kayhan.ir

کد خبر: ۲۰۲۷۱۰
تاریخ انتشار : ۱۸ آبان ۱۳۹۹ - ۱۹:۰۰

کلیشه قهرمان آمریکایی در قطاری بی توقف

فاطمه قاسم‌آبادی
با بدتر شدن وضعیت اقتصادی در بیشتر کشورهای دنیا که مستقیم یا غیرمستقیم تحت نظام فکری لیبرال سرمایه‌داری اداره می‌شوند، روز‌به‌روز به اختلاف طبقاتی بین مردم عادی و طبقه سرمایه‌دار، اضافه می‌شود. کاملاً مشهود است که در این وضعیت قشر متوسط جامعه معمولا پله پله سقوط کرده و به مستضعفین نزدیکتر می‌شود ولی سرمایه‌داران، هر روز بالاتر می‌روند و حتی این اوضاع هم به نفع اضافه شدن به دارایی‌های آن‌ها، پیش می‌رود.
در این بین‌ هالیوود به‌عنوان بزرگ‌ترین رسانه فرهنگیِ مهم‌ترین کشور حامی‌نظام سرمایه‌داری، در بیش از یک دهه اخیر و با اوج گرفتن خشم مردم عام در سر تا سر دنیا، سعی در ساخت تولیداتی کرده است که با نشان دادن وضعیت قشر مستضعف و اختلافات طبقاتی، به نوعی به مخاطبین عصبانی و مردم ناراضی که هر چند نامنسجم ولی با خسارت بالا به خیابان‌ها می‌ریزند، اعلام کنند که با وجود اینکه این گرد و خاک‌ها بی‌فایده است ولی صدای نارضایتی و انقلاب شان را شنیده‌اند!
این تولیدات که معمولا سطحی و در حد حرف‌های تکراری هستند روز به روز به تعدادشان افزوده می‌شود و نشان از این مسئله دارند که مردم عام، دیگر تحمل فشار بیشتر را ندارند و مانند بمبی ساعتی هر لحظه به زمان انفجار خود نزدیک‌تر می‌شوند. سریال «برف‌شکن» ساخته «جاش فریدمن» محصول سال 2020 است که از شبکه TNT پخش شد و موضوعش نشان دادن دنیا در اندازه قطاری در حال حرکت است که با سیستم دقیق اما به ناچار ناعادلانه سرمایه‌داری اداره می‌شود.
قطاری که از حرکت نمی‌ایستد
سریال «برف‌شکن»، سریالی در ژانر علمی ‌تخیلی ا‌ست که بر اساس رمانی مصور از کشور فرانسه و فیلمی ‌به همین نام به کارگردانی «بونگ جون هو»، کارگردان کره‌ای، ساخته شده است.
داستان نسخه سریالی با وجود شباهت‌های بسیار با فیلم برف شکن و‌ اشاره هر دو ساخته به موضوع اختلاف طبقاتی، روند مخصوص به خودش را دارد و در آن سعی شده با ایجاد خط داستانی جنایی، دیدگاه مخصوص به خودش را تاجایی که امکانش باشد به تصویر بکشد.
در ابتدای سریال مخاطب با توجه به توضیحات می‌فهمد که در زمان بازگویی داستان، آب و هوای کره زمین که قبلاً به‌خاطر جنگ‌ها و آب شدن یخ‌ها، گرم شده بود، حالا به‌خاطر دستکاری دانشمندان به شدت سرد شده است.
البته طبق داستان، ثروتمندان و سرمایه‌داران دلیل اصلی این گرمتر و سردتر شدن زمین هستند ولی باز وقتی راه نجاتی به‌عنوان قطار «ویلفورد» به‌وجود می‌آید، آنها اول از همه و در قسمت درجه یک قطار وارد می‌شوند و بعد از آنها قشر متوسط و متخصصین در قسمت میانی و در آخر هم مستضعفین، با رد شدن از یکدیگر و به‌زور وارد قطار می‌شوند... از ورود مردم به این قطار کزایی حدود هفت سال می‌گذرد و در این سال‌ها علی‌رغم انقلاب‌ها و شورش‌های بسیار، هیچ کدام از مردم قسمت انتهایی قطار نتوانسته‌اند به عدالت برسند و همچنان در قسمت انتهایی و با حداقل امکانات زندگی می‌کنند تا اینکه در قسمت مرفه نشین، قتل‌های مشکوکی رخ می‌دهد که باعث می‌شود مسئولین، از کارآگاه سابق به نام «آندره لیتون» که در قسمت انتهایی زندگی می‌کند، کمک بخواهند....
دوباره آمریکایی‌ها نجات می‌دهند!
در نسخه سریالی «برف‌شکن» هم مخاطبین، با دنیایی رو‌به‌رو هستند که کاملاً نابود شده و تنها نجات‌یافتگان آن، مردم آمریکا از نژادهای متفاوت هستند و به نوعی این قطار قرار است نسخه کوچک شده دنیا باشد منتها از نوع آمریکایی‌اش!
زبان اصلی در گفت وگوی روزمره با وجود اینکه مردم از نژادهای مختلف در این قطار جمع شده‌اند، انگلیسی با لهجه آمریکایی است و حتی در طبقه مرفه‌نشین هم دیگر ملیت‌ها برای ارتباط بر قرار کردن با بقیه از این زبان استفاده می‌کنند و این مسئله نشان می‌دهد که حتی در مورد صاحبان سرمایه هم درجه نژاد سفید پوست انگلیسی زبان، حرف اول و آخر را می‌زند.
اوضاع کم کم در این قطار رو به وخامت می‌گذارد ولی از آنجایی که صاحبان اصلی ‌ترجیح می‌دهند مردم از این وضعیت مطلع نشوند، سعی می‌کنند با سخنرانی‌های مکرر و آرام‌کننده، مردم را به آنچه که برایشان اتفاق افتاده راضی کنند.
طبقه متوسط را باید ساکت نگه داشت
در سریال «برف‌شکن»، مخاطبین می‌بینند که تمام سعی و سیاست‌های مسئولین، برای آرام نگه داشتن طبقه متوسط در قطار است. این طبقه که مهم‌ترین خدمات را برای ‌اشراف و برقراری نظم در قطار بر عهده ‌دارند، تمام سعی خود را می‌کنند تا جایگاه خود را حفظ کنند و به طبقه فقرا سقوط نکنند چرا که طبق گفته مسئولین قطار، اگر کسی بخواهد از دستورات سرپیچی کند بدون درنگ به قسمت پایینی تبعید می‌شود و در آن قسمت انسان‌های زیادی هستند که با قابلیت‌های متفاوت، آرزو دارند به قسمت متوسط بروند.
در قطار ویلفورد، مسئولین همیشه برای راضی نگه داشتن قشر متوسط، برای آنها سرگرمی‌های دم دستی از جمله مسابقات ورزشی، روابط آزاد، دیسکوهای شبانه‌روزی و... را به ‌وجود آورده‌اند و به اصطلاح خودشان با این امکانات از فکر کردن این قشر به مسائلی که ربطی به آنها ندارد، جلوگیری می‌کنند!
این نوع نمایش سیستم و سبک زندگی لیبرال سرمایه‌داری، آن هم در جامعه‌ای که قرار است نمادی از دنیای کنونی ما باشد، جالب توجه است مخصوصاًً که سریال «برف‌شکن» دقیقاً مانند فیلمش قرار است سیستمی‌ غیر‌منصفانه ولی در عین حال غیرقابل تغییر را به نمایش بگذارد و تنها تفاوت واقعی فیلم با سریال سوای خط داستانی بی‌اهمیت جنایی‌اش، در قهرمان نقش اول داستان است و اگر در نسخه سینمایی‌اش بازیگر سفیدپوست «کریس ایوانز»(که مخاطب او را با بازی در نقش کاپیتان آمریکا می‌شناسد) بازی می‌کند، در نسخه سریالی و با توجه به اهمیت بها دادن ظاهری برای سیاه‌پوستان، در شرایط پر آشوب این زمان، نقش این قهرمان را به «دیوید دیگز» که بازیگری سیاه‌پوست است، می‌دهند.
در سریال «برف‌شکن»، سازندگان سعی می‌کنند داستان را طوری جلو ببرند که گویی این سیستم بی‌تغییر، چنان بر اوضاع مسلط است که حتی شورش‌ها و انقلاب‌ها را هم به نحوی مسئولینش، هر چند وقت یک‌ بار برای کنترل جمعیت به‌وجود می‌آورند و هرگز این اتفاقات پیش پا افتاده نمی‌تواند این سیستم مثلا بی‌نقص را ضایع کند و طبقه متوسط هم همیشه برای از دست ندادن حداقل امکانات خود با آنها همکاری می‌کنند.
بازخورد مخاطبین
سریال «برف‌شکن» با توجه به موضوع تکراری خود و این مطلب که هیچ نوآوری در فیلم‌نامه و شخصیت‌پردازی‌ها نداشت، نتوانست نظر مثبت منتقدین و مخاطبین را به‌دست بیاورد. البته نسخه سینمایی این داستان هم با وجود اینکه کارگردان صاحب سبک و محبوب کره‌ای آن را ساخته است، جزو ضعیف‌ترین کارهای بونگ جون هو محسوب می‌شود و به هیچ عنوان امضای هنری این کارگردان را در خود ندارد و به همین خاطر می‌شود گفت، برف‌شکن ‌کاری سفارشی است که چون قرار است نمایشی کلیشه‌ای از قدرت سیستم لیبرال سرمایه‌داری باشد که دنیا را به بند خود کشیده است، حتی دیگر در خود آمریکا و برای مخاطبین این کشور که روز به‌روز، فشار اقتصادی بیشتری را متحمل می‌شوند، خریداری ندارد.