نقش شبه روشنفکران در تاریخ معاصر ایران-۸۵
ارتجاع روشنفکری در دوران اصلاحات
در آستانة آغاز به کار مجلس ششم، چند تن از سران جبهة اصلاحات و حزب مشارکت از جمله سیدهادی خامنهای، مهدی کروبی، مجید انصاری و محمدرضا خاتمی، به دیدار رهبر معظّم انقلاب اسلامی رفتند و معظّمله در این دیدار روند دلدادگی به دشمن را تبیین کرده و بر ضرورت مرزبندی شفاف و روشن و محسوس دوستان و مجموعههای سیاسی داخل نظام با دشمنان تأکید و نسبت به مرزبندی نامحسوس آنان اظهار گلایه نمودند. رهبری تأکید کردند که با انتشار مقالات تحلیلی و اظهارنظر مخالفان، مخالفتی ندارند، چنانچه از اوّل انقلاب همین طور بوده، اما نباید به این بهانه فضای کشور به دست ضدانقلاب سپرده شده و عرصه بر انقلابیون تنگ شود.
رهبر انقلاب در این دیدار، کنفرانس برلین را اقدامی زشت و توطئهای برای زیر سؤال بردن نظام و انقلاب دانستند و با اشاره به بنیادهای برپاکننده اینگونه کنفرانسها و وابستگی و حمایت دستگاههای امنیتی، سیاسی از آنان و جاسوس دشمنان بودن آنها فرمودند:
«کنفرانس برلین به دنبال تدارک و برنامهریزی چندین ماهه و با دقت در انتخاب میهمانان کنفرانس برگزار شد، تا اینگونه وانمود شود که این افراد، نمایندگان قشرهای مختلف ملت ایران هستند. برگزارکنندگان کنفرانس در واقع در صدد بودند با این مقدمات و تدارکات و دعوت از همة جناحهای مخالف نظام در خارج، کنفرانس را به جلسة محاکمة انقلاب و نظام اسلامی تبدیل کنند و با تبلیغ ناکارآمدی نظام اسلامی از زبان دعوتشدگان داخلی، از زبان ضدانقلاب هم اینگونه تبلیغ کنند که اصلاحات اساسی، تنها با حذف اسلام، ولایت فقیه، شورای نگهبان و حدود اسلامی از قانون اساسی و یا کلاً نوشتن قانون اساسی جدید، امکانپذیر است؛ اما خداوند این نقشه را بر هم زد و روسیاهی کنفرانس برلین برای سیاستمداران آلمانی ماند.»1
در دهۀ هفتاد پس از اتمام جنگ تحمیلی، تغییرات ایجاد شده در حوزۀ اقتصاد و طرح و توسعه اقتصادی با الگوی تقریباً غربی و روی کار آمدن تکنوکراتها، در سایر حوزهها، به ویژه در حوزة فرهنگی و اجتماعی نیز تغییراتی به وقوع پیوست. منشأ این تغییرات، تفکرات قشر به اصطلاح روشنفکر و نخبه بود که در دوران دهۀ شصت و حیات مبارک امام خمینی(ره)، در پوستۀ خود منتظر فرصت بودند. نظام فرهنگی و ارزشی جدیدی، همزمان با نوسازی اقتصادی توسط اینان شکل گرفت که به وسیلۀ رسانههای زنجیرهای، به صورت یک گفتمان غالب جلوه داده شد. رفاهطلبی، تجملگرایی، ثروتاندوزی، سودجویی، مصرفگرایی برآمده از الگوی غربی اقتصاد بر ارزشهای معنوی و دینی و ایثارگری دوران دفاع مقدس، اولویت داده شده و از اهمیت بیشتری برخوردار شد.
در دوران مسئولیت خاتمی بر وزارت ارشاد، مقولهای به نام «آزادی فرهنگی» طبق بررسیهای انجام شده، گویهای معادل 30درصد را به خود اختصاص داد، در حالی که بحثی چون «کنترل فرهنگی» در دورۀ اوّل هیچ گویهای را در میان گفتمان رایج، به خود اختصاص نداده است!
مباحثی مانند آزادی، تشکیل نهادهای مدنی، نوگرایی و نواندیشی به ویژه نواندیشی دینی، حقوق زنان، توسعة فرهنگی، تکثرگرایی و جامعة چند صدایی، تساهل و تسامح، پرهیز از خشونت و... از جمله گویههایی بودند که در جریان توسعة اقتصادیهاشمی و در دورۀ توسعه سیاسی خاتمی سر برآوردند! در بررسی انجام شده در سیاستها و تولیدات سینمایی در نیمة اوّل دهه 1370، گفتمان سیاسی حاکم بر سینمای ایران، گفتمان مبتنی بر پاسداری از ارزشهای سنتی، نظیر ارزشهای انقلابی، دینی، اخلاقی بود و 9/71 درصد آنها را شامل میشد و 9/19 گویهها بر ارزشهای دموکراتیک منطبق بود. اما پس از حاکمیت دوم خرداد، 32/79 درصد گویهها بر ارزشهای دموکراتیک تأکید داشتهاند که 02/52درصد آن حاوی ارزشهای به اصطلاح سیاسی اجتماعی و 30/27 درصد آن صرفاً درخصوص مقولة آزادی فرهنگی بوده است و تنها 36/8 درصد از گویههای سینمایی بر ارزشهای سنتی تأکید داشتهاند.2
رهبر معظّم انقلاب اسلامی، با هوشیاری مثالزدنی، این تغییرات را رصد کرده و در فرصتهای مناسب نسبت به آنها هشدارهای لازم را دادهاند و هم به روشنگری و تبیین مسئله پرداختهاند. یکی از این فرصتها، حضور رهبری در جمع دانشجویان دانشگاه تهران بود. معظّمله در این دیدار که در نیمه دوم دهۀ 1370 و در دورۀ اوّل ریاست جمهوری خاتمی و حاکمیت دوم خردادیها، انجام شده است، بحث مهمی را تحت عنوان «ارتجاع روشنفکری» مطرح نمودند. رهبری ضمن تبیین این نامگذاری به موضوع تولد بیمارگونه روشنفکری در ایران پرداختند:
«اما مسئلة مورد نظر من در مقولة روشنفکری. این مسئله، مسئلهای است که اگر من بخواهم روی آن اسم بگذارم، مثلاً خواهم گفت: ارتجاع روشنفکران، یا ارتجاع روشنفکری. میدانید که مقولة روشنفکری، اساساً ضد ارتجاع است. روشنفکری مقولهای است که رو به جلو دارد و به آینده نگاه میکند؛ یعنی همان مفهومی که در فارسی آن را از «انتلکتوئل» فرانسوی ترجمه کردهاند. البته کسانی که اهل فن این کار و اهل زبانند، میگویند این ترجمه، ترجمه درست و دقیقی نیست. حالا هرچه هست، معلوم است که مقصود چیست. من بعداً مقداری هم در این خصوص توضیح میدهم. این هویت پیشرو و آیندهنگر، رو به مستقبل دارد و نمیتواند با رجعت و عقبگرد خو کند؛ اما من پدیدهای را مشاهده کردم و مشاهده میکنم که جز اسم گفته شده برای آن، عنوانی پیدا نمیکنم: ارتجاع روشنفکری، رجعت روشنفکری.
من بارها گفتهام که روشنفکری در ایران، بیمار متولد شد. مقوله روشنفکری، با خصوصیاتی که در عالم تحقق و واقعیت دارد- که در آن، فکر علمی، نگاه به آینده، فرزانگی، هوشمندی، احساس درد در مسائل اجتماعی و به خصوص آنچه که مربوط به فرهنگ است، مستتر است- در کشور ما بیمار و ناسالم و معیوب متولد شد. چرا؟ چون کسانی که روشنفکران اوّلِ تاریخ ما هستند، آدمهایی ناسالمند. اکنون من سه نفر از این شخصیتها و پیشروان روشنفکری در ایران را اسم میآورم: میرزا ملکمخان ارمنی، میرزا فتحعلی آخوندزاده، حاج سیاح محلاتی. این کسانی که اوّلین نشانهها و پیامهای روشنفکرى قرن نوزدهمی اروپا را وارد ایران کردند، به شدّت نامطمئن بودند. مثلاً میرزا ملکمخان که داعیه روشنفکری داشت و میخواست علیه دستگاه استبداد ناصرالدین شاهی روشنگری کند، خود دلال معاملة بسیار استعماری و زیانبار «رویتر» بود!
و اما این بیماری چه بود؛ یعنی کجا بروز میکرد؟ این را از زبان آلاحمد برای شما ذکر میکنم. آلاحمد در مشخصات روشنفکر میگوید: یک مشخصات، مشخصات عوامانة روشنفکر است. او میگوید معنای «عوامانه» این نیست که عوام، روشنفکر را اینگونه تصور میکنند؛ بلکه خود روشنفکر هم گاهی همینطور فکر میکند. این خصوصیات سه تاست: اوّل، مخالفت با مذهب و دین- یعنی روشنفکر لزوماً بایستی با دین مخالف باشد!- دوم، علاقهمندی به سنن غربی و اروپارفتگی و اینطور چیزها؛ سوم هم درسخواندگی. این دیگر برداشتهای عامیانه از روشنفکری است؛ ممیزات روشنفکر این است. یعنی اگر کسی متدین شد، چنانچه علامة دهر باشد، اوّل هنرمند باشد، بزرگترین فیلسوف باشد؛ روشنفکر نیست! بعد میگوید این سه خصوصیتی که برداشت عامیانه و خصوصیات عامیانهروشنفکری است، در حقیقت سادهشدة دو خصوصیت دیگری است که با زبان عالمانه یا زبان روشنفکری میشود آنها را بیان کرد. یکی از آن دو خصوصیت، عبارت است از بیاعتنایی به سنتهای بومی و فرهنگ خودی- که این دیگر بحث عوامانه نیست؛ این حتمی است- دیگری، اعتقاد به جهانبینی علمی، رابطة علمی، دانش و قضا و قدری نبودن اینها؛ مثالهایی هم میزند.»3
پانوشتها:
۱- ویژهنامة سیاسی روزنامة ایران، سال 1389.
۲- همان.
۳- بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران، 22/2/1377.