kayhan.ir

کد خبر: ۲۰۲۹۵۸
تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱۳۹۹ - ۲۰:۳۹
ده گفتار از رهبرمعظم انقلاب در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم(ع):

نمونه‌هایی از تقیّۀ ائمه(ع) در روایات



روش مخصوص و رمزی
 برای نامه‌نگاری
در زمینه‌ ارتباط امام با افراد و آحاد شیعیانی که با آن حضرت ارتباط داشته‌اند، یک روایتی است در مناقب ابن شهرآشوب که احمد‌بن ‌اسحاق می‌آید خدمت امام عسکری(علیه‌السّلام) و از امام تقاضا می‌کند که در مکاتباتی که میان من و شما جریان خواهد داشت، چون مطالبی طبعاً وجود دارد که این مکاتبات بایستی دست کسی نیفتد، دلم می‌خواهد که شما خط بنویسید برای من، تا من خطّ شما را بشناسم.1 چرا می‌خواهد خطّ امام را بشناسد؟ برای اینکه بناست امام امضا نکند، اگر بنا بود امام امضا بکند، شناختن خط معنی نداشت. مثلاً فرض کنید نامه از امام می‌آید برای احمد‌بن ‌اسحاق قمّی در قم، این نامه اتّفاقاً می‌افتد به دست کسانی که بر قم تسلّط دارند؛ حکّام عبّاسی زمان. اگر احمد‌بن ‌اسحاق را زیر فشار قرار‌دادند که این نامه از کجاست و چگونه است، بگوید نمی‌دانم، ارتباط خود را با نامه انکار کند و از طرف دیگر از روی خط تشخیص بدهد که نامه از طرف امام است و احتیاج به امضا و غیره نباشد. حضرت در جواب می‌فرماید که: «عیب ندارد» و خط را می‌نویسند،
 احمد‌بن ‌اسحاق خط را نگاه می‌کند و آشنا می‌شود. منتها بعد امام به او توضیح می‌دهند، می‌گویند: «گاهی با قلم ریز خواهم نوشت و گاهی با قلم درشت، اشتباه نکنی»؛ یعنی درست دقّت کن و مراقبت کن. این خیلی نمونه‌ کوچکی است. یک حدیثی است که ممکن است از زیر چشم و دست شما رد بشود و نگاه کنید و امثال این حدیث به نظرتان خیلی عادی بیاید؛ خب یک مکالمه‌ ساده و معمولی است بین احمد‌بن ‌اسحاق و بین امام عسکری(علیه‌السّلام)، امّا همین مکالمه‌ ساده، نمایشگر یک وضع خاصّی است در زمان ائمّه(علیهم‌السّلام). خب اگر چنانچه مطلبی که بین امام و احمد‌بن ‌اسحاق هست، خلاصه می‌شد در احوالپرسی و حال شما چطور است و آیا رودخانه‌ قم آب دارد یا ندارد، اگر این مسائل بود، چه لزومی داشت امام امضا نکند؟ [باید] امضا کند دیگر، اگر در این نامه چیزی بر ضدّ حکومت نیست، یک دستوری به احمد‌بن ‌اسحاق نیست که شما بایستی در قم چه بکنید، چنین بکنید، چنان بکنید، فلان پول را بفرستید، فلان پول را فلان‌جا مصرف بکنید که معنی ارتباطات همین است، اگر این‌ها نیست، چرا احمد‌بن ‌اسحاق و امام عسکری(علیه‌السّلام) ملاحظه می‌کنند که این نامه دست حکومت نیفتد؟ خب نامه‌ «فدایت شَوم» دست حکومت افتاد، افتاد، چه اهمّیّتی دارد؟ پیداست که این نامه، نامه‌ دیگری است و این جوّ خاصّی را در زندگی ائمّه(علیهم‌السّلام) نشان می‌دهد.
تشکیلات مستحکم
حالا اگر چنانچه بخواهیم وضع نامه‌نگاری ائمّه(علیهم‌السّلام) را به دوستانشان و اصحابشان و نحوه‌ ارتباطات مراسلاتی را بدانیم، این نامه‌ای که حالا می‌خوانم، هم مضمون نامه، مضمون جالبی است و مؤیّد حرف‌هایی است که در بخش‌های گذشته عرض کردیم و هم کیفیّت نامه‌نگاری ائمّه(علیه‌السّلام) اجمالاً به دست می‌آید.
نامه‌ای است از امام عسکری(علیه‌السّلام) به اهل قم و آوج2 ـ که تعبیر عربی‌اش «آبَه» است ـ انسان از مضمون نامه و قراین این‌طور استنباط می‌کند که گویا این آقایان از اینکه امام عسکری(علیه‌السّلام) مورد فشار دستگاه است و مورد محاصره‌ حکومت است، ملول شده بودند و فکر می‌کردند که امام عسکری(علیه‌السّلام) از راه پدرانش منصرف شده. امام نامه‌ای می‌نویسند که آنها را به رهبری‌های خود دلگرم کند و به آنها اطمینان بدهد که ما در راهی که گام برمی داشتیم، هنوز هم همچنان گام بر‌می داریم و این فشار و این تضییقات، ما را از نیّت خودمان و از هدف و مقصدی که داشته‌ایم باز نداشته و دنبال راهمان را گرفته‌ایم و داریم می‌رویم. این را هم از «مناقب» نقل می‌کنم. در این نامه امام عسکری(علیه‌السّلام) می‌فرمایند: «فلمْ تزلْ نیّتنا مسْتحْکمةً»؛3 «نیّت ما و مقصد و هدفی که داشتیم و آن عزم ما همچنان مستحکم و راسخ است.» «و نفوسنا إلى طیب آرائکمْ ساکنةً»؛ «ما دلمان به خوش‌نیّتی شما و خوش‌رأیی و خوش‌فکری شما آرام است.»؛ یعنی خاطرمان از شما جمع است، معتقدیم که شما دوستان خوب با ما هستید و شما هم مثل ما از راهتان و از عقیده‌تان برنگشته‌اید. ببینید چقدر این نیروبخش است برای شیعیان امام عسکری(علیه‌السّلام) در قم و آوج. و این نیروبخشی اصلاً برای چیست؟ اگر موضوع مسئله گفتن یا نظر دادن و راهنمایی‌های خصوصی کردن باشد که این حرف‌ها را ندارد. خب در آن زمان در عالَم اسلام چندین نفر، کسانی بودند، بزرگانی بودند از اهل سنّت و دیگر فِرَق، که این‌ها به مردم ارشادهای دینی می‌کردند، امام هم مثل آنها ارشاد دینی می‌کرد، امّا اینکه می‌فرماید: «ما شما را داریم، ما با شما هستیم، ما با شما ایستاده‌ایم، به شما اطمینان داریم، روی شما حساب می‌کنیم.» _ بنده روی این تعبیرات تکیه دارم و چون ممکن است محلّ تشکیک واقع بشود در ذهن آقایان، می‌خواهم روشن بشود در ذهن شما _ این برای چه کاری گفته می‌شود؟ جز برای یک عمل بزرگ و پردردسر؟ جز برای یک پیکار؟ جز برای پیمودن یک راه سنگلاخ؟ بعد می‌فرماید که: «الْقرابة الرّاسخة بیْننا و بیْنکمْ قویّةٌ»؛ «خویشاوندی مستحکم میان ما و شما برقرار است.» ما با شما برادریم، خویشاوندیم. امام افراد جمعیّت خود و حزب طرفدار خود را خویشاوند و نزدیک خودش می‌داند، امّا همین امام حسن عسکری(علیه‌السّلام) خود را با برادرش جعفر، خویشاوند نمی‌داند، همان جعفری که به ناحق مقام او را ادّعا می‌کرد. بعد چند جمله‌ دیگر دارد که طولانی است و مورد نظر نیست، جمله‌ آخرش هم که اشاره‌ به‌وجود یک تشکیلات فکری و هدفیِ خیلی مستحکمی است این است که می‌فرماید: «لما جمعنا اللّه علیْه من الْحال الْقریبة و الرّحم الْماسّة یقول الْعالم(سلام‌الله‌علیه) إذْ یقول الْمؤْمن أخ الْمؤْمن لأمّه و أبیه‏». تعبیر مؤمن را نگاه کنید که مؤمن در اینجا یعنی چه؟ می‌فرماید که میان ما و شما خویشاوندی نزدیک است. «الرحم الماسّة»؛ یعنی قوم‌وخویش درجه‌ یک هستیم، مثل پدر و فرزند، مثل مادر و فرزند، مثل برادر و برادر، این‌طوری هستیم. و «عالِم» که گویا مراد از آن
موسی‌بن ‌جعفر‌(صلوات‌اله‌علیه) یا امام صادق‌(صلوات‌اله‌علیه) باشد، امام عسکری(علیه‌السّلام) از قول جدّش نقل می‌کند که جدّ بزرگوار ما فرموده است که: «مؤمن، برادر پدرومادری مؤمن است؛ الْمؤْمن أخ الْمؤْمن لأمّه و أبیه‏»؛ یعنی ارتباط این‌ها و وثیقه‌ میان این‌ها و پیوندی که میان دو مؤمن هست، پیوند برادریِ پدر و مادری است، نه برادریِ ناتنی حتّی، این‌قدر این‌ها به هم نزدیکند. مراد از مؤمن کیست؟ کسی که بگوید «لا اله الّا اللّه، محمّد رسول اللّه»؟ آنها که خیلی بودند، خود «متوکّل» هم می‌گفت، همان قدرت‌هایی که در زمان امام‌هادی(علیه‌السّلام) و امام عسکری(علیه‌السّلام) هر دو روز یکی‌شان می‌آمدند بالای منبرخلافت و با سر سقوط می‌کردند، همه می‌گفتند، پس او نه، بلکه آنکه ایمان امام عسکری(علیه‌السّلام) را دارد، آن کس که دنبال راه امام عسکری(علیه‌السّلام) است، این چیست؟ این همان ارتباط مستحکم تشکیلاتی است میان امام و میان افراد و آحاد طرفداران و پیروانش.
پانوشت‌ها:
1- مناقب آل‌ابی‌طالب(ع)، ابن‌شهرآشوب، ج‏4، ص 433.
2- شهری است بین قزوین و همدان. این شهر به همراه ری و قم، سه مرکز مهم شیعه در قرون ابتدائی شکل‌گیری تشیّع در ایران بوده است.
3- مناقب آل‌ابی‌طالب(ع)، ابن‌شهرآشوب، ج‏4، ص 425.