این کوزه 100 سال دیگر پُر میشود؟ (یادداشت روز)
1- حکایت درویش آرزواندیش را شنیدهاید که هر روز با روغن عاریتی از همسایه، کوزهای را میانباشت. یک روز با خودش فکر کرد؛ «کوزه که از روغن پر شد، آن را میفروشم و چند گوسفند میخرم. گوسفندان، شش ماه یک بار
زاد و ولد میکنند؛ بنابراین بعد از شش هفت سال، صاحب گله میشوم. پس، شير و ماست و پنير و خامه و پشم گوسفندان را ميفروشم و خانهاي ميخرم. حتی ميتوانم با دختری از یک خانواده نجيب ازدواج کنم. بعدش هم که صاحب فرزند میشوم. اما باید نهايت سعی خودم را بکنم تا بچهها خوب تربيت شوند. حالا دیگر لازم است يک چوپان و يک خدمتکار هم استخدام کنم. شاید بچهها بازیگوشی بکنند، حتي ممکن است بخواهند گله را اذیت کنند. اگر فرزندان یا خدمتکارم کاری کردند که عصبانی شدم، چوب دستی را برمیدارم و آنها را میزنم...». و ناگهان صدای شکستن کوزه همان
و ریختن روغن همان! شاید هم او بود که روغن ریخته را نذر کرد!
2- به اذعان بسیاری از حامیان، مدیریت مدعیان اعتدال و اصلاحات، در اغلب حوزهها از معنا و محتوا کاملا تهی شده است؛ نشان به آن نشان که حتی در مجلس همسو (مجلس قبلی) هم نتوانستند نمایندگان را قانع کنند و نمایندگان اعلام کردند از چهار پاسخ رئیسجمهور به پنج پرسش اقتصادی قانع نشدند؛ و اگر برخی ملاحظات در میان نبود، بیتردید همان مجلس همسو، نسخه استیضاح و برکناری را میپیچید. از مُشتی سیاستباز حزبی بهانهجو و فرافِکن که بگذریم، قاطبه مردم و تحلیلگران بیطرف، درباره ناکارآمدی مدیریت لیبرالی اتفاقنظر دارند. این «اتفاق نظر ملی»، محصول هفت سال خون دل خوردن و خسارتهای اقتصادی و امنیتی و حیثیتی متحمل شدن است. با این وجود، مدیریت آرزواندیش، همچنان اصرار دارد مردم را درباره تبدیل کوزه مذاکره به اسباب گشایش اقتصادی، به خیالپردازی وادارد.
3- اتفاق نظر دوم این است که وقتی برجام را (صرف نظر از خوبی و بدی آن) از سبد عملکرد هفتساله بر میداریم، تقریبا هیچ چیزی در کفه ترازو باقی نمیماند. این ایراد بزرگی است که میتوان از آن به عنوان رکودزدگی دولت یاد کرد. متاسفانه دولت، همان تیر 94 (با انعقاد برجام و شروع نقضهای پیاپی و فزاینده آن) از محتوا تهی شد؛ چرا که هیچ برنامه و ایده دیگری نداشت. شاید اصلا جذابیت این رویکرد رُمانتیک -که به سرعت از چشمها افتاد- به این بود که به وصال با غرب نرسد و در حد تمنا و حسرت و آرزو و هیجان برای طیف خوشبین به غرب باقی بماند؛
تا بتوانند بگویند نگذاشتند مشکلات را حل کنیم و گرنه با کمک کد خدا،
چه اقتصاد پررونقی میساختیم!
اینکه مدیریت مدعی تدبیر، با برجام تمام شد، حرف ما نیست؛ تصریح بسیاری از مدعیان اعتدال و اصلاحات است؛
-تقی آزاد ارمکی جامعهشناس اصلاحطلب در گفتوگو با روزنامه فرهیختگان (25 اردیبهشت ۹۷): «پروژه روحانی، بعد از برجام تمام شده و هیچ کاری نمیتواند انجام دهد. نه توانایی کار دیگری دارد، نه نیروهای او این چیزها را میفهمند؛
او 100 سال دیگر هم رئیسجمهور بماند هیچ کاری نمیتواند بکند».
- آزاد ارمکی مهر 97 در گفتوگو با روزنامه آرمان و در پاسخ این سؤال که «دولت نه به وعدههای خود عمل کرده و نه پاسخگوی مطالبات کوتاهمدت بوده، ارزیابی شما از این رویکرد چیست؟» اظهار داشت: «موقعیت دولت آقای روحانی با آقای هاشمی، خاتمی و احمدینژاد فرق میکند. از این جهت که دولت روحانی، بعد از برجام تمام شد. چون تمام هویت دولت را به برجام گره زده بود. آقای روحانی هیچ ایده دیگری جز برجام نداشت. او اصلا کاری به پروژههای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی ندارد. جامعهای که این همه بحث نابرابری اقتصادی در آن میرود، یک نفر در کابینه وجود ندارد که بحث تز اجتماعی یا رفاه اجتماعی را مطرح کند. دولتی که در چرخه مهم اجتماعی قرار گرفته، خود را تغییر نمیدهد و بر اساس سخنان دیروز عمل میکند. دولت از تز اقتصادی، مناسبات اجتماعی و فرهنگی، تهی و پایان یافته است».
- سایت انتخاب در سالگرد انتخابات 96: «دوران پساروحانی آغاز شده است».
- سایت دیپلماسی ایرانی (وابسته به معاون وزیر خارجه در دولت اصلاحات)، 31 خرداد ۱۳۹۹: «برجام مرده و تبدیل به لاشه شده، اما دولت روحانی جرئت دفن آن را ندارد».
4- اتفاق نظر سوم، درباره ماهیت و خاستگاه تحریمهاست. از معدود وطنفروشان پادوی دشمن که بگذریم، طیفها و گروههای مختلف در کشور، درباره هر چیزی اختلاف نظر داشته باشند، در این باره متفقالقولند که تحریمهای آمریکا رفتاری بهغایت ضد انسانی و خصمانه است. با این وصف، آیا نباید بپرسیم چرا برخی مدیران و فعالان سیاسی، اوباما و بایدن را که بانی تحریمهای فلجکننده بودند و برجام را هم با تحریمهای جدید (ویزا، آیسا، سیسادا و...) زیر پا گذاشتند، دوست جا میزنند و رسانههای زنجیرهای با وقاحت، فخر میفروشند که فلان مقام دولتی، سی سال است با بایدن رفیق است و بنابراین باید از فرصت این رفاقت استفاده کرد؟ این رویکرد تحریفی در حالی است که دموکراتها مواضعی کاملا خصمانه و طلبکارانه دارند. اظهارات صریحی را که در ادامه از دموکراتها میخوانید، مشتی از خروار است؛ مواضعی که هیچ تیتری درباره آنها در رسانههای زنجیرهای نمیبینید. حتی برخی از همینها مانند فلان خبرگزاری دولتی، اظهارات را با تحریف منتشر میکنند تا وانمود کنند دموکراتها برای بازگشت به برجام عجله دارند(!)؛
- کریس کونز، از گزینههای بایدن برای وزارت خارجه، برای بازگشت آمریکا به تعهدات برجامی، شرطهایی را گذاشته و گفته است: «زمانی به برجام برمیگردیم که راهی برای محدود کردن برنامه موشکی و حمایت ایران از گروههای نیابتی در منطقه پیدا شود».
- باراک اوباما در کتاب خاطراتش (A Promised Land) که به تازگی منتشر شد، مینویسد: «تحریمهای بوش سمبلیک بود؛ تحریمهای سخت علیه ایران را من آغاز کردم».
- او همچنین تصریح میکند که بعد از آشوب سال 88 در ایران، میخواسته به شکل صریحتری، از سبزها حمایت کند، اما پس از مشورت با کارشناسان در شورای امنیت ملی، به این نتیجه رسیده که این کار میتواند اثر عکس داشته باشد. جالب اینکه در تیم مشاوران شورای امنیت ملی اوباما، کسانی مانند سحر نوروززاده حضور داشتهاند؛ همان که با رسول درّی اصفهانی (مشاور ارشد تیم مذاکرات برجام و متهم به ارائه اطلاعات به بیگانگان) ملاقات داشت! با وجود خباثتهای اوباما در حمایت از فتنه و آشوب 88 و سپس تصویب قطعنامه 1929 و اعمال تحریمهای فلجکننده، چرا باید رئیسجمهور ما، او را پس از پانزده دقیقه مکالمه تلفنی «بسیار مؤدب» بیابد؟!
- جو بایدن که خود، معاون و شریک جنایتهای دولت اوباما بوده، دو ماه قبل تاکید کرد: «سیاست ترامپ در برابر ایران شکست خورد. روشهای هوشمندانهتری هم برای سختگیری بیشتر بر ایران هست».
5- خسارت بزرگ برجام و مذاکرهطلبی پس از آن، اعتبارزدایی از دولت در ارزیابی غرب است. طرفهای بدعهد، این گونه میفهمند که هر معاملهای با برجام بکنند، مدیرانی در این سو، باز هم پای توافق میمانند هیچ، که حتی برای مذاکره اشتیاق بیشتری هم نشان میدهند! بانیان دولتی برجام، از یک طرف، برجام را مقدس ساختند و مذاکره و توافق را از یک رفتار تاکتیکی در حوزه دیپلماسی، به راهبرد مقدس ارتقا دادند؛ پس از آن هم که نشان دادند خواستار مذاکره -و نه حتی توافق- به هر قیمت هستند! نگاه حیثیتی- ناموسی به برجام، چنانکه هیچ صاحبنظری نتواند درباره خسارتهایش هشدار دهد، کجا؟ و بیتفاوتی مطلق در برابر دستدرازی پیاپی آمریکا و اروپا به برجام کجا؟! با این وصف میتوان گفت که آنها حتی مذاکرهکننده خوبی هم نیستند؛ حتی اگر «به فرض محال» قرار بود دوباره با آمریکا مذاکره کنیم.
6- برجام -خوب یا بد- توافق منعقد شده است و نمیشود مجددا درباره آن مذاکره و چانهزنی کرد و امتیاز جدید داد. برخی مقامات دولتی هم در حرف، همین را گفتند؛ اما در عمل، در سه سال گذشته دائما پالس مذاکره فرستادند. آنها حتی باب مذاکره نیابتی از طریق فرانسه و ژاپن را هم گشودند و حال آنکه نفس قبول مذاکره دوباره، به معنای به رسمیت شناختن ابطال برجام است؛ و اینکه میپذیرند تعهدات رو به پایان برجامی تمدید شود و تعهدات فرابرجامی را هم قبول کنند. که چه بشود؟ تا آمریکا بتواند وعدههای نسیه برجامی را دوباره به ایران بفروشد! زهی خیال باطل! دولت و وزارت خارجه، باید تکلیف خود را معلوم کنند. اگر برجام را باطل شده میدانند، باید اجرای تعهدات را هم متوقف کنند. اگر هم معتبر میدانند، حق ندارند از موضع پایین، درخواست مذاکره کنند؛ آن هم برای التماس اجرای توافقی که هزینهاش را تمام و کمال، ظرف دو ماه اول (پنج سال قبل) پرداختهاند! بازگشت آمریکا به تعهداتش و تادیه خسارتهای ایران در این پنج سال هم مذاکره نمیخواهد؛ تعهد و اقدام روشن میطلبد. کسانی که برجام را «متن مقدس» مینمایاندند، نمیتوانند لگدمال شدن آن توسط دشمن را شایسته جشن گرفتن وانمود کنند و برای آرزواندیشی خود هورا بکشند.
7- دولت میتوانست و میتواند از معنا و محتوا تهی نشود، بلکه سرشار از امید آورده واقعی گردد، مشروط بر اینکه از گارد متصلب تلقی یا تلقینهای فانتزی خارج شود، خطوط قرمز منافع و اقتدار ملی را در برابر طرف بدعهد و زورگوی برجام احیا کند (به لوازم این اقتدار و عزت متعهد بماند)، و به ظرفیتهای بزرگ ملی که معطل یا نیمه تعطیل ماندهاند، احترام بگزارد. هرچه منتکشی مقامات عنود آمریکایی و اروپایی، قبیح باشد، فروتنی و استقبال از صاحبان ایده و ظرفیت و توانمندی در داخل، سزاوار تحسین است. قدرتمند شدن کشور، اصل اول در سیاست ملی است؛ باید قدرت ملی را غیرمعامله بشمارید، و یک تجربه تلخ را نه چند بار، بلکه حتی دو بار، تکرار نکنید. لازمه اقتدار ملی در این میان، تاکید بر همدلی و بیاعتمادی به دشمن است، و نه دوشقه و دوقطبی کردن جامعه با وجود عبرتهای تلخ، که خیانتی نابخشودنی محسوب میشود. به تعبیر استاد شهید مطهری در نامه به دختر گرامی خویش؛ «میگویند مرد خردمند هنرپیشه را/ عمر دو بایست در این روزگار
تا به یکی تجربه آموختن/ با دگری تجربه بردن به کار. ولی بعضی افراد آن چنان زیرک و باهوشاند که گویی دو بار به دنیا آمدهاند و این، بار دوم است. و بعضی افراد، چناناند که با چند بار به دنیا آمدن هم، تجربه نمیآموزند».
محمد ایمانی