمان به تو محتاج است
هر روز زمین دور سرت میگردد
حسنا محمدزاده
اشک غریب
اشک غریب عاقبتش شرم آشناست
بدبخت آن کسیست که از صاحبش جداست
یک عمر از دعای فرج رزق خوردهایم
باید و بال گفت به دستی که بیدعاست
پایی که نیست در پی تو لنگ میزند
دنبال تو دویدن ما آبروی ماست
از دیگران دوا برسد درد مطلق است
دردی اگر ز تو برسد مرهم و دواست
هرجور هست پیش تو یکروز میرسیم
آقا بگو که خیمه زهراییت کجاست
حق میدهیم دل به دل ما نمیدهی
ما سالهاست عادتمان لاف و ادعاست
سجده بهغیر تربت اعلی نمیکنیم
مُهر قبول سجده ما مُهر کربلاست
**
هرچه زدند باز زجایش تکان نخورد
زینب کنار نیزه آقای سرجداست
سید پوریاهاشمی
بنویس كه ...
بنویس كه هرچه نامه دادم نرسید
بنویس كه یك نفر به دادم نرسید
بنویس قرار من و او هفته بعد
این جمعه كه هرچه ایستادم نرسید
رستمی
زیر قیمت!
غرورم را به غیرت میفروشم
وجودم را به همت میفروشم
به بازاری که مهدی میخرد دل
دلم را زیرقیمت میفروشم؟
بهانه پرواز
من را نمیشناخت کسی اینجا، گمنامم و به نام تو مینازم
شادم که مثل عده معدودی، شعری برای نام نمیسازم
شعرم برای توست شعاری نیست، کشتی برای موجسواری نیست
باور مکن که دل به زمین دادم، وقتی تویی بهانه پروازم
هر جا که نام نامی تو آنجاست، قلبم بهانه غزلی دارد
این سوز ریشهای ازلی دارد، پس با غم عزیز تو دمسازم
شعرم اگرچه هیچ نمیارزد، سوزانده است نام و نشانم را
میسوزم و به هیزم ابیاتم، بیتی به عشق شعله میاندازم
یا صاحبالزمان و زمین موعود، دانای هر که آمد و هرچه بود
گمنامم و تویی تو، که میدانی، تنها به نام سبز تو مینازم
نغمه مستشار نظامی