kayhan.ir

کد خبر: ۲۰۳۶۸۲
تاریخ انتشار : ۲۸ آبان ۱۳۹۹ - ۲۰:۰۲

در محضر امام خمینی(ره)



تغافل امام
‏‏یک روز مسئول دفتر امام می‌گفت حدود چهل سال در خدمت امام بوده ام. اما معتقدم که آن مقدار که امام ما را می‌شناختند، ما امام را نشناخته‌ایم. اگرچه ما هم معتقد بودیم که امام ما را از خودمان بهتر می‌شناسند، امام وقتی که با ما مواجه می‌شدند به‌گونه‌ای رفتار می‌کردند که گویا اصلاً ماهیتمان را نمی‌شناسند و به روی خودشان نمی‌آوردند. نه تنها از اینکه اسرار مردم را فاش کنند و یا پرده از کار مردم و عیبهای آنها کنار بزنند پرهیز می‌کردند، بلکه به خود انسان هم چنین وانمود می‌کردند که عیب شما را نمی‌دانم. به این‌ترتیب انسان خیال می‌کرد که: «رفتم خدمت امام و مسائل را گفتم و چند تا دروغ ردیف کردم و ایشان هم متوجه نشد» در صورتی که امام اصل ماجرا را می‌دانستند. امام حتی پیش خود انسان هم پرده را برنمی‌داشتند که من می‌دانم که شما چه کاره هستید. ‏
‏‏لذا خودشان در یکی از بیاناتشان به این مطلب‌ اشاره فرمودند که یکی از سر دسته‌های منافقین به نجف آمد و مدتی ماند. شب و روز هم مطلب می‌نوشت و خودش را خیلی داغ و متدین قلمداد می‌کرد. ولی آن وقت من می‌دانستم که این آقا کج است و کج فکر می‌کند. ‏
‏‏معلوم می‌شود که مسئله همین است. این حرف را هم امام بنا به مناسبتی که پیش آمده بود فرمودند ولی آن وقت به آن آقا نفهماندند که می‌دانند او چه کاره است. آن ‏شخص مدتی آنجا مانده بود و خیال می‌کرد که امام ماهیت او را نشناخته‌اند. یکی از علتهای پیشرفت مقاصد و اهداف عالی امام در پیروزی انقلاب اسلامی هم همین مطلب بود. اگر امام اظهار می‌کردند که این مطلب را می‌دانم، من نوعی که خبر خدمت امام می‌بردم ،کمی‌دلسرد می‌شدم که خوب امام می‌داند. اگر مطلب و موضوع بعدی پیش می‌آمد، کمی‌تأمل می‌کردم که چرا بردم خدمت امام، خود امام که اینها را می‌دانند و به این‌ترتیب رسیدن اخبار به امام قطع می‌شد. به همین دلیل امام میدان می‌دادند که هر کس بیاید و صحبت کند، اگر هم می‌دانستند، نمی‌گفتند که می‌دانند. تا آن فرد بعدها هم اگر خبری داشت بیاید و به امام بگوید. چرا که این امکان وجود داشت که خبری که بعدها می‌آورد امام از آن مطلع نباشد.
* حجت‌الاسلام والمسلمین سیدعبدالمجید ایروانی- پابه پای آفتاب- ج 2- ص 285.